اشاره
چهارصد و سیوهشتمین جلسه شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی، که در سوم آذرماه ۱۳۹۳ برگزار شد، با حضور سه تن از مسئولان و محقّقان مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری در حوزه هنری (مرتضی سرهنگی، مدیر مرکز؛ هدایتالله بهبودی، مدیر دفتر ادبیات انقلاب اسلامی؛ علیرضا کمری، معاونت پژوهشی دفتر ادبیات و هنر مقاومت) رنگ دفاع مقدّس گرفت و استادان حاضر در این نشست به طرح پرسشها و دغدغههای خود در این عرصه پرداختند. اهتمام دلسوزانه اعضای پیوسته و وابسته فرهنگستان به این مقوله بهخوبی از گفتگوها و مباحث مطرحشده در این شورا آشکار میشود.
با سپاس از اعضای محترم شورای فرهنگستان و مسئولان محترم مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری، گزارش کامل این نشست در ادامه خواهد آمد.
حدّاد عادل: از آقایان کمری، بهبودی و سرهنگی خواهش میکنم، بعد از مقدّمهای که آقای دکتر ترکی در معرّفی بیان خواهند کرد، صحبت را شروع کنند.
ترکی: سلام و خیر مقدم عرض میکنم خدمت استادان محترم شورا و استادان گرانقدری که از دفتر ادبیّات و هنر مقاومت (حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی) تشریف آوردهاند. سپاس ویژه از آقای سرهنگی که، به رغم گرفتاری و ضرورت رفتن به سفر، در اینجا حضور دارند. پیش از این، استادان فرهنگستان از من درباره آثار دفاع مقدّس سؤال میکردند و من همیشه، به علّت نداشتن اطّلاعات کافی و وافی، شرمنده میشدم. به نظر میرسد از جمله کارهای بسیار مهمّ این چند دهه اخیر خلق آثاری است در عرصه دفاع مقدّس و جنگ. یکی از استادان مرتبط با دانشگاههای خارج از کشور، چند روز قبل، به من میفرمودند: از ما آثار دفاع مقدّس را سراغ میگیرند و میگویند آنچه ادبیّات ایرانِ امروز را بیشتر میتواند معرّفی کند همین عرصه (ادبیّات جنگ و انقلاب) است. بزرگوارانی که ما امروز در خدمتشان هستیم، با سوابق فرهنگی و مطبوعاتی، بیش از سی سال است که وارد این عرصه شده و افرادیاند شناختهشده؛ امّا از حدود سال ۱۳۶۷، یعنی از بعدِ جنگ به این طرف، در عرصه تحقیقات دفاع مقدّس ممحّض شدهاند. اگر این بـزرگواران نبودند و خدمات و تلاش ارزندهشان نبـود، بخش قابل توجّه و تأمّلی از خاطرات و حوادث دوران انقلاب و جنگ از میان میرفت و ما بهراستی در برابر نسلهای آینده پاسخگو نمیتوانستیم بود. در این سالها، تلاش جدّیِ جناب آقای سرهنگی در شناسایی و انتشار خاطرات جنگ، بهویژه از زبان دشمن، و نیز ثبت و ضبط خاطرات بسیاری از اسرا و فرماندهان و شخصیّتهای مهمّ ارتش بعث کاملاً مشهود است. به نظر من، هر ایرانی، با خواندنِ این آثار و دریافتنِ اینکه چهکسانی در صف مقابل بودند و چهکسانی در این سوی خطّ و میدانْ مقاومت میکردند، بر خود میبالد. جناب آقای بهبودی بیشتر در عرصه خاطرات و اسناد انقلاب تلاش جدّی کرده و بخش عظیمی از اسناد مربوط به پیش از انقلاب ـ عمدتاً اسناد ساواک (سازمان اطّلاعات و امنیّت کشور)ـ را بازیابی و، همراه با تحلیلهای لازم، نشر کردهاند. جناب آقای کمری عمدتاً در عرصه خاطرات دفاع مقدّس (از موضع نگاه علمی و دانشگاهی) و تحلیل خاطرات و تحقیق خاطره و خاطرهنویسی کار کردهاند. نوشتههای ایشان جزء آثار کمشماری است که با نگاه علمی و قابل عرضه در محیط دانشگاهی فراهم آمده است. تلاش این عزیزان در این یک ربع قرن (حدود ۲۵-۲۶ سال) فارغ از هر جنجال و حاشیهای انجام شده است؛ نه آبروی فقر و قناعت را بردند، نه وارد جریانات سیاسی شدند و نه قلم و قداست کارشان را ـکه معتقدیم حاصل قداستِ خون شهداستـ به کسی فروختند. کسانی که از نزدیک یا حتّی دورْ آنان را میشناسند به پارسایی و کوشش خالصانه و مخلصانه این دوستان اعتراف دارند. آثاری که این عزیزان در طیّ این سالها با اخلاصِ تمام آفریدهاند گنجینه عظیمی است که نهایتاً، از دلِ آن، تحقیقات بسیار گسترده و آثار بسیار جدّیِ ادبی و آثار هنریِ بسیار برجسته بیرون خواهد آمد.
بهبودی: سلام عرض میکنم خدمت بزرگان حاضر که بنده شاگرد کلاسیِ برخی از آنها و شاگرد معنویِ برخی دیگر هستم؛ افتخار میکنم امروز خدمتتان رسیدهام. امیدوارم توضیحات بنده و دوستانْ ما را نزد شما فرزندانی خلف به تصویر کشد. از بابِ مدخل، چند جملهای عرض میکنم و رشته سخن را به دیگر دوستان میسپارم. امروز صبح، به قصد ارائه دادن آمار خدمت عزیزان، از تعداد عناوین کتابهای تاکنون منتشرشده درباره جنگ هشتساله ایران پرسیدم. گفتند چنانچه آن دسته از کتابهایی را که بخشی از آنها مرتبط با جنگ است نادیده بگیریم و صرفاً آن کتابهایی را که از ابتدا تا انتها درباره جنگ است در شمار آوریم، حدود دوازده هزار جلد کتاب فقط در موضوع جنگ منتشر شده است. به این رقم باید افزود کتابهایی را نیز که در موضوع انقلاب منتشر شده است. البتّه، کتابهای مرتبط با انقلاب به این تعداد نیست. چهبسا، در مجموع، با یک رقم بیستهزار جلدی از این دو موضوع مواجه باشیم. من، چندبار، در مقالاتِ خود، از این آثار با عنوانِ «نهضت خاطرهنویسی» یاد کردهام؛ که در تاریخادبیّات کشور امری است بیسابقه. ممکن است این موضوع را تلاشی برای حفظ مقولهای ارزشمند به نامِ «استقلال» و ارزشی به نام «خود بودن» و ارزشی به نام «حفاظت از داراییهای خودی» دانست که در قرن چهاردهم در این مردم زنده شد و آنان را به گفتن و نوشتن واداشت. از این ظرفیّت بزرگ میتوان نه با عنوانِ «جریان» بلکه، با بهخرجدادنِ وسواسی دوچندان، یک «رگه ادبیِ دیدنی» یاد کرد که خوشبختانه این رگه را فرهنگستان هم دید و گروه ادبیّات انقلاب اسلامی را بنیاد نهاد؛ و امیدواریم با کشفِ این رگه ادبی در عرصههای گوناگون بتواند به شکلی دانشگاهی آن را به جامعه ایران معرّفی کند. بازهم خرسندیِ خود را از حضور در خدمتِ شما اظهار میکنم و سپاسگزارم.
سرهنگی: خوشحالم که خدمتِ شما هستم. از سال ۱۳۵۹ که جنگ شروع شد، بهواسطه شغل خبرنگاری، در بطن جنگ بودم. بعد از پایان جنگ هم به اتّفاق آقای هدایتالله بهبودی، با هدف گردآوریِ آثار ادبیِ جنگ، دفتری در حوزه هنری به راه انداختیم به نام «دفتر ادبیّات هنر و مقاومت». معمولاً جنگها خیلی چیزها را از میان میبرند و خیلی چیزها را هم به وجود میآورند و روی برخی مقولات هم اثر میگذارند؛ ادبیّات و هنر یکی از اینهاست. جنگْ ادبیّات ما را متحوّل کرد، چنانکه ادبیّات آلمانها را متحوّل کرد. در واقع، جنگ، مانند خطّی پهن، میان ادبیّات قبل از جنگ و بعد از جنگ افتاد. آلمانها خودشان به این ادبیّات میگویند «ادبیّات ویرانهها» که تلخ است و ضدّ جنگ. امّا با تمام تلخیای که ادبیّات آلمانها به مثابه ادبیّات ضدّ جنگ دارد، در پایانِ هر نوشتهای، نوری کوچک از امید مشهود است؛ اصلاً ادبیّات جنگ در دنیا ادبیّات امید است.
یکی از فعّالیتهای دفتر ادبیّات هنر و مقاومتْ گردآوریِ خاطرات نظامیان عراقی بود، بهویژه افسران ارشد عراقی. مطابق آمار، عراقیها در ایران حدود ۶۵ عنوان کتاب نوشتند و رفتند. در دنیا سابقه ندارد یک اسیر جنگیِ دشمن، که افسر ارشد هم باشد، خاطراتِ خود را بنویسد و تحویل کشور نگهدارنده بدهد و، به قول آقای بهبودی، یکجور عذرخواهیِ ملّی بکند که مرا ببخشید آمدم کشور شما را ویران کردم و دارم میروم! این ارتباط هنوز قطع نشده (و افسران عراقی که در ایران اسیر بودند و به کشورشان بازگشتند الان یا بازنشستهاند یا شاغل)، امّا هنوز ارتباط دفترِ ما با آنها برقرار است و آنها خاطراتِ خود را از جنگِ با ایران مینویسند. از قول افسران عراقی خدمت شما نقلِ به مضمون میکنم؛ آنها گاهی میگفتند: چرا اینقدر میگویید ما این قلّه را گرفتیم، این درّه را گرفتیم، این تپّه را گرفتیم؟ کمی هم بگویید چهجوری قلبهای ما را گرفتید؛ چرا این را نمیگویید که چقدر مهربانید و چقدر با ما سازگار؟ بدینقرار، اگر روزی شیوه نگهداریِ اسیران جنگیِ عراق در ایران تدوین شود و آن قوانینی که ارتشِ ما برای نگهداری از آنان وضع کرد، معلوم خواهد شد این قوانین از کنوانسیون ۱۹۴۹ ژنو انسانیتر و پیشرفتهتر است. ارتش ایران برای اسیران عراقی قانون ملاقات با خانوادههاشان را وضع کرد. خانودهها از عراق میآمدند و فرزندانِ خود را در اردوگاههای ما ملاقات میکردند. من، خود، چند فقره از این ملاقاتها را دیده بودم. در کنار این، مادّه دیگری نیز تصویب شد: در نظر گرفتن اتاقی مستقل و جدا برای زنان عراقیای که به دیدار همسرانشان میآمدند.
