مصاحبه موسسه جام جم با دکتر حداد عادل، مشاور عالی مقام معظم رهبری
منبع: ویژه نامه تداوم آفتاب، موسسه جام جم
رئیس دوره هفتم مجلس شورای اسلامی کر چه مدت مدیدی در عرصه سیاست فعال است.
اما ذاتا باید او را شخصیتی فرهنگی دانست. سابقه طولانی همکاری های فرهنگی او با رهبر معظم انقلاب سبب شد که با دکتر حداد عادل در مورد برخی از توانمندی های حضرت آیت الله خامنه ای در حوزه فرهنگ و هنر به گفتگو بنشینیم. همچنین روابط سببی وی با رهبری دایره بحث را به حوزه های خصوصی زندگی ایشان کشاند که نتیجه آن بیان برخی از خاطرات ناگفته و کمتر گفته شده او از حضرت آیت الله خامنه ای بود.
* جناب آقای حدادعادل! اگر صلاح بدانید در ابتدا و برای آغاز گفتگو، سابقه آشناییتان با مقام معظم رهبری را به صورت اجمالی توضیح دهید.
بسم الله الرحمن الرحیم. حضرت آیتالله خامنهای به لحاظ سنی شش سال از من بزرگتر هستند و به جهت اینکه ایشان ساکن مشهد بودند، قبل از انقلاب اتفاق نیفتاده بود که ما یکدیگر را ملاقات کنیم با اینکه من به شخصیتی مثل شخصیت ایشان از اول جوانی علاقهمند بودم.
* چه چیزی باعث علاقهمندی شما به ایشان میشد؟
مجموع خصوصیاتی که بعدها در ایشان پیدا کردم. اسم ایشان را قبلا شنیده بودم و بصورت پراکنده با افکار و آثارشان دورادور آشنایی مختصری داشتم و قبل از انقلاب از افراد مختلف، بعضی از خصوصیات ایشان را شنیده بودم مثلا اینکه در مورد تاریخ تحلیلی دوران ائمه، ایشان تحلیلهای عمیق و متفاوتی از دیگران داشتند. با این اوصاف من شناخت مختصری از ایشان در قبل از انقلاب داشتم تا ماههای انقلاب که بیشتر با اسم ایشان سرو کار پیدا کردم و با شکل گرفتن حزب جمهوری اسلامی، آشنایی مستقیم من با ایشان شروع شد چون ایشان جزو موسسین حزب بودند و در ابتدا یک فهرست سی نفره برای شورای مرکزی حزب تعیین کردند که من هم جزو آن فهرست بودم. در هفته اول پیروزی انقلاب، اولین جلسه شورای مرکزی حزب تشکیل شد و من برای اولین بار ایشان را زیارت کردم. این اولین دیدار، مقدمه یک آشنایی و اگر جسارت نباشد، مقدمه دوستی و صمیمیتی بین من و مقام معظم رهبری شد که از ناحیه ایشان لطف بود و از طرف من، ارادت. من خدا را شکر میکنم که بعد از شهید مطهری، من کسی مثل آیتالله خامنهای را شناختم که تسلی خاطر من در فقدان آن استاد عزیز بود.
* ما بیشتر علاقهمندیم که به خصوصیات اندیشمندی، تاریخدانی، آشنایی با ادبیات و سایر وجوهات شخصیت ایشان بپردازیم و با توجه به اینکه شما در مراکز متعدد فرهنگی حضور داشتید، این پرسش را مطرح میکنم که حضرتعالی در جایگاه یک شخصیت فرهنگی، ابعاد فرهنگی شخصیت ایشان را چگونه تحلیل میکنید و میزان آشنایی ایشان را در حوزههای مختلف فرهنگی چگونه یافتید؟
اشخاصی که استعدادها و داناییها و مهارتهای متعددی دارند، خودشان قربانی این تنوع استعدادها میشوند خصوصا وقتی که وارد عرصه سیاست میشوند. کسی که وارد عرصه سیاست میشود بیشتر به اعتبار جایگاه سیاسی شناخته میشود و شهرت سیاسی، همه ابعاد دیگر شخصیتی آنها را تحتالشعاع قرار میدهد و آن ابعاد در این فضای سیاسی، تحتالشعاع قرارمیگیرند. نمونه بارز آن خود امام است که ابعاد وجودی ایشان در عرفان، ادبیات، فقه، فلسفه، اخلاق و… همه تحت الشعاع رهبری سیاسی امام قرار گرفت و شناخته نشد. آقای خامنهای هم همینطور، نکته دیگر این است که ما چون تاریخ چند هزار ساله استبدادی و شاهنشاهی داشتیم و غالبا و عموما اشخاصی بر این کشور حکومت کردند که لیاقت نداشتند و به دلیل قساوتشان حاکم شدند و مجلس و مداحی و چاپلوسی از این حکام نالایق بخش مهمی از تاریخ ادبیات ما را تشکیل میدهد بعد از پیروزی انقلاب همین خاطره تلخ تاریخی مانع شد که ما به سراغ واقعیتها برویم و خود این اشخاص به دلیل تقوا و احتیاطهای اخلاقی که داشتند مایل نیستند تواناییهای اخلاقی خود را عرضه کنند و این را خلاف اخلاق میدانند. دیگرانی که کم و بیش چیزی میدانند یا به جهت مراعات حال آن اشخاص زبان باز نمیکنند یا اینکه متهم به چاپلوسی و تملق نشوند تا پستی و مقامی بگیرند،. از این جهت دوستان هم سکوت میکنند و دشمنان هم دلیلی ندارد که لب به بیان حق بگشایند و خلاصه کلام اینکه آن کسی که باید حرف بزند حرف نمیزند و آن کسی که باید حرف نزند حرف میزند و این اتفاق برای شخصیتهای بزرگ معنوی بعد از انقلاب افتاده است.
