سخنرانی آقای دکتر حداد عادل در جشن پنجاهمین سال تأسیس دانشگاه شهید بهشتی
بسماللهالرحمنالرحیم
«ربنا اغفر لنا و الاخواننا الذین سبقونا بالایمان و لاتجعل فی قلوبنا غلا للدین آمنوا ربنا انک رئوف رحیم»
سلام و درود ما به پیشگاه خاتم پیامبران الهی حضرت محمد مصطفی و سلام بر اولیا و اوصیای گرامی او و درود ما نثار روح پرفتوح امام راحل و شهیدان گرانقدر ما و سلام این بنده به حضور شما خواهران و برادران عزیز، استادان محترم، دانشجویان گرامی، که توفیق دیدارتان و حضور در جمعتان، در جشن پنجاهمین سال تأسیس دانشگاه شهید بهشتی، به لطف رئیس محترم دانشگاه نصیب بنده شده است. دانشگاه، امروز، دو میلاد را جشن گرفته است: میلاد حضرت امام رضا (ع) و همزمان میلاد پنجاهمین سالگی دانشگاه را. لازم است نسبت به شخصیت ارجمندی که این دانشگاه به نام او نامبردار است، شهید بهشتی، ادای احترام کنیم و خدمات او را به نسل جوان و تأثیر او را در پیروزی انقلاب اسلامی به یاد بیاوریم.
معروف است که میگویند همه چیز نو و جدیدش مطلوب است، مگر دو چیز: یکی دوست و یکی دانشگاه. دوست هر چه قدیمتر باشد، بهتر است، دانشگاه هم هر چه باسابقهتر و کهنتر باشد، بهتر است. به هر روی، ما امروز شاهد پنجاهساله شدن دانشگاهی بزرگ و معتبر در کشورمان هستیم. زمانی که دانشگاه ملی تأسیس شد، بنده سالهای آخر دبیرستان را میگذراندم. در آن زمان، یک دانشگاه بیشتر نبود. وقتی میگفتند دانشگاه، منظور دانشگاه تهران بود. دانشگاه صنعتی شریف هنوز تأسیس نشده بود. دانشگاه صنعتی امیرکبیر هنوز اسم دانشگاه هم نداشت و یک مدرسه کوچکِ فنّی بود. دانشگاه ملی آن زمان مهمترین دانشگاه غیردولتی بود که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در کشور تأسیس شد. از انتخاب محل و وسعت و میدانی که برای دانشگاه در نظر گرفته بودند و اساسنامه استواری که برای آن نوشته بودند، قصد و عزم و جدّیت مؤسسان در تأسیس دانشگاهی بزرگ پیدا و هویدا بود. در آن زمان نام آقای دکتر علی شیخالاسلام، که مؤسس و اولین رئیس دانشگاه بود، بر سر زبانها بود و لازم است امروز از ایشان نیز یاد کنیم. بنده هیچ وقت ایشان را از نزدیک ندیده بودم، ولی به هر حال، هر که بوده است، خدمت کرده است و این دانشگاه را تأسیس کرده است.
هر جا در دنیا کارِ بزرگ ماندگار شده است، حتماً عاشقی دست اندرکار بوده است که با عشق، این کار را پیش برده است. سرچشمه تشکیل این دانشگاه نیز یک عشقی بوده است. در اوایل امر، دانشجویانی که میتوانستند وارد دانشگاه تهران بشوند، رغبتی به ورود به دانشگاه ملی نداشتند. این دانشگاه وضعیتی مشابه با اوایل دانشگاه آزاد بعد از انقلاب داشت. یعنی اگر کسی میتوانست در دانشگاه تهران قبول شود، به دانشگاه ملی نمیرفت و استادان و دانشجویانِ بااستعداد دانشگاه ملی را جدّی نمیگرفتند. نظرها نسبت به این دانشگاه، در سالهای اول تأسیس، مثبت نبود.
به یاد دارم که وقتی دانشجوی دانشکده علوم دانشگاه تهران بودم (حدود سال ۱۳۴۳) روزی در ورزشگاه دانشگاه تهران مسابقه بسکتبالی بین تیم دانشگاه تهران و دانشگاه ملی برگزار میشد. من هم به تماشا رفته بودم. جمع زیادی از دانشجویان دانشگاه ملی به دانشگاه تهران آمده بودند و بسیار علاقه داشتند که تیمشان پیروز شود. برای اینکه میخواستند دانشگاه خود را هر چه بیشتر جلوه دهند. دانشگاه تهران هم نمیخواست شکست بخورد. هر دو تیم هم قوی و البته همقدرت بودند. هیجان در آن فضا چندان بود که گمان میرفت سقف سالن فرو بریزد؛ همه در جوشوخروش بودند. در میانه بازی یکی از دانشجویان بلند شد و حرف رکیکی به دانشجویان و به تیم دانشگاه ملی زد که مربوط به کنکور بود. عبارتش را نمیخواهم به زبان بیاورم، ولی منظورم این است که در آن زمان دانشگاه ملی، در اذهان، جایگاه چندان خوبی نداشت و آرامآرام جایگاه خودش را تثبیت کرد. همان دانشجویانی که سالهای اول وارد این دانشگاه شده بودند، بعدها استادان و دانشمندان بنامی شدند. یکی از همدورهایهای بنده از سال آخر رشته ریاضی در دبیرستان، وارد این دانشگاه شد و پزشک شد. امروزه ایشان یکی از جراحان ترازِ اول کشور هستند. بعدها سروکار من هم به دانشگاه ملی یا دانشگاه شهید بهشتی امروز افتاد.