اکنون، سه ضلع یک مثلّث برای دانستن اینکه در جنگ چه گذشته پیش روی ماست: خاطرات رزمندههای خودمان، خاطرات اسیران جنگیِ خودمان (که حدود چهل هزار نفرند) و خاطرات اسیران عراقی. با مطالعه این سه، میتوان دانست در جنگ هشتساله عراق با ایران چه گذشته. میدانیم جغرافیای ایران ۷/۳ برابرِ عراق است؛ جمعیّت ایران نیز سه برابرِ عراق است. در مجموع، ایران، به نسبتِ عراق، هفت برابر برتریِ طبیعی دارد؛ رقمی که دنیا در برابرِ آن هیچ کاری نمیتوانست کرد، یعنی صدّام با کشوری جنگید که هفت برابر از کشور خودش بزرگتر بود! البتّه، حدود ۳۴ کشور سعی کردند با حمایتهایشان از صدّام این برتری را پُر و جبران کنند؛ ما از ۱۹ کشور از این ۳۴ کشور اینجا اسیرداری کردیم. برخی معتقدند این جنگِ جهانیِ سوم بود در یک جغرافیای محدود! من این اسیرها را دیده و با آنها صحبت کردهام؛ اسیرهایی از مصر، سودان، اردن، یمن، تونس، مراکش و… (تقریباً از همه کشورهای عربی). ادبیّات اسیران جنگیِ دنیا، که معروف است به «ادبیّات بازداشتگاهی»، یکی از گونههای ادبی است که امروز نوشته و خوانده و ترجمه میشود. بسیاری از جنگها به علّت وجود مرزها اتّفاق میافتد امّا ادبیّات و هنرِ آن، چون انسانی است، بیمرز است.
ما، در جنگ، صاحب ادبیّاتی شدهایم که به قیمتی گران آن را به دست آوردهایم. در سفری که به اتّفاقِ آقای بهبودی به روسیه رفته بودیم، در ملاقات با اتّحادیّه نویسندگان جنگ روسیّه، وقتی گفتیم: «شما هنوز دارید خاطرات جنگ جهانیِ دوم را جمعآوری میکنید؟»، گفتند: «بله»! و ادامه دادند که روسیّه، بدون ادبیّات جنگِ خود، فقط خاکی است پهناور؛ بی هیچ ارزش دیگری. این درسی است برای ما که محکمتر از گذشته و با تلاشی دوچندان به این نوع از ادبیّاتِ خود اهتمام ورزیم. اگر از من سؤال شود در این سیوچند سالی که تلاشِ خود را وقف پرداختن به ادبیات جنگ کردهایم به چه نتیجهای دست یافتهایم، در یک جمله عرض میکنم: صدّام از مادران ایرانی شکست خورد نه از تجهیزاتِ ما؛ والسّلام.
کمری: سعی میکنم بسیار مختصر آنچه را گفتنی است خدمت استادان گرامی عرضه بدارم. برشمردن مسئلهها و موضوعات مربوط به ادبیّات انقلاب اسلامی و ادبیّات جنگ و دفاع مقدّس، هرچند فهرستوار، فرصتی طولانی و مفصّل را نیازمند است. آقای بهبودی اشاره کردند تقریباً حدود دوازده هزار عنوان کتاب درباره ادبیات جنگ داریم بلکه، اگر بخواهیم فراگیرتر شمارش کنیم، حدود سیزده تا چهارده هزار کتاب در حوزه جنگ یا مربوط به جنگ داریم که تمام یا بخشی از مطالب آنها به این رویداد میپردازد. من، بهاجمال، نکاتی خدمتِ شما عرض میکنم. نکته اوّل اینکه ادبیّات جنگ و دفاع مقدّس را ـ به مفهوم آثار ادبی ـ میتوان مفهوماً و مصداقاً به دو دسته تقسیم کرد: ۱) ادبیّات یا آثاری که با مفهوم عامّ انقلاب (بدون تعیّن و قید خاصّ انقلاب اسلامی) خلق شدهاند؛ ۲) ادبیّات یا آثار ادبیای که مختصّ انقلاب اسلامی و رویدادهای جنگ و دفاع مقدّساند. این قِسم دوم را نیز میتوان در دو پاره یا دو بخش زمانی تقسیمبندی کرد: ۱) پیشینهها و پیشبودههای ادبیّات انقلاب اسلامی که تقریباً از سال ۱۳۴۲ اندکاندک پیدا و پنهان میشود؛ ۲) بدنه اصلی ادبیّات انقلاب اسلامی که اندکاندک با بروز عامّ سیاسی و اجتماعی و پیروزیِ انقلاب آغاز میشود و إلی یَوْمنِا هذا ادامه دارد. تقریباً این نیمقرن را، به لحاظ زمانی، به این دو پاره میشود تقسیمبندی کرد و البتّه این نیمه دوم، که پس از پیروزیِ انقلاب و وقوع جنگ شکل میگیرد، به دورههای جزئیتر و دقیقتری نیز تفکیکپذیر است.
نکته در خور اعتنای دیگر چگونگیِ ربط و نسبت میان ادبیّات انقلاب اسلامی و ادبیّات جنگ است؛ مسئلهای که گهگاه دربارهاش اظهار نظرهای متفاوتی شده است. بهگمانم، گستره ادبیّات انقلاب اسلامی اعمّ از اخصّ ادبیّات جنگ و دفاع مقدّس است ـ اگرچه این اخص، کمّاً و کیفاً، معرّف اعم شده است. آثار ادبیِ انقلاب، جنگ و دفاع مقدّس را در سه نوع یا گستره اصلی میتوان تفکیک و شناسایی کرد: ۱) منظومهها و شعر جنگ؛ ۲) خاطره؛ داستان و نمایشنوشت یا ادبیّات نمایشی. البتّه، من درباره پیدایی ادبیّات جنگ نیز همین ترتیب را قائلم: نخست شعر، سپس خاطره، آنگاه داستان. چراییِ این ترتیب نیازمند بحثی مستوفاست و مجالی فراختر میطلبد. خاطره الزاماً یک نوع ادبیِ تامّ و تمام همچون شعر و داستان نیست، گونهای است بینابین؛ میشود گفت گونهای است تقریباً ادبی و نیمهادبی و بعضاً ادبی. شعرِ جنگ، به اتّکای سنّت قدیم و قویمی که ما در شعر داریم و شما استادان بر آن وقوف دارید، اوّلین واکنش ادبیِ اهل ادب بوده است در برابر این واقعه. میشود گفت، از آغازین ساعات و آغازین روزهای وقوع جنگ، زبان شاعران به گفتن آنچه اتّفاق افتاده است گشوده شده و درباره آن اظهار نظر کردهاند. البتّه، تاکنون، کتابها و پایاننامهها و بعضاً رسالههای درخورِ اعتنایی در حوزه شعرشناسی جنگ نوشته و شماری از آنها در کتابچهای با عنوان حماسه کلمات معرّفی شده است. تهیّه یک فهرستواره مأخذشناسانه جامع، اعمّ از کتابها و پایاننامهها و مقالهها در حوزه شعر جنگ، ضرورت و گام نخست برای تحقیقات جدّی در این موضوع است. به نظر من، مسئلهها و موضوعاتِ ندیده و نکاویده در حوزه شعر جنگ بسیار است. شاید بتوان گفت، به لحاظ سنّی، پنج یا شش نسل درباره «جنگ» شعر گفتهاند و این نوع از شعر همچنان ادامه دارد. برای خلق آثاری جامع و مرجع و علمی در این زمینه، لازم است در حوزه شناختِ منابع و اطّلاعاتْ فعّالیتهایی جدّی و علمی و روشمند انجام گیرد. ما هنوز مجموعهای مدوّن از تمامیِ سرودهها و شعر جنگ در دست نداریم. البتّه، به عنوان نکتهای حاشیهای، باید گفت اساساً حوزه مطالعات فرهنگیِ جنگ نیازمند یک قرارگاه، یک مرکزیّت فرهنگیِ قوی و غنی و جایگاهی علمی همچون فرهنگستان است. درباره این ضرورت، در گفتگوها و مقالهها، تاکنون مطالبی مطرح کرده و اهمّیّت ورود دانشگاه را به شناساییِ ادبیّات جنگ و دفاع مقدّس یادآور شدهایم. همین بحثها و طرح مسئلهها در حسّاسیتآفرینی به منظور تأسیس رشته ادبیّات پایداری مؤثّر بوده است. از جمله این گفتگوها مصاحبهای است که در ماهنامه کیهان فرهنگی، ویژه هنر و ادبیّات انقلاب اسلامی، به سال ۱۳۷۱ برگزار شد.