* شاید یکی از دلایل چنین کاری این باشد که بزرگانی که در عرصههای سیاسی فعالیت دارند از آنجا که ذات موضع گیری سیاسی، مصلحت اندیشیهای خاص است باعث میشود که برخی از ابعاد شخصیتی این بزرگان مغفول بماند.
بله! بالاخره مسوولیتهای مهم سیاسی یک ملاحظاتی دارد. مثل اینکه کسی صدای خوشی داشته باشد ولی مقام بلند پایه سیاسی یا مسوول درجه اول کشور اگر صاحب چنین موهبتی باشد به خود اجازه نمیدهد که این توانمندی را آشکار کند.
برگردیم به سوال شما! من فکر میکنم جنبه فرهنگی قطعا یکی از جنبههای اصلی شخصیت آقای خامنهای است و هر کسی با ایشان آشنایی داشته باشد فرهیختگی را در وجود ایشان تصدیق میکند ولو اینکه از نظر فکری با ایشان مخالف باشد. در فرهنگ ایران، دو عنصر و رکن اساسی داریم. یکی اسلام و دیگری ملیت ایران. ایشان هر دو رکن را خوب میشناسد. اسلام، حوزه کار ایشان به عنوان یک فقیه و متفکر دینی است و تخصص اصلی ایشان اسلام شناسی است اما آنچه توانسته به این درک اسلامی ایشان صبغه فرهنگی ببخشد، آشنایی ایشان با ملیت ایرانی است. ایشان با هر دو حوزه آشنایی عمیق دارند. یک ذوق و استعداد و طبع شعری سرشار و بسیار معتدل در ایشان دیده میشود. چون اعتدال ادبی حسنی است که خیلیها از آن بی بهره هستند. عالم ادبیات معمولا عالم افراط و تفریط است و اعتدال کم پیدا میشود. به قول حافظ:
نازنین ترز قدت در چمن حسن نرست خوشتر از روی تو در عالم تصویر نبود
این اعتدال بسیار مهم است. ایشان یک توجه عمیقی به اهمیت زبان و ادبیات دارند. نویسندهای توانا و خوش قلم که در پیامهای ایشان این توانمندی محسوس است. مخاطب شناس، آشنا به رمز و راز نویسندگی و چم و خم تاثیر در خواننده و از نظر سخنوری نیز یک استاد درجه اول هستند. کسی که بخواهد سخنرانیهای ایشان را بنویسد عملا احتیاج به ویراستاری ندارد. از طرف دیگر آشنا به تاریخ ادبیات فارسی، آگاه به دورهها و مکاتب ادبی ایران و تحولات آن خصوصا در عرصه شعر و سبک خراسانی که سبک ایشان است.
آشنایی ایشان با سبک هندی، آشنایی عمیق، دقیق و تعجب آوری است. وقتی که کسی با ایشان مینشیند میبیند که چقدر ایشان از غزلها و تک بیتهای ناب شاعران سبک هندی در حافظه دارد و به تناسب بیان میکند و این حیرت آور است که استادان دانشگاه میبینند روحانی ای که در دانشگاه نبوده با این عوالم آشنا است. با ادبیات دوران بازگشت و مشروطه، شعر نو و شاعران نوپرداز و کهن سرای معاصر مثل امیری فیروزکوهی آشنایی کامل دارند. ایشان تجربیات خوبی با انجمنهای شعر و شاعری دارند و در جوانی در این انجمنها شرکت میکردند. در این انجمنها شعرای طراز اولی حضور داشتند و اشعار همدیگر را نقد میکردند. از دیگر جنبههای آشنایی ایشان با ادبیات، تسلطشان به ادبیات عرب قدیم و شعر معاصر عرب است بخصوص در حوزه اسلامی و مبارزه مثل شعر فلسطین و مقاومت اسلامی.