من بهمن سال ۱۳۴۷ معلم بخش فیزیک دانشکده علوم دانشگاه ملی شدم. از آن زمان خاطراتی دارم. من در سال ۱۳۴۵ تدریس دانشگاهیام را در دانشگاه شیراز شروع کردم، ولی در بهمن سال ۱۳۴۷ ساواک مرا از دانشگاه شیراز اخراج کرد. آمدم به دانشگاه ملی و مدارکم را دادم و بلافاصله مشغول کار شدم. یک نیمسال که درس دادم از دانشگاه ملی هم اخراج شدم. یک سالی گذشت تا دوباره به سر کار برگشتم و معلم آزمایشگاه و درس فیزیک آسمان در دانشگاه ملی شدم. بار دوم از دانشگاه یکسره به زندان قزلقلعه رهسپار شدم و مدتی آنجا بودم. به هر حال، بنده دو سال و نیم سابقه و افتخار خدمت در این دانشگاه را دارم.
دانشگاه شهید بهشتی یکی از تجربههای موفق ایران در تأسیس دانشگاه است و امروزه باید به همه استادان این دانشگاه تبریک گفت که نمونه موفقی از دانشگاه را در ایران ارائه کردهاند. بنده که معلم دانشگاهم میتوانم بگویم دانشگاه شهید بهشتی در رشتههایی مثل پزشکی و همه زیرشاخههایش و نیز در رشتههای معماری و حقوق و ادبیات و تاریخ و اقتصاد زبانزد است؛ یعنی امروز دانشجویان وقتی که میخواهند رشته تحصیلی انتخاب کنند، برخلاف پنجاه سال پیش که دانشگاه تهران را انتخاب میکردند، در اینکه کدامیک را انتخاب کنند دچار تردید میشوند. گاهی دانشجویان با من مشورت میکنند که مثلاً رشته ادبیات فارسی شهید بهشتی را انتخاب کنند یا دانشگاه تهران را؟
یعنی دانشگاه شهید بهشتی در بسیاری از رشتهها حرف اول را میزند و مطلوب دانشجویان است و این سرمایهای برای کشور است و باید این سرمایه را حفظ کرد. حفظ سرمایه هم به این است که بنده و شما که در دانشگاه هستیم، کار خودمان را، معلمی را، جدی بگیریم؛ در تدریس کوتاهی نکنیم و بدانیم که این کشور آباد نمیشود جز اینکه قوت علمی پیدا بکند. قوت علمی نیز مرهون سختکوشی در دانشگاههاست. ببینید در این کشورهایی که دشمن ما هستند دانشگاههای جدی چقدر فراوان است و استادان و دانشجویان چطور کار میکنند. ما اگر بخواهیم بر سر پا بایستیم و از خودمان دفاع کنیم و استقلال خود را از دست ندهیم، باید قوت علمی داشته باشیم که کلید آن در دست استادان است که هم شخصیت دانشجویان را تربیت میکنند و هم دانش آنها را افزایش میدهند. اگر خدای نکرده طوری باشد که در آموزش و پژوهش کارها سرسری گرفته شود، ما هزاران دانشگاه هم که داشته باشیم، به جایی نمیرسیم.
تأسیس و توسعه دانشگاه در کشور امری ضروری است و از افتخارات ما این است که ۱۷۵ هزار دانشجوی سال ۱۳۵۷ را به نزدیک ۴ میلیون دانشجو رساندهایم و قطعاً این خدمتی به کشور بوده است. آثارش را هم امروز میبینیم و در آینده هم خواهیم دید. این که میبینید اینقدر تحریم و تهدید میکنند اما ملت ما دچار وحشت نمیشود، برای این است که این ملت به نیرو و سرمایه خود امیدوار است و اعتماد دارد. امروز دانشگاهیان ما کشور را اداره میکنند، چه در صنعت، چه در علوم انسانی، چه در پزشکی یا هر حوزه دیگر. این همه، قطعاً حاصل تلاش خدمتگزاران بوده است. این که ما در هر مرکز استانی، دانشگاه بزرگی تأسیس کردهایم و کشور را یکسره بهصورت یکپارچه از نظر علمی رشد دادهایم از آثار انقلاب است. اینها آرمانها و آرزوهای کسانی چون شهید بهشتی بوده است که این انقلاب را به پیروزی رساندند.