امّا بپردازیم به نوع و گستره دوم ادبیِ جنگ و دفاع مقدّس، یعنی خاطرهنگاری و خاطرهنویسی، که گستردهترین و متنوّعترین و مردمیترین عرصه یا قلمرو ادبیِ جنگ به شمار میرود. به نظر من، در ایران، خاطرهنویسی و خاطرهنگاری سه منشأ دارد: ۱) سنّت شفاهی و گرایش غالب به نقل و قصّه و افواهیّات که بعدها در ادبیّات مکتوب (حکایت و مقامه و امثالِ آن) انعکاس مییابد (خاطرهگویی و خاطرهشنویهای رایج ریشه در فرهنگ گفتاری و شفاهی دارد)؛ ۲) سنّت سیرهنویسی و روایتنگاری و نقل حدیث که بعدها در تاریخنگاریِ نقلیِ ما بروز تامّ و تمام مییابد (کما اینکه بسیاری از بخشهای تاریخ بیهقی، چنانکه صاحبنظران گفتهاند و بهویژه جناب آقای دکتر یاحقّی در این باب اشاراتی دارند، در واقع، بازتاب خاطرات خودنوشتِ بیهقی از مشاهدات و شنیدههای اوست)؛ ۳) خاطرهگرایی و خاطرهنگری و خاطرهنگاری که برمیگردد به سنّت خاطرهنویسیای که تقریباً از اواسط دوره قاجار با آن مواجهیم (همه میدانیم ناصرالدّینشاهْ عکّاس، شکارچی و، در عین حال، سفرنامهنویس و حسبالحالنویس هم بوده است). من در بابِ خاطرات جنگ اجمالاً به چند مشخّصه اشاره میکنم: سیر و تطوّر خاطرهنویسیِ جنگ، از ابتدا تا به حال، معنادار و تفسیرپذیر است. مثلاً، ما در این نوع خاطرات اندکاندک از جنبههای آرمانی و ماورایی و وصفی، که در آغاز جنگ در خاطرهگفتهها و خاطرهنوشتهها با آن مواجهیم، به توصیف مشاهدات عینی نزدیک میشویم. بدینمعنا، آن فضای آرمانگرایانه مدینهفاضلهگونه به سمتوسوی مشهودات عینی و زمینی تمایل یافته و از اشارهگویی و ایجاز به شرح و تفصیل رسیده است. به همین دلیل، کتابهای کمحجم دهه نخست ادبیّات جنگ دارند تبدیل میشوند به کتابهای پُر و پیمان، با قطع وزیری و جلد گالینگور ـ نمونهاش را در کتاب دا (نوشته سیده اعظم حسینی، ۱۳۸۷) میبینیم که یک اتّفاق است در حوزه خاطرهنویسی. خاطرات جنگ، در شگردها و شیوههای متعدّد، تا به حال گفته شده یا به قلم آمده است. این کتابها گاه از گفت به نوشت میآید و گاه به قلمِ صاحبخاطره نوشته میشود. این خاطرات به لحاظِ موضوع متن و موضع نویسندگان نیز تقسیمپذیرند. باید اشاره کنم غالباً آنچه در خاطرات جنگ میخوانیم خاطرات اهل جبهه است تا خودِ جنگ، یعنی بیشتر واگویه حسب حال و حدیث نفس و دنیایی است که تلقّیِ خاصّی از جنگ و جبهه به ذهن آورده و در خاطرها جای داده و بر زبان جاری کرده است. اصلاً نگرشِ ما ـ این «ما»یی که عرض میکنم تلقّیِ بچههای جنگ استـ به کلّیّتِ جنگْ تلقّیای خاطرهگرایانه است. بُنلاد یا ژرفاساختِ ادبیّات جنگْ خاطره است. این خاطرهمندی در بناها، یادگاهها و یادبودگاهها (جاهایی مثل مزار شهدا) توسّع مییابد. از این رو، خاطره به شکلی گسترده در همه گزارههای برآمده از جنگ جریان دارد، کما اینکه این یادبودها و یادمانها خاطرهانگیز و جایهای یاد و خاطرهاند که صورت مجسّم و مجسّد یافتهاند. دیگر موضوع درخور بحث در حوزه خاطرهشناسیْ ادبیّت یا وجوه ادبی خاطرهنگاشتههاست و، بیش از آنکه متوجّه نثر و زبان یا ساختار هنریِ کلام آنها باشد، متوجّه محتوا و مضمونِ آنهاست. این نوع متون با در بر داشتن مجموعهای از محرّکات عاطفی و احساسی، از جمله خنده و گریه و غم و شادی، اندیشه مخاطب را تحت تأثیر قرار میدهند. دیگر نکته درخور اعتنا در حوزه خاطرهشناسی این است که ادبیّات خاطرهنگاری و خاطرهنویسی در دنباله ادبیّات حِکمیـتعلیمی و اخلاقیِ ما قرار میگیرد، زیرا خاطرهنگاشتهها حاویِ آموزههاییاند که از تجربه زیسته گویندگان و گزارندگانِ آنها حکایت میکند. اگر به ادبیّاتِ زاویّه یا ادبیّات صوفیّانه تعرّض نباشد، خاطراتْ ادبیّاتِ در میداناند؛ یعنی حاصل مشاهدات و مکاشفات عینیاند. وجوه تعلیمی، اخلاقی و عرفانی با آموزههای شیعی و ادبِ آیینیـعاشورایی پیوند دارند. در این آثار، آنچه از عرفان یا رهیافتهای معنوی میتوان یافت بر ادب رسمیِ برآمده و آموخته از امثال رساله قشیریّه و شرح تعرّف و عوارفالمعارف متّکی نیست، بلکه یا حاصل ادعیّه و اورادی است که دم دست رزمندگانِ ما بوده است (از جمله زیارت عاشورا، دعای کمیل و دعای توسّل) یا سخنانی که آنها از امام(ره) میشنیدند. این خاطرات میتوانند وجوه هویّتبخش فردی و جمعیِ ما را در ادامه اندیشه و ادب ایرانیـ اسلامی نشان دهند. این آثار را میشود در دنباله خاطرات قومی، که حکیم فردوسی در شاهنامه آورده، جای داد و تفسیر کرد. امّا کاری که تاکنون صورت نگرفته تحلیل این متنهاست. البتّه، شاید این سخن قدری غریب و شگفت به نظر آید که ما میتوانیم با تحلیل خاطرهنگاشتها، در آنها، ردّ و نشان فرهنگ ایرانیـ اسلامی را، که در مثنویِ مولانا و سرودههای سعدی و حافظ و آثار شیخ اشراق بازتاب تام یافته، بیابیم. هرچند بیشتر بچّههای جنگْ این آثار را ندیده و نخوانده بودند، در این فضا زیستهاند و، به هر حال، این عرصه جدیدی است برای تحقیقات و مطالعات. شاید به همین ملاحظه است که اهل درنگ به این موضوع اشاره کردهاند. نمونهوار، به سخنی از رهبری، که در سفر به کرمانشاه (در دیدار با مردم گیلانغرب) در بابِ خاطرات پایداری فرمودهاند، اشاره میکنم و، به سبب اهمّیّت موضوع، سخن ایشان را عیناً میخوانم: «حفظ خاطرات پایداریِ مردم گیلانغرب، قصرشیرین و اسلامآباد، سرپلذهاب و دیگر مناطق کشور در حفظ هویّت ملّی دارای چنان اهمّیّتی است که شخصیّتهای برجسته، دانشمندان و عناصر فعّال و متفکّر باید در این زمینه احساس مسئولیّت کنند». شاید ایشان به چنین جمعی (مجموعه شما استادان و پیشکسوتان زبان و ادب) نظر داشتهاند.
امّا در بابِ ادبیّات داستانیِ جنگ، که تقریباً همپای با جنگ و پس از آن به ظهور میرسد، میتوان از سه منشأ یاد کرد: ۱) جریان داستاننویسیِ صدساله اخیر؛ ۲) خاطرات جنگ (برخی قائلاند داستاننویسیِ جنگ آمیزهای است از خاطره و داستان، یعنی خاطرهنویسی را پایه داستاننویسیِ جنگ میدانند)؛ ۳) ادبیّات داستانیِ ترجمهشده، بهویژه در سی سال اخیر.
بیش از این، برای طرح مسائل مربوط به ادبیّات داستانیِ جنگ مجالی نیست. بنده به همین مقدار بسنده میکنم. اگر استادان سؤالی داشته باشند، در خدمت هستم.
حدّاد عادل: جنگ پدیده شومِ سهمگین گستردهای است که حتّی نامش دلها را میلرزاند. با مطالعه تاریخ کشورمان دانسته میشود در این سرزمین چهبسیار جنگها که رخ داده است، هم پیش از اسلام و هم پس از آن. هر تاریخی که خواندهایم تاریخ جنگ بوده است، بیآنکه آن جنگ را دیده باشیم. امّا ما از نسلی هستیم که، در جریان جنگ هشتساله عراق با ایران، آنچه در تاریخ خواندیم به چشم نیز دیدیم. همه ما، وقتی به استمرار ایران در تاریخ چندهزارسالهاش اندیشیدهایم، بارها از خود پرسیدهایم رمز بقای این کشور در این تاریخ طولانی چه بوده و چگونه طوفانِ جنگها درخت این سرزمین را ریشهکن نکرده است. این رمز، هرچه بوده باشد، در دورانِ ما نیز خود را نشان داد. کشوری که هیچ نوع آمادگی برای جنگی تمامعیار نداشت، از پی پیروزی انقلاب اسلامی، با جنگی سهمگین روبهرو شد. دشمن، ظرف مدّت دو سه هفته، بیستهزار کیلومتر مربّع از خاکِ ما را اشغال کرد و، در آغاز، چنین پنداشت ظرف مدّت یک هفته همه ایران را میتواند تصرّف کند. امّا این یک هفته هشت سال شد و یک وجب از خاک ایران هم از دست نرفت! در این سالها و در مواجهه با جنگ دریافتیم رمز پایداری و بقای ایران در تاریخ چندهزارساله خود چه بوده است.
جنگ در هر کشوری سرمایه عظیمی از آثار ادبی و هنری میآفریند. چهبسیار رمان و داستان و نمایشنامه و فیلم ـ حتّی از آثار نویسندگان اروپاییـ خوانده و شنیده و دیدهایم. دفاع مقدّسِ ما نیز، بهکمال، چنین ظرفیّتی دارد. در کشورِ ما، در یکی از بخشهای نیروهای مسلّح (بایگانیِ گزارشهای روزانه)، اسناد بهجایمانده از جنگ نگهداری میشود. این مجموعه به چند میلیون سند بالغ میشود؛ دربردارنده گزارش سربازها و افسرها از جنگ و حتّی ضبط گفتگوهای بیسیم میان آنها. بررسی و استخراج محتوای این اسنادْ نقطه عطفی در تاریخنگاری جنگ است و موادّ مهمّ و منابع عظیمی در اختیار پژوهشگران و هنرمندان برای تحقیق در آن دوره یا خلق آثاری درباره آن دوره قرار میدهد. ضرورت این مهم از آنجاست که غیرت و همّت و جوانمردیهای تحقّقیافته و چگونگیِ دفاع سربازان از استقلال کشور به نسل آینده منتقل میشود و جنگ، دیگر، فقط نقل خاطرهای در کتابهای تاریخ نخواهد بود، بلکه به یک فرهنگ تبدیل خواهد شد. در واقع، آنها که رفتند رفتند که ما بمانیم؛ که ایران بماند. ما نیز باید بکوشیم یادِ آنها جاودانه بماند و این کاری است که در ادبیّات مقاومت و ادبیات دفاع مقدّس انجام شده است. من از استاد سمیعی و استاد نجفی، که با ادبیّات فرانسه آشنایی دارند، خواهش میکنم از دیدگاه ادبیّات تطبیقی به ادبیّات جنگ بپردازند؛ همچنین از دکتر دبیرمقدّم و دیگر دوستان نیز.
