تأثیر تفسیر بر ترجمههای قرآنی در گفتوگو با دکتر غلامعلی حداد عادل
(هفته نامه پنجره ـ شماره ۱۰۲ ـ ۲۲ مرداد ۹۰)
غلامعلی حداد عادل، نامی آشنا است. سیاستمدار، فیلسوف و قرآنپژوه برجستهای است. مؤلف کتاب درسی چهارجلدی «درسهایی از قرآن» و مترجم اثر برجسته کانت، «تمهیدات» و کتابی دیگر درباره او با عنوان «نظریه معرفت در فلسفه کانت». او پایاننامه دکترای خود را نیز با عنوان «نظر کانت درباره مابعدالطبیعه» زیر نظر دکتر یحیی مهدوی گذارنده است. خود او در گفتوگوی مفصلش با دکتر مرتضی کریمینیا (نشریه «ترجمان وحی»، ویژه بهار و تابستان ۱۳۸۶، صفحات ۷۷ تا ۱۴۰) به دغدغه همیشگیاش یعنی تصحیح ترجمههای قرآن اشاره میکند و آن را زمینه دستیازیدن به ترجمه قرآن میداند. گفتوگوی زیر با او درباره ترجمه او از قرآن (قرآن کریم، نشر آستان قدس رضوی) و تأثیر تفسیر بر ترجمههای قرآنی است. او خود میگوید برای بحثی گستردهتر درباره ترجمه قرآن، به گفتوگوی پیشگفته رجوع کنید. * از نظر تاریخی، چه ضرورتها و زمینههایی سبب شد قرآن از عربی ترجمه شود، امری که درباره دیگر کتب مقدس روی نداده است. مثلا انجیل از یونانی به لاتین ترجمه میشود و ترجمه لاتین تا قرنها بعد ـ زمان اصلاحخواهی دینی ـ به زبان مردمان عادی ترجمه نمیشود؟
در باب ترجمه قرآن به زبانهای دیگر، در قرون اولیه اسلام اختلاف نظر بوده. برخی با ترجمه متن مقدس موافق نبوده و قائل به جواز ترجمه قرآن به فارسی یا زبانهای دیگر نبودهاند. اما در ایران، ظاهرا در قرن چهارم، علمای ماوراءالنهر به این رأی و نظر رسیدند که ترجمه قرآن به فارسی جایز است. ولی جدا از این بحث فقهی، برهان عقلی هم برای ضرورت ترجمه قرآن وجود دارد. از آنجا که مسلمانان باید با فهم، عقل و استدلال خود دین و اصول دین را بپذیرند و از آنجا که همه آنان زبان عربی نمیدانستند، برای فهم مفاهیم قرآنی و پیام اسلام نیاز به ترجمه بوده است. این ترجمه، وسیلهای بوده است که از طریق آن، مردم به پیام قرآن پی ببرند. زبان فارسی، دومین زبان جهان اسلام بوده و بیشترین ترجمهها به این زبان انجام شده است، ازاینرو اکنون، صاحب گنجینهای عظیم از این متون هستیم.
* چه ارتباط تاریخی یا ساختاری میان ترجمه قرآن و تفسیر آن وجود دارد؟ چرا که میبینیم بهعنوان مثال در همان سده چهارم، ترجمه قرآن با تفسیر قرآن – «تفسیر طبری» – همراه است.
حداقل پاسخی که میتوانم به پرسش شما بدهم، این است که برخی آیات قرآن قابلیت تفسیرهای متعدد دارد و هر مفسری هم در مورد معنا و مقصود آنها، نظری دارد. ترجمه این آیات، متضمن انتخاب یک تفسیر است. ترجمه در هیچیک از آیات جدا از تفسیر نیست. بنابراین بین ترجمه و تفسیر چنین رابطهای وجود دارد، چنانکه میتوان گفت هیچ مترجمی وجود ندارد که ترجمه او رنگی از تفسیر نداشته باشد. به هر حال، مترجم آرمانی نهتنها باید به ادبیات فارسی بلکه به ادبیات عرب و همچنین فقه و تفسیر به اندازه کافی آگاه باشد تا بتواند معنا و مفهوم دقیق کلمات و آیات قرآنی را درک کند و به اشتباه نیفتد. اینجامعالاطراف بودن تا حدی نشان از پیوند ترجمه با تفسیر دارد.
* گفتهاید، تفسیر المیزان علامه طباطبایی را مبنای ترجمه خود قرار دادهاید. لطفا در اینباره توضیح دهید.