در این میان، نکته ظریفی وجود دارد که مقام معظم رهبری امسال در دیدار با استادان دانشگاه در ماه مبارک رمضان به آن اشاره کردند. ایشان فرمودند توسعه دانشگاه باید مبتنی بر محاسبه باشد. دانشگاه از حیث رشته باید روی حساب توسعه پیدا کند. از حیث پذیرش دانشجو باید محاسبه بشود که ما در هر رشتهای چه تعداد دانشجو نیاز داریم. تا استاد برای دانشگاه تأمین نشود نباید دانشگاه را توسعه داد. دانشگاه، فقط با ساختمان و با زمین وسیع، دانشگاه نمیشود. دانشگاه با استاد دانشگاه میشود. استاد هم وقتی استاد است که ۴۰ ساعت در هفته در دفتر کارش حضور داشته باشد و شش تا هشت ساعت درس بدهد. غیر از این اگر عمل شود به نتیجه مطلوب نمیرسیم. بنابراین، اکنون که ما دوران رشد کمّی را، که شاید تا حدی هم ناگزیر بوده است، پشت سرگذاشتهایم و شاید اندکی هم تقصیر کردهایم، باید به توسعه کیفی بپردازیم. و باید همه توان خود را برای تقویت کیفی دانشگاهها به کار بگیریم، و کاری کنیم که در واقع این کشور همانطور که در تاریخ گذشته پرچمدار علم بوده، در تاریخ آینده هم چنین باشد.
سفرنامه ابن بطوطه را ببینید. او جهانگرد مسلمانی بوده و حاصل این جهانگردیهای خودش را در قالب کتابی به نام رحله ابن بطوطه تدوین کرده است. سفرنامه ابن بطوطه که آن را استاد دکتر محمدعلی موحد، عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی، به فارسی ترجمه کردهاند، تکنگاشتی حدود سیصد صفحه است و بسیار خواندنی است. بخشی از این کتاب درباره رصدخانه مراغه و ربع رشیدی است که خواجه رشیدالدین فضلالله در تبریز ایجاد کرده بود. حیرتآور است. در سالهای بعد از ورود مغول به این کشور، رصدخانه مراغه کتابخانهای با ۴۰۰ هزار جلد کتاب خطی داشته است.
بسیاری از دانشگاههای ما، در حال حاضر هم، ۴۰۰ هزار جلد کتاب چاپی ندارند. زمانی بنده از رئیس یکی از دانشگاههای غیردولتی پرسیدم: شما چند دانشجو دارید؟ گفت که مثلاً ۱۰ هزار تا. گفتم کتابخانهتان چند جلد کتاب دارد؟ گفت: ۵ هزار جلد کتاب داریم. این نقیصهها باید جبران شود. باید همیشه فکر کرد که چند صد سال پیش یک رصدخانه در همین کشور ۴۰۰ هزار جلد کتاب داشته است. خواجه رشیدالدین فضلالله برای همان رصدخانه وصیت میکند که کتابخانهای در کنار مزارش تأسیس کنند و ۶۰ هزار جلد کتاب برای این کتابخانه تأمین میکند. او در وصیت به پسرش نوشته است که این ۶۰ هزار جلد کتاب را من از همه جهان اسلام گردآوری کردهام. در میان کتابهای او هزار نسخه قرآن که سیصد نسخهاش با آب طلا نوشته شده بود موجود بوده است. بنیه علمی این کشور اینچنین بوده است. در همین ربع رشیدی، شهرکی تأسیس شده است با دانشگاهی. هر خیابانی یک نام داشته است: خیابان پزشکان، خیابان دانشمندان و مانند آن. فقط حدود ۵۰۰ دانشجوی پزشکی در این شهرک درس میخواندهاند و از سراسر عالم اسلام در ربع رشیدی تحصیل میکردهاند. ما فرزندان چنین نیاکانی هستیم و ایران چنین کشوری بوده است.
انشاءالله به برکت استقلالی که ما با رهبری امام بزرگ و فداکاریهای شهیدانمان به دست آوردهایم، آیندهای بس درخشانتر از گذشته داشته باشیم و دانشگاهی مانند دانشگاه شهید بهشتی، که کولهباری از تجربه پنجاه سال خدمت آموزشی و پژوهشی دارد، بتواند در آینده بیشتر و بهتر در خدمت این کشور و جوانان این کشور باشد. برای همه شما استادان عزیز و همکاران دانشگاهی خودم آرزوی توفیق و سربلندی دارم و از همه سپاسگزارم.
والسلام علیکم و رحمهالله