سمیعی: ما حقّ دفاع مقدّس را بههیچوجه ادا نکردیم و، متأسّفانه، گمان میکنم نخواهیم توانست ادا کنیم. من مقالهای به نام «آزمایش بزرگ»، در پی سفر به منطقه جنگیِ خرّمشهر، نوشته بودم؛ اوّل میخواستم آن را در نشر دانش چاپ کنم امّا نشد و در سروش چاپ شد. خواهم گفت تحت تأثیر چه وقایعی آن مقاله را نوشتم. اینکه میگویم ما حقّ دفاع مقدّس را ادا نکردیم و شاید نتوانیم ادا کنیم ـو به احتمال قوی نمیتوانیم ادا کنیمـ از این روست که این جنگ، از نظر زمانی، بیش از جنگ جهانی اوّل و دوم طول کشید. در مقیاس، تلفات این جنگ، که جنگ میان دو کشور بود و نه جنگ جهانی، بهمراتب بیش از جنگ بینالمللی و جنگ جهانی بود. در این جنگ، یک بسیج عمومی داشتیم؛ تنها جبهه نبود، پشت جبهه هم بود. شاید پشت جبهه خیلی چیزها دارد که جالبتر از خودِ جبهه باشد. یک بسیج عمومی بود که حتّی تا نسل نوجوان را هم فرا گرفت. این جنگ هشتساله جنگ کوچکی نبود؛ دفاع کوچکی نبود ـ با این بُرد، با این عرصهای که از نظر زمانی و مکانی و خانهای متعدّد داشت. من یکی از این خانها را، نه که دیده باشم، وصفش را از نزدیک شنیدم ـ مثلاً جنگی که در هور اتّفاق افتاد. من آنجا دیدم چگونه میشود، در همین هور، در جاهایی مخفی شد و کمین کرد و دشمن را فریب داد. وضعیّت لُجستیکِ این منطقه، خود، فصلی است مفصّل؛ چه کردند تا نیروهای عراقی گول خوردند و نتوانستند بفهمند از کدام سو به آنها حمله میشود! وقتی ادبیّات جنگِ کشورمان را با ادبیّات دیگر کشورها مقایسه میکنم، به این فکر میکنم که حقّ دفاع مقدّس را ادا نکردهایم. در روسیّه، الکسی تولستوی جنگ و صلح را نوشت. تولستوی، خود، در جنگهای ناپلئونی شرکت نکرده بود امّا در جنگ سواستوپول از نزدیک حضور داشت؛ جنگ را دیده و با اسناد و مدارک ستاد ارتش روسیّه آشنایی پیدا کرده بود. امّا جنگ و صلح با گزارشهایی که درباره جنگ داده میشد و حتّی ادبیّاتی که ما تولید کردهایم فرق میکند. جنگ و صلحِ تولستوی ما را در بطن جنگ حضور میدهد، یعنی او تجربه حضوریِ خود را به ما منتقل میکند. این مسئله در فرهنگ جبهه هست امّا کافی نیست، زیرا در آنجا آکسیونی وجود ندارد امّا در جنگ و صلح وجود دارد. معلوم است که تولستوی درباره جنگ میهنی صحبت میکند نه درباره یک گوشهاش. یا مثلاً در جنگ اتّحاد شوروی، یعنی جنگ جهانیِ دوم، الکساندر فادایف گارد جوان را نوشته است؛ ایلیا ارنبورگ توفان را؛ و الکسی تولستوی گذر از رنجها را درباره جنگهای داخلی پس از انقلاب اکتبر. این نویسندگانِ بسیار زبردست، با خلق این آثار، ما را در آن جنگ حضور میدهند. از این گذشته، در سطح پایینتر، هزارانهزار گزارشگر و خبرنگار جنگی گزارش روزبهروز تهیّه میکردند؛ گزارشهایی زنده، نه گزارشهای معمولیِ خبری. اینها نویسندگانی کاملاً متخصّص در کار ِخود بودند. نمیدانم ما چقدر از این تولیدات داشتیم و داریم و میتوانیم داشته باشیم. یا مثلاً، در ادبیات فرانسه، خلبان جنگ (نوشته آنتوان دوسنت اگزوپری ) یا خانواده تیبو (نوشته روژه مارتین دوگار )، که آقای نجفی ترجمه کردهاند، ما را در تجارب جنگ شرکت میدهد، نه اینکه صرفاً خبرهای خشک و بیروح تولید کرده باشند. هنوز هم، علاوه بر فیلمهای جنگ، مثلاً در فرانسه، کتابی به نام سوئیت فرانسوی (به قلم ایرن نمیروفسکی ) نوشته شده که خانم مهستی بحرینی آن را بسیار خوب ترجمه کرده است. این نویسنده با نگاه دیگری به جنگ جهانی نگریسته؛ نگاهی انسانی و تازه، نه میهنی. بههیچوجه، در ادبیّات فرانسه چنین نگاهی وجود نداشته است. به مقتضای شرایط کنونی، که فرانسه با آلمان جنگ ندارد، همچنانکه ما الان با عراق جنگ نداریم، نوشته شده است. ما هم اگر بخواهیم در این روزها درباره جنگ هشتساله کشورمان بنویسیم، با همین دید هم میتوانیم بنویسیم؛ یعنی با دیدِ انسانی. ما و مردم عراق با همدیگر اصلاً جنگی نداشتیم؛ دولت عراق بود که ارتش عراق را به جنگِ با ما واداشت. آن جوان فرماندهی که من در هور دیدم نمیدانم چند سال داشت؛ جوان بود و سرتیپ، امّا معلوماتش از منطقه زیر نظرِ خود از معلومات بزرگترین تیمسارهای زمان شاه عمیقتر و وسیعتر بود. هور را قدمبهقدم میشناخت، حتّی عمقش را. اصلاً من تعجّب کردم چطور این فرمانده جوان سرتیپ است و همچنین از وسعت اطّلاعاتِ او درباره منطقه عملیّاتیِ هور. وقتی او ما را برد هور و نشان داد آنجا چه کارها و چه فداکاریهایی شده و حتّی تا چند قدمیِ دشمن جلو رفته و نفوذ کردهاند و چطور مخفیانه تا عمق جبهه دشمن و داخل عراق رفتهاند، تعجّبِ ما بیشتر میشد. واقعاً این جنگ اینقدر رویدادهای مهم برای نوشتن رمان، داستان و نیز سرودن شعر به دست میدهد؛ امّا ما چه کار کردیم، هیچ کاری نکردیم. در واقع، میتوان گفت فقط فرهنگ جبهه است که موادّی به دست میدهد و تا حدّ زیادی زنده است. امّا مثلاً اینکه پشت جبهه چه کارهایی شده، چه فداکاریهایی شده، چه سازمانهایی تشکیل یافته هیچیک بهشایستگی منعکس نشده است ـ چنانکه ما بتوانیم خود را در فضای جنگی حس کنیم و با فداکاریها همحسّی پیدا کنیم. به همین دلیل، من میگویم امیدوار نیستم بتوانیم حقّ دفاع مقدّس را ادا کنیم.
نجفی: آقای سمیعی آنچه گفتنی بود به نحو اکمل و گویایی بیان کردند. من چه دارم بیفزایم، بهخصوصکه سینهام هم گرفته و درست نمیتوانم صحبت کنم. درباره جنگ عراق با ایران، ما خاطرات و گزارشها و دردِ دلهای بسیاری داشتیم که، در روزنامهها و جراید مستقل، جداگانه چاپ میشدند و ـ چنانکه گفته شدـ اغلبِ آنها را ما خواندهایم. حتّی داستان هم در آن زمان نوشته شده، امّا آثار ادبی (آنچه به اسم رمان معروف است) هنوز درباره این جنگ نوشته نشده است. آقای سمیعی به شرکت کردن تولستوی، بزرگترین رماننویس جهان، در جنگهای سواستوپول اشاره کردند. آثار تولستوی درباره این جنگها آنقدر اهمّیّت و ارزش نیافت که رمان بزرگ جنگ و صلح. این اثر بزرگترین رمانی است که در تاریخ ادبیِ جهان نوشته شده، در حالی که نویسنده خود مستقیماً در آن جنگ شرکت نداشت و سالها هم از آن جنگ گذشته بود. اکنون که سالها از جنگِ هشتساله عراق با ایران گذشته، ما منتظریم آنان که در جنگ شرکت داشته یا حتّی آنان که شرکت نداشتهاند، با استفاده از نیروی تخیل و گزارشها و خاطرات و امکاناتی که اکنون هست و میلیونها سند و صدایی که از آن دوره ضبط شده، درباره این رویداد تاریخی، به نوشتن آنچه به مفهومِ رمان بزرگ نزدیک باشد همّت بگمارند. ما منتظریم و امیدواریم، با امکاناتی که هست، کتابی مثل جنگ و صلح برای زبان و ادبیّات فارسی نوشته شود.
حدّادعادل: درباره کتاب خانواده تیبو هم توضیحی بدهید.
نجفی: نویسنده این کتاب در جنگ شرکت داشت، امّا آن را سالها بعد نوشت. این رسم، که با فاصله از زمان جنگ و استفاده از تخیّل و صنایع ادبی رمان جنگ را مینویسند، در ادبیّات جهان سابقه دارد. واقعاً جای آن هست که رمان بزرگی درباره جنگ در ایران نیز نوشته شود.
دبیرمقدّم: بنده از روی کنجکاوی میخواهم بپرسم و بدانم در آثاری که این دفتر ارزشمند (ادبیّات و هنر مقاومت) گردآوری کرده یا میکند این اهتمام هست که، اگر رزمندهای با گویش و زبان محلّیِ خود صحبت کرده یا دستنوشتهای یا مصاحبهای یا خاطرهای شفاهی بیان کرده باشد، گفتههای فرد به همان زبان محلّی ثبت و ضبط شود و بماند یا نه؟ گاه من از برخی دانشجویانم شنیدهام که میگویند، در دوره جنگ، بیسیمچیهای منطقه ما، که اهل «وفس» بودند، پیامها را به وفسی منتقل میکردند. در اهمّیّت این موضوع، میخواهم نمونهای عرض کنم. ما نامهای داریم از ۲۵۵ سال پیش در زمان کریمخان زند که سربازی به خانوادهاش به زبان لاری و خطّ فارسی نوشته است و این نامه ۷۸ سطر دارد؛ سال ۱۳۳۴، یکی از استادان ـآقای دکتر احمد اقتداریـ این نامه را منتشر کردند. بنده، در پژوهشی که انجام میدادم، سطرسطر این نامه را بررسی و، از منظر ویژگیهای نحوی و ساختاری، تحلیل زبانشناختی کردم. این نامه آنقدر اطّلاعات گرانسنگ به ما میدهد که ما در اثری دیگر از آن نشانی نمیبینیم؛ اطّلاعات از زبانی که ۲۵۵ سال پیش صحبت میشده است. بسیاری از کلمات این نامه در زبان جوانان و گویشوران امروزِ لار نیست. من گمان میکنم اینهم میتواند از سندهای گرانبها باشد: گفتارها و نوشتارها به هریک از زبانهای محلّیِ ایران، گونههای مختلف لهجهها و زبانهای محلّیِ ایران، حتّی زبان اقلّیّتهای مذهبی. اینها میتوانند گنجینه درخوری باشند که مطالعات زبانشناختی، حدّاقل در حدّ آوانویسی، روزی بتواند گرهگشای مسئلههای زبانی نیز باشد. متشکّرم.
