لب و لبخند
«لب و لبخند»
ای دل ما به دام زلف تو بند
میشود با تو بود روزی چند؟
ای به بازار حسن، بیهمتا
ای به میدان عشق بیمانند
میشود با تو دل به دریا زد؟
کشتی عشق را بر آب افکند؟
میشود میهمان کنی ما را؟
بر سرِ سفره لب و لبخند؟
با شکرخندههای شورانگیز
با سخنهای آن لب چون قند
هر که روی تو دید با خود گفت
پرنیان است یا حریر و پرند
یاد باد آنکه هاتفی میگفت
با دف و چنگ و نی به بانگ بلند:
«از تو ای دوست نگسلم پیوند
ور به تیغم بُرند بند از بند»
اردیبهشت ۱۳۹۲
تاریخ انتشار: 13 خرداد 1392 |