تفسیر المیزان، تفسیر جامع و مفصلی است. تفسیری است که توسط شخصیتی جامعالاطراف و عمیق و متفکری بزرگ همچون علامه طباطبایی تألیف شده است. المیزان، تفسیری است بر پایه تفسیر قرآن به قرآن. میتوانیم بگوییم، در قرن گذشته، این تفسیر المیزان است که با نظر به تفسیرهای مهم دیگر از قبیل «مجمعالبیان» و… تألیف شده است. بنابراین اگر بخواهیم برای جلوگیری از تشتت، یک تفسیر را مرجع قرار دهیم، بهطور طبیعی تفسیر المیزان خواهد بود. البته چنین گزینشی، شخصی و بیشتر بر اساس امتیازاتی است که این تفسیر بر دیگر تفاسیر دارد. یعنی به این نتیجه رسیدم که اگر در بین آرای مفسران به اختلاف برخوردم، قول علامه طباطبایی را ترجیح دهم. اگر مترجمی در مراجعه به تفاسیر افراط کند، آن تنوعی که در تفاسیر وجود دارد، ممکن است او را از ترجمه باز دارد.
* بهکار گرفتن تفسیر در ترجمه به چه معنا است؟ در جایی گفتهاید که از ترجمه لفظ به لفظ فراتر رفتهاید، آیا ترجمهای تفسیری ارائه دادهاید؟
اصولا در ترجمه خود کوشیدهام که به تفسیر نپردازم. این، نکتهای مهم است. یکی از مشکلات ترجمههای موجود را این میدانم که مترجمان با پرانتزهای طولانی و گاهی با پاورقیهای متعدد، ترجمه را تحت الشعاع تفسیر قرار دادهاند. سعی کردهام که اضافات خودم افزون بر متن به حداقل برسد، چه توضیحاتی که در پرانتز برای فهم بهتر آوردهام و چه توضیحات تفسیری. اینگونه نبوده که برای ترجمه هر آیهای به تفاسیر مراجعه کنم و بخواهم برای ترجمه، نظرات تفسیری را وارد کنم. چراکه اینگونه ترجمه، دیگر ترجمه نخواهد بود. بلکه خلاصهالتفاسیر خواهد بود که نه کار من و نه در تخصص من است. من در مواردی که احساس کردهام در میان مفسران اختلاف هست، به تفسیرها و در آخر به تفسیر المیزان رجوع داشتهام. باید نگاه ما به استفاده از پرانتز حداقلی باشد. پرانتز فقط باید به فهم معنا کمک کند، نه اینکه بهصورت جدی در ترجمه دخیل شده و در صورت حذف، ترجمه نادرست شود. مثلا مقداری از پرانتزهایی که مرحوم الهی قمشهای در متن باز کرده، زاید است.
* از حدود ۱۰۰ سال پیش تا به امروز، بیش از ۸۰ ترجمه از قرآن ارائه شده است. بهنظر شما آیا چنین ترجمههایی ضروریاند یا خیر؟ آیا میشود بر سر یک ترجمه به توافق برسیم و آن را معیار قرار دهیم؟
اصولا تا زمانیکه مرحوم الهی قمشهای ترجمه خود را عرضه نکرده بود، عموم مترجمان، مقید به ترجمه لفظ به لفظ بودند. آنها نگران بودند که در صورت عدول از ترجمه تحتاللفظی؛ در انتقال مفاهیم قرآنی دخل و تصرفی صورت بگیرد. از شدت احتیاط، تحتاللفظی ترجمه میکردند. در واقع اگر اختلافی میان مترجمان بود، این بود که با حفظ قید تحت اللفظی، چگونه مطلب را برسانند. ولی در عصر ما از حدود ۶۰ سال پیش، با ترجمه مرحوم الهی قمشهای، قید ترجمه تحت اللفظی شکسته شد و از آن به بعد، مترجمان، یکی پس از دیگری، سعی کردند در عین وفاداری به متن، ترجمه را رساتر و به زبان روز نزدیکتر کنند. زبان، واقعیتی در حال تحول است. در نتیجه، یک ترجمه واحد سلیقه مردم را در همه زمانها ارضا نمیکند. یعنی اگر ترجمهای، ۶۰ سال پیش، ترجمه بدی نبوده است، معنای آن، این نیست که امروز نمیشود بهتر از آن، ترجمهای بهدست داد. دیگر اینکه مردم نیز باید بپسندند. ببینند که کدام ترجمه، با حفظ اصول و وفاداری به متن، در رساندن معنا موفقتر است. تا روزی که ترجمهای بهتر به میان نیامده باشد، اقبال مردم به ترجمه پیشین طبیعی است. اگر ترجمه بهتری آمد، هر مترجمی خوشحال خواهد شد که ترجمهای آمده که قرآن را بهتر به مردم میفهماند. و نیت ما هم چیزی جز فهم بهتر قرآن نیست.
* در جایی گفتهاید مقام معظم رهبری نکاتی را در مورد ترجمه این اثر متذکر شدهاند. جالب خواهد بود بدانیم که چه نکتههایی نظر مقام معظم رهبری را به خود جلب کرده است.