صادقی: در جنگ جهانی اوّل، یک افسر و زبانشناس فرانسویزبان به نام هانری فَرِه (H.Frei) از طرف ستاد جنگ مأمور کنترل نامههای سربازان بوده است. وی، در عین حال، نامههای سربازان را از دیدِ زبانشناسی برای خود بررسی میکرده است. او اغلاط زبانی فرانسویزبانها را بیرون کشیده و در آنها نظامهایی یافته و کتابی درباره آنها نوشته و نام آن را گذاشته است «دستور اغلاط» (Grammaire des fautes). استادِ ما، آقای آندره مارتینه، میگفت: این کتاب در نشان دادن تحوّل و دینامیسمِ زبان بسیار مهم است. منتها میگفت: این کتاب از اسمی که برای آن انتخاب شده، به تعبیر امروز بعضی ایرانیها، رنج میبرد. و من مخصوصاً میگویم این کتاب فدای این اسم شده است؛ چون زبانشناسها به دستور زبان، به معنی تجویزی و دستوری آن، توجّه چندانی ندارند و میخواهند زبان را توصیف و توجیه کنند. امّا چون اسم این کتاب «دستور اغلاط» یا دستور اشتباهات و غلطهاست، چندان مورد توجّه واقع نشده است؛ درحالیکه این کتاب اصلاً تجویزی نیست. آقای مارتینه خودش ایدههایی داشت و خیلی تحت تأثیر این کتاب بود و مرتّب سر کلاسها توصیه میکرد این کتاب را بخوانید (کتاب در سال ۱۹۲۸ چاپ شده است). گمان میکنم اینگونه نوشتهها (خاطرهنگاشتههای جنگ) اهمّیت دارند که، از دیدِ زبان و زبانشناسی و حتّی از نظر املا و غلطهای نگارشیِ مشترک میان کسانی که خاطراتِ خود را نوشتهاند، بررسی شوند. مثلاً، «را» را همه کجا آوردهاند؛ آیا بعد از «فعل» آوردهاند یا قبل از آن، یا دو بار. من پریروز جملهای میخواندم که سه تا «را» داشت! آقای دکتر دبیرمقدّم همیشه جملههای دو «را»یی را مثال میزنند؛ پیامی روی تلفن من آمده بود که سه تا «را» داشت! به هر حال، خواستم بگویم اینهم یک جنبهای است که از نظر علمی میشود آن را بررسی کرد.
نیساری: به سهمِ خودم، از حضور میهمانان گرامی در این جلسه و از گزارشهای آموزنده آنان استفاده کردم. از جناب دکتر حدّاد عادل هم که در برنامه امروز این بحث با ارزش را، که تنوّعی داشت، منظور فرمودند باید سپاسگزار بود.
نکتهای که میخواهم عرض کنم مربوط است به کاربرد کلمات و اصطلاحات. آن نویسنده، که نام کتابِ خود را «دستور غلطنویسی» گذاشته است، این سوء تفاهم را ایجاد میکند که کاربرد این غلطها مُجاز است؛ امّا شاید بهتر بود نام کتاب را میگذاشت: «گزارشی از کاربردهای نامتداول کلمات در نامههای سربازان».
نکته دیگر که میخواهم عرض کنم این است که تاریخ وظیفهاش معلوم است و ارزش تاریخ به اصالت و واقعیت گزارشهای آن بستگی دارد. کسی که تاریخ مینویسد، اگر به ابتکار و به ذوقِ خود شاخوبرگهایی به متن وقایع تاریخی بیفزاید، حاصل کارش از حیطه تاریخنویسی بیرون میافتد.
مطلبی که اینجا گفته شد ـ اگر درست شنیدمـ این بود که، بر اساس خاطرههای شرکتکنندگان در دفاع مقدّس، داستانهایی نوشته میشود. البتّه، مندرجات آنقبیل داستانها در جای خود بسیار با ارزش است و در تقویت روح ایمان و تقویت مبانی و احساسات دینی و میهنی مؤثّر. امّا، به تصوّر بنده، حیف است که اصالت خاطرهها با حواشی داستانهای تخیلی آمیخته شود. گمان میکنم بهتر است، در گزارشهای کسانی که درباره اتّفاقات دفاع مقدّس مطالبی مینویسند، تکلیف خواننده معلوم بشود و بداند آنچه میخواند یک خاطره اصیل و مستند است یا شرح یک داستان تخیلی.
آموزگار: خاطره کوچکی میخواهم نقل کنم که آقای دکتر صادقی هم در آن زمان حضور داشتند. پروفسور دومِناش، استاد زبان پهلوی ما، در کلاس، خاطرهای از جنگ جهانی دوم تعریف کرد؛ او گفت: در آن موقع، امیل بنونیست (زبانشناس و ایرانشناس برجسته فرانسوی) در سوئیس بود، ولی میخواست خبر مرگ دانشمند دیگری را بدهد که نامش «دود» بود. چون همه نامهها کنترل میشد، خبر مرگِ او را با این جمله به خطّ پهلوی داد: «دودْ دود شد»! و ما خبرِ این اتّفاق مهم را توانستیم با این عبارت پهلوی میانِ خود ردّ و بدل کنیم. این خاطرهای بود که من و دکتر صادقی از زبان استادِمان دومِناش شنیدیم.
صادقی: همین آقای دومِناش، که زبانشناس و ایرانشناس بسیار بزرگی بود، میگفت: وقتی بنونیست در شهر لیون فرانسه گرفتار شده بود، چون اصلش یهودی بود و میخواست بهکمک دومِناش که شاگرد پیشینِ او و استاد بعدی زبان پهلوی و ساکن در پاریس بود راهی برای فرار پیدا کند، برای او پیغامی میدهد و میگوید که مرا از اینجا نجات بدهید. میبیند به هر زبانی بنویسد (به انگلیسی، فرانسوی، آلمانی) نازیها میخوانند و میفهمند. بنابراین، به زبان پهلوی مینویسد: من یک پاساژ (= پاراگراف) پهلوی دارم که بسیار دشوار است. شما در حلّ آن کمک کنید. و، همچنین، مینویسد: من در شیر هستم؛ چون «لیون» یعنی «شیر». پاساژ در فرانسه، غیر از پاراگراف، همچنین، به معنی «عبور» است. بنابراین، مرادش این بوده است که خیلی عبور از اینجا به جای دیگر مشکل است؛ شما این «پاساژ» را برای من شرح بدهید و مشکلِ مرا حل کنید.
خرّمشاهی: بنده هم خوشحالم از اینکه مسئله میهنیِ مهمّی امروز در این نهاد بزرگ و علمی بحث شد. متأسّفم که دیر رسیدم… در کتاب هفته، شماره پیش، در پرونده جنگ حرفهایی که مطرح شده بود مشابه و همراستا با حرفهایی است که در اینجا مطرح شد. آقای دکتر مسعود کوثری، مدیرعامل جدید شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، حرفهای مهمّ و بعضاً کمسابقهای زده و گفته بودند در تاریخ جنگ باید تعارفات را کنار بگذاریم. بالأخره، این جنگِ بزرگی بوده و برای ما جنبه دفاعی، میهنی و حتّی دینی هم داشته است. یعنی، بنا بر اعتقادات دینی، ما همه کشتهشدگانمان را شهید میدیدیم و میدانیم. سالها پیش، عدّهای پیش آقای فانی آمدند که میخواهیم دانشنامه یا دایرهالمعارف جنگ بنویسیم؛ و راهنماییهای خوبی از ایشان دریافت کردند؛ شاید از من هم مطالبی پرسیده باشند. زمان زیادی الآن ـ25 سالـ از پایان جنگ میگذرد. گویی، ما نمیخواهیم دریابیم و میخواهیم آدمهایی که جنگ را دیدهاند فوت کنند تا ما تاریخ جنگ را بنویسیم. ادبیّات جنگ، یعنی رمان نوشتن بر مبنای رئالیستیِ جنگ، هم اهمّیّت دارد. رمان بزرگ و در واقع حماسه جنگ را نویسندگان بزرگی مثل آقای دولتآبادی یا آقای مرادی کرمانی، اگر قبول بکنند، خودشان بنویسند یا زیر نظرشان نوشته شود. برای ادبیّات جنگ هم سازمانهایی حتماً وجود دارد که به این آثار جایزه بدهند. البتّه، از نظر سینمایی، وضعِ ما خیلی بد نیست. من شخصاً کم فیلم میبینم، ولی بسیار به فیلم علاقه دارم. چند فیلم خیلی خوبِ جنگی هم دیدهام؛ فیلم لیلی با من است طنز بسیار زیبایی دارد و در هر جای جهان هم طنز محسوب میشود. موضوعِ آن ماجرای کسی است که نمیخواهد جبهه برود، ولی به جبهه برده میشود. این فیلم طنز دلنشینی دارد. در کتاب فرهنگ جبهه هم طنزهایی وجود دارد؛ بعضی تلخاند و بعضی واقعنما. یک نمونهاش این است که به بسیجی میگفتهاند «یکبارمصرف»! این تعبیرْ اعماق تراژیک را نشان میدهد. عرضم این است که ما اگر تاریخ جنگ یا دفاع مقدّس را ـفرق نمیکندـ درنیابیم، دیگر از معمّرین و جنگدیدهها و پشتِ جبههایها بهزودی خبری نخواهد ماند. یعنی اگر بیست سالِ دیگر بگذرد، باید جنگ را فقط بر مبنای گزارشها نوشت؛ نه مشاهدات و تجربههای ملموس بسیاری انسانها. من دلخونم از این تعبیر «فتح خرّمشهر» که در رسانهها میگویند و مینویسند. ما شهرِ خودمان را گرفتیم. این «بازپسگیری» است نه «فتح»؛ «استرداد» است. اگر بصره بود، میتوانستیم بگوییم «فتح بصره». ولی خیلی دلشکن است؛ این تعبیر را برای آزادسازی شهر خودمان نباید به کار بُرد.
من نمیدانم که ما سازمان ادبیّات دفاع مقدّس داریم یا نه، حتماً که داریم؛ إنشاءالله که هم تاریخ بنویسند و هم زیر نظر یا به دست و به قلم داستاننویسانی بزرگ، که دو نفر را اسم بردم، داستان بنویسند. [در این صورت]، بیشک، حماسهای شبیه جنگوصلح تولستوی خواهد بود. امّا تاریخ جای خود را دارد، تاریخ را دریابیم. تاریخِ معاصر بیستوپنج سال گذشت؛ لازم است دانشنامه جنگ را بنویسند و یکبهیکِ حملهها و دفاعها در آن توضیح داده شده باشد. آقای مسعود کوثری، در کتاب هفته، گفته بودند ما در تاریخنویسی گرفتاری داریم و آنهم ایدئولوژی ماست؛ معتقداتِ ما باعث میشود ما همیشه امدادهای غیبی ببینیم و بگوییم که این واقعیّت داشت، این رؤیا نبود. یا مثلاً بگوییم بزرگان دین، اولیاءالله آمدند و نگذاشتند به دست دشمن بیفتیم یا کشته شویم؛ چنانکه ما در دایرهالمعارف تشیّع هم این مسئله را داشتیم. زندگانیِ ائمّه یا چهارده معصوم، علیهمالسّلام، را بزرگمرد مورّخی مثل استاد زریاب خویی با دیدِ تاریخی نوشته بودند و ما دیدیم این نگاه تاریخی صرف برای خوانندگانِ ما تکاندهنده است. این بود که از بزرگمرد دیگری، شادروان دکتر محمّدحسین مشایخ فریدنی، خواستیم مناقب و فضائل ائمّه را برای ما بنویسند و از رفتار و منش آنان یاد کنند و، بدینترتیب، کارمان بیعیب شد. باری، عرضم این بود که ایدئولوژیک دیدنِ جنگ به نفع حقیقت نیست. آقای کوثری در آن مصاحبه گفتهاند ما شکست هم داشتهایم، شکستهای مقطعی؛ در کلّ جنگ که شکست نخوردیم. اصلاً، پیروزیِ ما نباختن در جنگ بود. عراق هم پیروز نشد؛ ما هم پیروز نشدیم، امّا پیروزیِ بزرگ ما این است که بیش از این آسیب ندیدیم و از کشورمان یکوجب هم به دست دشمن نیفتاد. ولی ما همینکه بخواهیم تاریخ اعتقادی بنویسیم باید مواظب باشیم، چون بالأخره مُرّ حقیقت نخواهد بود. ما تا میتوانیم حقیقت را باید بنویسیم، چون نسلِ ما مسئول است. آیندگان میگویند نسلی که جنگ را اداره کرد و نسلی که پشت جبهه مواظبت میکرد و فرهنگستان و سازمانهایی داشت برای دانشنامهنویسیِ جنگ کاری نکردند.
مرادی کرمانی: آنچه من در دلم بود و میخواستم بگویم استاد خرّمشاهی گفتند. باید وقایع جنگ را از زیر بال ایدئولوژی و تفکّر خاصّی که برای ساخت این کتابها و فیلمها هست دربیاوریم؛ باید وجهه انسانی آن را دریابیم و اجازه دهیم کسانی که آنجور هم فکر نمیکنند آنها هم بنویسند که بتواند ماندگار بشود. مثلاً، چرا وداع با اسلحه (نوشته همینگوی) یا زمین سوخته (نوشته احمد محمود) ماندگار شده، چون از یک زاویه و نگاهِ نو به موضوع پرداخته شده است. استاد سلیم نیساری فرمودند داستانْ تخیّل است. تمام داستانهایی که از جنگهای مختلف نوشتهاند با تخیّل و خواستِ ذهنیشان تلفیق شده است. اینها واقعیّت را از صافی ذهن خلاّقِ خودشان عبور دادهاند، هنرمندانه و شیرینش کردهاند، جذّابش کردهاند و موقعیّتهایی پیش آوردهاند که خواندنی شده است؛ وگرنه تاریخ و مستندات که هست. پشت همه رمانها، داستانها، فیلمها هنرمندی بوده است و هنرمند هم کسی نیست که بخواهید به او بگویید چه کار کن؛ او میتواند از زوایای مختلف به موضوع نگاه کند. ما میتوانیم به کسانی که در جنگ شرکت کردند و از اقلّیّتهای مذهبی بودند و خاطره هم دارند و جنگیدند و شهید هم دادهاند و از این مملکت بودند در داستاننویسی جنگ توجّه کنیم؛ امّا خیلی کم این اتفاق افتاده و من داستانی در این باره نخواندهام. کتاب بیستوسه نفر (نوشته احمد یوسفزاده، دوست و همشهری بنده) ماجرای بچّههایی است که زیر ۱۶ سال به جبهه رفته بودند و اسیر میشوند و اینها را میبرند پیش صدّام. این کتابِ خاطرات بسیار بسیار خوب بود، موضوعی نو و جذّاب داشت، امّا بعضی جاهاش باعث حیرت و تعجّب میشد! مثلاً در جایی از کتاب، افسرِ اسیر ایرانی، وقتی میخواست غذا بخورد، عکس زن و بچّهاش را درمیآورد میبوسید و میگذاشت روبهروی خودش و غذا میخورد؛ ببینید چقدر انسانی و لطیف و شاعرانه است! بعد، زیرِ این مطلب، نویسنده توضیح میدهد اینها آدمهای شجاعی بودند که جنگیدند؛ امّا اشاره میکند که این اصلاً شجاعت نیست و رفتار این افسرِ اسیر (با روحیه لطیف و خانوادهدوست) را مذمّت میکند و بهپای ضعف و سستی او میگذارد. یا مثلاً از سازمان ملل برای بازدید آمدهاند و نقل شده است که این بچّهها به وضع لباس و پوششِ آن خانم گیر داده و کلّی درباره او نوشته که لباسش اینطور بوده. شما با لباس خبرنگار و نماینده صلیب سرخ چه کار دارید، باید به فکرش کار داشته باشید، به فرهنگ و موقعیت جامعهاش نگاه کنید. اینها باعث میشود تصویر جنگجویانِ ما چرک شود و واقعیّتها پشت پرده بمانند؛ باید کسانی بنویسند که موقعیّتهای گوناگون و خصوصیات گوناگون آدمهای جنگ را بشناسند و روی کاغذ بیاورند تا ماندنی بشود و پیشفرضی مثل مسلمان و اسلامهراسی برای آنان که در این حوزهها نیستند فراهم نکند. من خیلی کم داستانهای جنگی خواندهام و کمتر فیلم جنگی دیدهام، امّا همینها که خوانده و دیدهام در بیشترشان آدمها یکبُعدی بودهاند؛ در لباس جنگ و پشت هر اسلحه انسانی است با گوشت و پوست و روحیات متفاوت. اتّفاقاً، در تنگناها، انسان بیشتر خودش را نشان میدهد. همیشه کس یا کسانی که در موشکباران شهرها و خبرهای پیروزی، بهجای مارش نظامی و هر چیز دیگری که در جنگها کاربرد داشت و دارد، تصمیم میگرفتند سرود «ای ایران» را از رادیو و تلویزیون پخش کنند تحسین کردهام و به هوشمندیشان آفرین گفتهام؛ چون فراگیری این سرود در هر ایرانی با هر نوع تفکّر و قومیت بینظیر یا کمنظیر است.
محقّق: سالهای جنگ، ۲-۳ سال پیدرپی به قاهره سفر کردم. در آنوقت، کسی از ایران به قاهره نمیتوانست سفر بکند؛ چون مصر همداستان بود با عراق. آنجا در المجمع اللغه العربیّه دکتر صالح علی، که مورّخ و جغرافیدان بود و خُطّهالبصره و خُطّهالکوفه را تألیف کرده، آمده بود. ما با هم سلامعلیک داشتیم. او نکتهای گفت؛ صالح علی رئیس المجمع العلمی العراقی بود. او گفت: صدّام دستور داده که دیگر کلمه «الفُرس المجوس» را در تبلیغات و رسانهها به کار نبرند. قبل از زمانِ آنها میگفتند: ما در برابر فُرس المجوس هستیم. امّا دیدند این حرف موجب تزلزل در ذهن سربازهای عراقی شده، چراکه آنها خودشان قمار میکردند و مشروب میخوردند و حالا این رئیس مملکتْ کسانی را که نماز و دعا میخوانند، یعنی رزمندههای ایرانی، را فُرس المجوس مینامد. از این رو، دستور داده که این تعبیر را دیگر به کار نبرند. این حرف را دکتر صالح علی، رئیس المجمع العلمی العراقی، به من گفت.
حدّاد عادل: خیلی متشکّرم. میخواستم خواهش کنم از استاد موحّد؛ دریغ است ما در این جلسه بهیادماندنی سخنی از استاد موحّد نشنویم.
موحّد: خیلی ممنونم، اظهار لطف میفرمایید. بنده چند نکته میخواهم عرض کنم در ارتباط با مطالبی که مطرح شد. اوّلاً راجع به عظمت جنگ که فرمودند؛ در ظاهر، ایران با صدّام درگیر بود امّا، در باطن، طرفیّتِ ایران با همه گردنکشان روزگار بود. بنده در پرونده دعوای ایران علیه امریکا در قضیّه سکّوهای نفتی، که آمدند و زدند، جزء تیم دفاعی ایران بودم در دادگاه جهانی لاهه (IJC). آنجا هر دو طرف مجبور بودند مسائل مربوط به جنگ را مطرح کنند. شهادتنامهها و اسناد را آوردند و آدمهایی مثل وزیر جنگِ امریکا شهادت دادند. آنها بودند که صدّام را عَلَم کردند و انداختند به میدان جنگ و گمان میکردند هر دو طرف همدیگر را اینقدر میزنند که هر دو از پا میافتند. تا مدّتی اینجوری بود. هر وقت میدیدند کفّه ترازو به نفع یک طرف سنگینی میکند، میرفتند طرف دیگر را تقویت میکردند. اینها حقایقی است که در آنجا مطرح شد. اگر پروندههای این دادگاه را پژوهشگران یا دانشجویان بروند و بخوانند و اسناد را بیرون بیاورند، خواهند دید از روزی که اینها احساس کردند کفّه ترازو به نفع ایران میچربد و ایران دستِ بالا را دارد همه آنها دست به دست یکدیگر دادند ـ فرق نمیکند روسیّه و امریکا و فرانسه و هرجای دیگر که شما فکر بکنید، این گردنکشانِ روزگار که علیه ایران بودندـ آن طرف را تقویت میکردند، چون احساس خطر میکردند. نکته دیگر راجع به اینکه گفته شد گزارشهایی که از جبهه جنگ ضبط شده یا روی کاغذ آمده احیاناً اینها با گویشهای غیر از فارسی بوده است، تأکید اینجا بیشتر روی این بود که به لحاظ زبانشناسی اینها ممکن است جالب توجّه باشند. مسئله زبان برای ما بسیار اهمّیّت دارد. ما میدانیم ملّیّت ما با تمامیّت خاک ایران بستگی دارد؛ میدانیم تبلیغات زهرآگینی هست روی منطقههایی در ایران که با زبانی غیر از زبان فارسی صحبت میکنند. من معتقدم ما با زبان فارسی اسناد رسمی و نامهها و کتابهامان را مینویسیم، امّا خوب است نشان داده شود همه آنهایی که زبان مادریشان ترکی یا عربی، بلوچ یا کردی یا گیلکی بوده از آبوخاک ایران، از تمامیّت ایران، از استقلال ایران یکدلانه و بهیکسان دفاع کردند. اینها بهاندازه سر مویی کم نمیآورند از آنهایی که زبانشان فارسی بوده و مطالبشان را به فارسی گفتهاند. نکته سومی که میخواهم عرض کنم این است که تمام تاریخِ ما تاریخ جنگهاست و از باستانیترین دورانها تبلیغات از ملزومات جنگ بود و شعر مؤثّرترین ابزار تبلیغاتی آنزمانها بود و شاعران، همچون شیپورچیان و طبّالان، در تاختوتازها همراه سپاهیان بودند و تنور جنگ را گرم نگاه میداشتند. جنگ، در ادبیاتِ ما، منشأ طبعآزماییهایی است که از عصر طلایی قصیدهسرایی به دست داریم. در زمان فتحعلیشاه، ما هجده سال جنگ داشتیم با روسیّه؛ یک جنگ دوازدهساله و یک جنگ ششساله. ما فقط در مقابل صدّام نبود که هشت سال جنگیدیم. ما نمیجنگیم و اگر بجنگیم تا آن دقیقه آخر میایستیم؛ تا آنجایی که باید برویم میرویم. در جنگهای هجدهساله دوره فتحعلیشاه با روسیّه، متأسّفانه، جز چند قصیده از قائممقام چیزی نداریم، درحالیکه ایران بسیج عمومی بود و علمای ما میرفتند دهات و روستاها مردم را تشویق میکردند و رسالههای جهادیّه نوشتند. شاید اشتباه کردند؛ البتّه اشتباه کردند، نمیبایست با پولادبازو دربیفتند. وقتی معلوم است کار به کجا میرسد، شما باید مقدورات و امکانات را در نظر بگیرید. ولی آنچه اتّفاق افتاد بسیج عمومی بود، امّا چرا چیزی در این باره نوشته نشده است و تنها اشارههایی کردهاند در تاریخ؟ امتیاز نوشتههای کسروی درباره مشروطه در مقایسه با نوشتههای دیگران همین است که فضای جنگ و فضای درگیریها بین مشروطه و استبداد را در نوشتههای او حس میکنید؛ چیزی که در نوشتههای دیگران نیست. شاید نکتههای دیگری در نظر داشتم بگویم. میبخشید سنّ و سالم جوری است که وقتی مبتدا را شروع میکنم تا به خبرش برسم مطلب یادم میرود که درباره چه داشتم صحبت میکردم. معذرت میخواهم، همینقدر فکر میکنم کافی باشد؛ میبخشید.