اکنون مواردی را که ایشان متذکر شدهاند، در اختیار ندارم. اما آن اشارات و نکات، موجود و مشخص هستند. باید بگویم که در مورد این ترجمه افراد بسیاری اظهارنظر کردهاند. اگر زمانی لازم شود، میتوان نکاتی را که ایشان متذکر شدهاند، مطرح کرد. در اینجا باید بگویم که در سه سال گذشته، هم و غم بنده دریافت نظر دیگران بوده است، مجموعهای ارزشمند از اظهار نظرها فراهم آمده که همه اینها هم در اختیار من و هم در اختیار مؤسسه «ترجمه قرآن به زبانهای خارجی» در قم است. این، خود میتواند مرجعی برای آینده باشد که در آن، اختلاف نظرها، پیشنهادها، اصلاحات و… ثبت و ضبط شده است. نکتهای را بگویم. یکی از سایتها تیتری انتخاب کرده بود با این عنوان که «تذکر مقام معظم رهبری به حداد عادل درباره ترجمه قرآن» و در متن نوشته بود که مقام معظم رهبری، «نکاتی را متذکر شدهاند». آن کسی که تیتر را انتخاب کرده، توجه نداشته که «تذکر به کسی…» غیر از «متذکر شدن نکاتی به کسی…» است. ببینید، همین ظرافت خاص زبان است که در ترجمه، حرف اول را میزند.
* چه ویژگیهای متمایزی را برای این ترجمه در نظر داشتهاید؟ یا بهتر بگویم، بر پایه چه اصولی این ترجمه را پیش بردهاید؟
در این مسیر اهدافی را در نظر داشتهام. چند اصل را در این ترجمه مدنظر قرار دادهام که در مؤخره بر ترجمهام نیز آوردهام. اول اینکه نثری درست و استوار و شیوا و روان داشته باشد و بتواند خواننده را با بلاغت و فصاحت قرآن آشنا کند. دوم اینکه به زبان فارسی معیار و متداول امروز باشد. در واقع، زبانی برکنار از تقلید از سبک قدما و مصون از سهلانگاریهای بسیاری از نثرهای امروزی. به دور از افراط در فارسیگرایی و عاری از لغات و اصطلاحات عربی نامأنوس و غیرمتداول در زبان فارسی. سوم اینکه تحتاللفظی نباشد تا مترجم وادار شود معنای هر کلمهای را زیر آن بیاورد. مسأله این است که باید مفهوم آیات را با وفاداری بهمعنای دقیق متن، به خواننده فارسی زبان منتقل کرد. چهارم اینکه به تفاوتهای ساختار زبان عربی و فارسی و دقایق و ظرایف آنها پایبند باشد. مثلا در ترجمه حروف و ادات قرآن مانند «فاء»، «واو»، «ان» و «اَن» باید به پیچیدگیهای آنها توجه کرد. لزومی ندارد فکر کنیم که در متن عربی هر جا «واو» آمد، حرف عطف است و باید در ترجمه حفظ شود. ممکن است واو استینافیه یا در مواردی واو زائده باشد. یا در مورد اسماء الهی کوشیدهام از معادلگذاریهایی که باعث میشود تفاوت آن اسامی نادیده گرفته شود، خودداری کنم. یک نمونه مشخص قابلذکر است. در ترجمه «لاتتبعوا خطوات الشیطان» (نور، ۲۱) عموم مترجمان آوردهاند که «از گامهای شیطان پیروی نکنید». در حالیکه ما در فارسی هرگز این تعبیر را بهکار نمیبریم و از گامهای کسی پیروی کردن، در فارسی، معنای روشنی ندارد. بنده ترجمه کردهام: «پا جای پای شیطان مگذارید». من خواستهام به این اهداف برسم و داوری درباره اینکه تا چه حد موفق بودهام، با مردم و کسانی است که این ترجمه را میخوانند.
* روند ترجمه قرآن به فارسی در ۳۰ سال اخیر را، با توجه به تنوع آن ـ از ترجمه به شعر گرفته تا ترجمه به فارسی سره ـ چگونه ارزیابی میکنید؟
من دوران ۳۰ ساله بعد از انقلاب را دورانی مبارک برای ترجمه قرآن میدانم. اینکه اشخاص متعددی – که در میان آنها آیات عظامی از حوزه علمیه قم و ادبا و نویسندگانی از خارج از حوزه دیده میشوند – برای دستیافتن به ترجمهای روان از قرآن به ترجمه قرآن پرداختهاند، روندی بسیار پربرکت بوده است. این تلاشها همگی بر هم انباشته شده، همافزایی پیدا کرده و نتیجه داده است. ترجمه قرآن باید بهصورت فرآیندی دائمی درآید. ترجمه قرآن کاری نیست که یک نفر بیاید و یکبار برای همیشه آن را به انجام برساند.