حدّاد عادل: لازم است درباره کلمه ایدئولوژی توضیحی بدهم؛ چون ممکن است برای کسانی که این بحثها را میشنوند موجب سوءتفاهم شود. این روزها گاه بحث ایدئولوژیزدایی مطرح میشود، با معنایی جز معنای منظور نظر آقای خرّمشاهی و آقای مرادی کرمانی. آقایان منظورشان این است که واقعیتهای جنگ را نباید فراموش کرد و این واقعیت نزد کسانی است که آن را با گوشت و پوست و خونِ خود احساس کردهاند. به این واقعیّتها باید اهمّیت داد و نباید گذاشت تحتالشّعاع حقایق ماورایی و ایمانی و قلبی قرار بگیرد. این حرفِ درخور توجهی است، لکن در اینکه این جنگْ سراسر با اعتقاد اداره شده و ادامه پیدا کرده است نیز نباید تردید کرد. چنینچیزی به معنای حذف عنصر اعتقادی از تاریخ جنگ نیست.
دوستان عزیز دفتر ادبیات مقاومت درباره ترجمه و خاطرههای آثار مربوط به جنگ، چنانچه اطّلاعی دارید، به سمع اعضای شورا برسانید. درباره کتابهایی هم که امروز لطف کردید و برای فرهنگستان به هدیه آوردید اگر توضیح مختصری بدهید، سپاسگزار خواهیم شد.
کمری: من به جهت کمبود وقت و گذرا طرح کردن مطالب نتوانستم آنچه در ذهن و نظر داشتم مطرح بکنم. باید عرض کنم شاید یکی از کموکاستیهای کارِ ما این باشد که نتوانستیم درست اطّلاعرسانی کنیم. الآن کتابهایی که بنده آوردهام و ملاحظه میفرمایید گمان نمیکنم تا الآن دیده باشید، از باب نمونه در این مجموعه کتابی هست با عنوان تاریخنگری و تاریخنگاری جنگ ایران و عراق که اوّلین کتاب در حوزه مباحث نظری تاریخشناسی خاصّ جنگ است. من، با نظرداشتِ مطالبی که استادان ارجمند فرمودند، یکیدو نکته را مطرح میکنم تا آقای سرهنگی بحث را ادامه بدهند.
اشارتی فرمودند آقای دکتر دبیرمقدّم به اهمّیّت ضبط و ثبت لهجهها و گویشها و زبانها و اهمّیّت اینها برای مطالعات بعدی. محض ریا جهت اطّلاع (این عبارت از جمله اصطلاحات فرهنگ جبهه است!) خودِ بنده طلبه زبان و ادبیات هستم و قدری هم زبانشناسی خواندهام و در همین کتاب نامآورد (دفتر دوم، که مشتمل بر مجموعهمقالاتی است در حوزه نشانهشناسی ادبیّات جنگ) و در برخی از مقالهها و اظهارات در جاهای دیگر به اهمّیّت زبانها، گویشها و لهجهها در گردآوری و ضبط و نگاهداشتِ آنها توجّه و تأکید صریح کردهام.
یکیدو مجموعه از شعرهایی که در خطّه آذربایجان در باب جنگ سروده شده مثل غوّاصلار یا اوخشامالارـ اگر درست گفته باشم؛ چون من زبانم ترکی نیستـ و مجموعههایی به گویش کازرونی و لری همراه با آوانگاری منتشر شده است. همچنین، دو سه مجموعهشعر و منظومه گیلکی درباره ادبیّات پایداری تا به حال نشر شده است. منتها نکته درخور توجّه که استاد موحّد به آن اشارتی کردند این است که ما باید توجّه بکنیم زبان رسمی ملّی، فرهنگی و تاریخی ما زبان فارسی است. البتّه، بنده زیره به کرمان میآورم با این حرف، چون شما بزرگانْ پاسداران زبان فارسی هستید. اگر قرار بر این باشد که ما به حسب تعدّد و تنوّع لهجهها و گویشها و زبانها بخواهیم کتابهای جنگ را منتشر کنیم، مشکلآفرین خواهد شد و زبان ملّی و سراسری ما را تحتالشّعاع قرار خواهد داد. در عین حال باید بگویم در مجموعه اطّلاعات اوّلیّهای که گردآوری و نگهداری میشوند قطعاً به این موضوع توجّه شده است و میشود. درباره تفاوت داستان با خاطره، نکتهای مطرح فرمودند. من عرض کردم داستان جنگ از سه منشأ نشئت گرفته است: یکی سنّت داستاننویسی صدساله اخیر که از جمالزاده شروع میشود. دیگر داستاننویسی در ادبیّات غرب و شرق، بهویژه آثار ترجمهشده در این سی سال اخیر. امّا نمیتوان نادیده گرفت که تجربه حضور در جنگ و مشقِ خاطرهنگارانه و خاطرهانگارانه از رویدادها در داستاننویسی جنگ چه تأثیر بسزایی داشته است. اصلاً برخی داستاننویسان جنگ از خاطرهنویسی شروع کردند و، به همین سبب، برخی ناقدان ادبیّات داستانی جنگ به همآمیزی خاطره و داستان در این آثار اشاره و اشکال کردهاند. تجربه حضور در جنگ و استفاده از خاطرات به این معنا نیست که ما خاطره را داستان تلقّی کنیم یا داستان بخوانیم و از آن تلقّی خاطره کنیم. حدود این انواع روشن است، اگرچه از آمیزش انواع ادبی نوعهای جدید پدید میآیند. بدینترتیب، ما با ژانر رمانـخاطره نیز مواجهیم. از باب نمونه، سایههای گذشته (نوشته رحیم نامور) یا لحظههای انقلاب (نوشته محمود گلابدرّهای) از نمونههای جدّی رمانـخاطره است. امّا در باب مسئله تاریخ و ایدئولوژی، که آقای دکتر حدّاد عادل نکاتی فرمودند، باید عرض کنم مطالبی که آقای دکتر کوثری در آن گفتگو ـ در کتاب هفتهـ مطرح کردند خودِ ماها زودتر مطرح کردهایم و سخنِ خیلی نوی نیست و البتّه به اهمّیّت آن هم قائلیم؛ منتها نکتهای را اینجا باید محلّ توجّه قرار داد: اینکه اوّلاً ایدئولوژی به مفهومی که امروزه از آن استفاده میشود بهخودیخود، یک مشخّصه تاریخشناختی است، یک عامل تاریخی است. اینکه جنگرفتهها و جبههدیدهها چگونه جنگ را دیدهاند و چگونه روایت کردهاند نیز، به ذاتِ خود، یک موضوع تاریخی و تاریخشناختی است. ما نگاه ارزشگذارانه و موضعگیرانه در قبال اظهارات گویندگان نداریم؛ مهم این است که رخدادها ـ باورها و رفتارها و اعمالـ آنگونه که رخ داده و اظهار میشوند ضبط و ثبت شوند. البتّه، بین ایدئولوژی و اعتقاد و عقیده تفاوتهایی هست. خودِ این واژه، به لحاظ معنایی، در زمانهای متفاوت معانی متفاوت دارد. ایدئولوژی قبل از انقلاب خیلی ممدوح بود. مرحوم شهید مطهّری در مجموعهکتابهای جهانبینی تفسیری از ایدئولوژی دارند که بیشتر مدّ نظر بچّههای جنگ هست، نه آن چیزی که الآن با عنوان عقیده متعصّبانه متصلّبانه از آن یاد میشود. در باب دایرهالمعارف جنگ و کتب مرجع هم کارهای جدّیای شده است، منتها ما مقداری کمکاری کردهایم. بنده اصطلاحی به کار میبرم و میگویم ما کمبودِ اطّلاعات نداریم، گُمبود اطّلاعات داریم. از باب تنها یک نمونه عرض میکنم بین یکیدو سال گذشته چهار مجلّد کتاب در قطع وزیری جلد گالینگور بالغ بر چندهزار صفحه با عنوان فرهنگ جامع تئاتر دفاع مقدّس منتشر شده است. از جمله طرحوارههای تحقیقاتی در حوزه جنگ یک تقویمنگار روزنوشت است مشتمل بر حدود پنجاهوچند جلد. در هر جلد از این مجموعه، در بعضی موارد، حتّی ساعتها و لحظههای جنگ و جبهه در جنوب و غرب ضبط و ثبت شده است. آقای دکتر حدّاد عادل اشاره فرمودند که هزاران بلکه میلیونها برگ سند داریم. بر این اسناد میتوان بایگانی شواهد شفاهی و مکالمات بیسیم را افزود که بسیار بسیار اهمّیّت دارند. ما کتابهایی داریم که بر اساس مکالمات بیسیم نوشته شده است. آنچه در اینجا بیشتر سؤالبرانگیز میشود منتشر نکردن و اطّلاعرسانی نکردن داشتهها و فراهمشدههای مربوط به جنگ و انقلاب است و، البتّه، قدری هم دوری فضای دانشگاهی از این کارها. البتّه، از سوی ما، برای تقریب این دو موقعیّت گامهای زیادی در این سالها برداشته شد و نتایجِ آن در تأسیس رشته و طرح گرایش ادبیّات پایداری در فضای دانشگاهی ملاحظهکردنی بوده است. آقای دکتر حدّاد فرمودند کتابهایی که خدمتتان آوردهام معرّفی کنم. چون مجال نیست، بهاختصار، درباره هریک توضیح میدهم. این کتابی که اسمش نامآورد است ـ و بنده هم این نام را بر آن وضع کردهامـ مشتمل است بر بیست مقاله در حوزه نشانهشناسی متنهای جنگ، اعمّ از خاطرات و فیلمنامهنوشتها و نمایشنوشتها و نقّاشیها و آثاری که به عنوان متن از آنها یاد میکنیم. مجلّد اوّل این مجموعه را من خدمت آقای دکتر حدّاد ـ اگر یادشان مانده باشد، حدود هشت سالِ پیش فرستادم به مؤسّسه «کتاب مرجع». در دفتر اوّل، بیست مقاله در حوزه ادبیّات و تاریخشناسی و فرهنگِ جنگ گنجانده شده بود. در همین اندازه، إنشاءالله، مجموعه سوم در حوزه خاطرهشناسی جنگ فراهم خواهد شد. درباره کتاب زندانِ الرّشید، جناب آقای سرهنگی توضیح خواهند داد. موضوع این کتابک کمحجم تحت عنوان اثرنشان، که باز از نامگذاریهای بنده است، در حوزه سندشناسی و مطالعات اسنادی جنگ با رویکرد نشانهشناسی است. ادّعایی در این کتاب مطرح کردهام و آن اینکه سند فقط نوشتههای بر کاغذ یا بر غیر کاغذ مثل پوست یا کتیبهها یا کتابیّهها، به تعبیر مرحوم افشار، نیست بلکه هرآنچه در نشانهشناسی تحت عنوان «دالّ» از آن یاد میکنیم و حاوی معناست در حوزه مطالعات جنگ کاربرد دارد. تلفیقی از نگاه تاریخی، ادبی، نشانهشناختی ـ با توجّه به حوزهای که در تاریخ فرهنگی داریمـ در این کتابِ کمحجم محلّ اعتناست؛ در مطالعات سندشناسی جنگ. کتاب با یاد خاطره، جلد اوّل، در اصل، مجموعهای سهجلدی است که در مجلّد نخستِ آن سیر و تطوّر پیدایی خاطرهوارهها و خاطرات مکتوب در تاریخ ایران تا دوره اسلام بحث شده و متون پهلوی و کتیبهها، از جمله کتیبه داریوش در بیستون، از این نظر بررسی شده است. البتّه، بنده در حضور استاد دکتر صادقی و استادان دیگر نباید در این باب بحث کنم. در این کتیبهها، ما با کارنامه شهریاران سر و کار داریم که از خودکردههاشان سخن میگویند. اینها رگههای نخستین مکتوب موجود در حوزه خاطرهنگاری در ایران به شمار میآید. جلد دومِ این کتاب، که نیمی از آن نوشته شده و ۷-۸ سال است که روی میز بنده مانده است، مربوط میشود به خاطرهنگاریها و خاطرهنگاشتهها در دوره پس از اسلام در تاریخ ایران. بنده، ضمن مطالعه متون این دوره، به نمونههای فراوانی برخوردهام که میتواند بخشهایی از آنها ذیل یادنوشتهها و خاطرات شمرده شوند. مثلاً، در تاریخ بیهقی، در نفثهالمصدور زیدریِ نَسَوی و حتّی در متون نظم میتوان مصادیقی از خودگویی و خاطرهنگاری و حسبالحال و حدیث نفس را دنبال کرد تا برسیم به بدایعالوقایع واصفی و پس از آن. البتّه، در این بررسی، مفهوم وسیع خاطره منظور بنده بوده است؛ شامل هر نوع دلیاد و یادگزارههای ذهنی. در این کتابِ یاد مانا، که ملاحظه میفرمایید، پنج مقاله در حوزه خاطرهشناسی جنگ گنجانده شده است. مجلّد سومِ با یاد خاطره مختصّ به خاطرهنویسی و خاطرهنگاشتههای دوران معاصر و پس از انقلاب و دفاع مقدّس است. در این پنج مقاله، یک مقاله در حوزه خاطرهشناسی جنگ است؛ شامل تعاریف و مفاهیم و کلّیّات. یک مقاله درباره آرایه تشخیص یا بهاصطلاح استعاره بالکنایه یا مکنیّه است در خاطرات؛ اینکه چطور رزمندهها در خاطرهنوشتهها با عناصر طبیعت همسخنی میکردهاند، یعنی از زبان خورشید و کوه و دشت و درخت حرف میزدهاند. پنج مقاله این کتاب در واقع از زمره بحثهای مقدّماتی خاطرهشناسی جنگ است. کتاب دیدگاه، که ملاحظه میفرمایید، حاصل یک گفتگوی مفصّل بین خانم جمشیدی و آقای دکتر رجبلو (از استادان دانشگاه الزّهرا(ع)) است در علوم سیاسی. در این کتاب، برای اوّلینبار، موضوع تاریخ فرهنگی جنگ بحث شده است، با نگاهی که در حوزه تاریخ فرهنگی مدّ نظر ماست. از جمله فعّالیّتهای ما در حوزه خاطرهشناسی ترجمه و تألیف تحقیقاتی است که بیرون از فضای ادبی و پژوهشی ایران انجام گرفته است. این کتاب تحت عنوان خاطره و گفتمان جنگ، که آقای دکتر ساسانی (از استادان دانشگاه الزّهرا(ع)) با همکاری خودِ ما فراهم آوردند و دو سه کتاب دیگر، از این جمله پژوهشهاست. حدود یازده سال پیش (زمانی که آقای دکتر کریستف بالایی در انجمن فرهنگی ایران و فرانسه مسئولیّت داشتند)، نشستی در دانشگاه تهران داشتیم درحوزه مطالعات تطبیقی خاطرهنویسی رزمندگان ایرانی و سربازان فرانسوی در جنگ جهانی اوّل. حاصل این نشست به صورت یک جلد کتابِ دوزبانه چاپ شده که نیمی از آن فرانسه است و نیمی دیگر فارسی. کتابهای دیگری از جمله کتاب زبان رسانهها و جنگ نیز منتشر کردهایم. این کتاب ـ تاریخنگری و تاریخنگاری جنگ ایران و عراقـ مجموعهای از مقالهها و گفتارهاست در باب تاریخشناسی جنگ و نقد و بررسی گزارههای تاریخی که در حوزه جنگ تا به حال اتّفاق افتاده است. از جمله در این مجموعه گفتگویی هست بین بنده و آقای دکتر داوری و آقای درودیان و خانم جمشیدی. چنانکه عرض کردم این کتاب اوّلین اثر در حوزه تاریخنگاری و تاریخنگری جنگ ایران به زبان فارسی است. توقّع و تمنّای من است که استادان ارجمند این کتابها را مطالعه بفرمایند و ما را با نقد و نظر خودشان ارشاد کنند. به هر صورت، در این مسیری که پیش میرویم، ما را دانشآموزان و دانشجویان خودتان تلقّی بفرمایید. این مجلّه هم ـ راه (ویژه تاریخ شفاهی جبهه فرهنگی انقلاب اسلامیـ امروز چاپ شده است. چند سالی است که ما در حوزه تاریخ شفاهی داریم کار میکنیم، چون تعمّق و تأمّل در حوزه خاطرهنگاری و خاطرهشناسی ما را به تاریخ شفاهی سوق میدهد. خدمت شما عرض کنم ما با مشارکت دانشگاه اصفهان در ده سال گذشته نُه نشست علمی در حوزه تاریخ شفاهی داشتهایم که نشست چهارمِ آن با عنوان مصاحبه در تاریخ شفاهی و نشست پنجم با عنوان مطالعات شهری در تاریخ شفاهی چاپ شده است. نشست هفتم و هشتم، که با مشارکت کتابخانه مجلس شورای اسلامی برگزار شده، در دست چاپ است و نشست نهم نیز در موضوع «تاریخ شفاهی ایثار و شهادت» سال پیش برگزار شد و مجموعهمقالههای آن با مسئولیّت بنده در دست طبع است.
سرهنگی: جنگ دو دستور زبان دارد. یکی دستور زبانِ عصر جنگ است که دستور زبانِ تبلیغی و حماسی و شورانگیز است و درست هم هست و باید هم اینگونه باشد. زمانی من پوسترهای جنگ جهانی دوم را نگاه میکردم؛ همه همینطور بودند، بسیار صریح، رُک و روشن و تبلیغی. این دستور زبانِ عصر جنگ است. دستور زبانِ عصر بعد از جنگ دستورزبانِ تعقّلی است. فاصله زیادی است بین تبلیغ و تعقّل. چه بخواهیم چه نخواهیم، تبلیغ با مبالغه توأم است. بعضی از نکاتی که استادان عزیز اشاره کردند ناظر به همین است. من امیدوارم نظام رسانهای ما درباره جنگ تفاوت بین تبلیغ و تعقّل را بداند و با ما درباره جنگ تعقّلی صحبت بکند. نکته دیگر اینکه ششمیلیون نامه بین اسیران جنگی ایران و خانوادههای آنان ردّ و بدل شده است. ما چه میخواهیم که در این ششمیلیون نامه نتوانیم پیدا بکنیم؟! هریک از استادان و عزیزان درباره هر موضوعی از این نامهها یا موضوعات اگر بخواهند تحقیق بکنند میتوانند از کتابخانه تخصّصی و منابع مکتوب و شفاهی ما استفاده کنند. از اینکه این فرصت را جناب آقای دکتر حدّاد عادل و جناب آقای ترکی فراهم کردند که چند دقیقهای خدمت شما باشیم ممنونیم.
حدّاد عادل: من سؤالی کردم درباره ترجمه آثار مربوط به جنگ به زبانهای دیگر. درباره ترجمه هم مطلبی بفرمایید.
کمری: این کار دارد انجام میشود؛ هم در ایران، هم در آنسو. البتّه، اینجا آقای اسپراکمن اندکاندک شروع کرده است؛ امریکاییالأصل هم ظاهراً هست ایشان. اخیراً کتاب خاطرات عزّتشاهی را کسی در امریکا ترجمه کرده و بنا دارد که آنجا منتشر کند. آقای دکتر ترکی هم به ترجمه آثار اشارهای کردند و گذشتند.
حدّاد عادل: خوشحالیم که در فرهنگستان، در کنار همه طرحهایی که درباره زبان و ادب فارسی اجرا شده یا در دستِ اجراست، گروه ادبیّات انقلاب اسلامی هم تأسیس شده و بخشی از وظایف این گروه توجّه به ادبیّات جنگ و دفاع مقدّس است. خوشبختانه، این گروه توانسته مجلّهای به نام ادبیّات انقلاب اسلامی منتشر کند و درسنامه دانشگاهی ادبیات انقلاب اسلامی نیز، با موازین دانشگاهی، درباره ادبیّات انقلاب اسلامی و دفاع مقدّس، به همّت این گروه فراهم آمده است. إنشاءالله، آقای دکتر ترکی بتوانند دِین فرهنگستان را به این جنگِ سرنوشتساز، که ملّتِ ما هشت سال با ایمان وشرافت و شجاعت اداره کرد، ادا کنند. گفتنی بسیار است، امّا بحر را در کوزه نمیتوان ریخت.
من قول داده بودم نگذارم جلسه طولانی شود ولی، رشته تسبیح اگر بگسست، معذورم بدارید. امروز، چون بحث دفاع مقدّس و جنگ بود، صحبتها از لون دیگری بود. قدری طولانی شد. تشکّر میکنم از همه استادان، بهویژه از میهمانان؛ و برای همه آرزوی توفیق میکنم.