ایشان ۲۷ جلد الاغانی ابوالفرج اصفهانی را از اول تا آخر خواندند و برای هر جلدی فهرست تفصیلی تهیه کردند و به اول آن جلد اضافه کردند. شما ملاحظه کنید که چه کسی در جامعه ما همچنین تجربهای در مورد الاغانی ابوالفرج اصفهانی دارد. از طرفی دیگر با شاعرانی مثل متنبی یا از معاصران مثل شوقی و جواهری از عراق آشنا است و اشعار فراوانی در حافظه دارد و اضافه کنید به همه اینها قدرت شاعری و طبع شعری که ایشان دارند و خودشان شعر میگویند و نقد شعر میکنند. توجه به اهمیت شعر در جامعه دارند و کاملا با شعر معاصر ایران چه قبل و چه بعد از انقلاب آشنا هستند، چه با شاعران مشهور، چه با سبکها و روشها. در کنار این موضوع توجه ایشان به ادبیات به معنای عام کلمه که شامل داستان و رمان میشود.
ایشان یکی از معدود روحانیونی هستند که به اهمیت رمان و نقش آن در تاثیر گذاری در افکار جامعه وقوف دارند. تا آنجا که بنده میدانم، بسیاری از رمانهای بزرگ ادبیات جهان را به صورت دقیق و عمیق مطالعه کردند و هنوز هم این مطالعه ادامه دارد. از خصوصیات ایشان این است که زیاد مطالعه میکنند و وقتی کتابی را میخوانند در پایان آن یکی دو صفحه با خط خوشی که دارند ولو اینکه با دست چپ مجبورند بنویسند، نظر خود را راجع به کتاب و رمان و نویسنده آن مینویسند. من تعدادی از این اظهار نظرها را دیدم و خواندم. ایشان به بعضی از بستگانشان رمانی را برای خواندن میدهند که من بعضی از این نوشتهها را از این طریق خواندم. چند ماهی من رمان مفصلی دیدم که اسمش در خاطرم نیست که ایشان خوانده بودند و رمان مفصلی بود که نویسنده در آن فضای اجتماعی قرن ۱۹ را در یکی از کشورهای آمریکای لاتین که به نظرم برزیل بود بیان میکرد. ایشان این رمان را خوانده بودند و معرفی از زمان و مکان و مبانی این رمان بدست داده بودند و تجزیه و تحلیلی از مقصود مولف کرده بودند و اظهار نظری هم راجع به ترجمه کردند و حتی یک اشارهای هم به انگیزه احتمالی مترجم یا ناشر برای انتخاب این رمان و انتشار آن در شرایط فعلی جامعه ایران کرده بودند و از این قبیل موارد فراون است. مثلا محاسن کار و نقاط قوت را بیان میکنند واین پدیده خیلی نادری است که در کمتر کسی این تواناییها را میبینیم.
در کنار این امور انس دائمی ایشان با قرآن و احادیث را اضافه کنید که مثلا سالی چند بار ختم قرآن میکنند و در پایان هر ختم قرآنی، یادداشتی مینویسند مبنی بر اینکه در فلان تاریخ من موفق به ختم قرآن شدم. یعنی اتصال ایشان به مبانی وحیانی دائمی است و درکنار آن با دستاوردهای بشری در حوزه ادبیات انس فراوان دارند. این موارد را هیچ گاه ایشان به قصد شرح حال به بنده نگفتند. من همینطور رجوع به حافظه میکنم و در طول این سی سالی که با ایشان انس و حشر و نشر داشتم بطور پراکنده برای شما بیان میکنم.
آشنایی ایشان با تاریخ ایران فوق العاده مهم است. ایشان تاریخ معاصر ایران و رجال مشروطه و تاثیر گذاران در دوران مشروطه را به خوبی میشناسد. همچنین با شخصیتهای سیاسی و اجتماعی که در دوران تجدد به ظهور رسیدند آشنایی دارد و مهمتر اینکه جامعه روشنفکری ایران را میشناسد. پدیده روشنفکری برای ایشان یک لفظ نیست. من سه سال پیش کتابی بنام «مینوی و گستره ادب فارسی» را مطالعه میکردم. این کتاب شامل مجموعه مقالات مرحوم مینوی بود. او در عین حالی که به عنوان متفکر دینی معروف نبود اما آدم بزرگی بود.
من با توجه به شناختی که از آقا داشتم، نسخهای از این کتاب تهیه کردم و با احتیاط به ایشان دادم و منتظر عکس العمل ایشان بودم. وقتی که کتاب را دادم، دیدم که ایشان مینوی را بخوبی میشناسد و قبل از انقلاب با مینوی ملاقات هم داشته و یک تصویر مثبت احترام برانگیزی از مینوی در خاطر داشتند و به هر حال من را از این کاری که کردم پشیمان نکرد بلکه مرا به فکر فرو برد به خاطر اینکه شخصی مثل ایشان که در مشهد اقامت داشت و در فعالیتهای سیاسی بود و از این زندان به آن زندان منتقل میشد و در شهرهای مختلف به تبعید برده شد و بستر کار اصلیش قرآن و فقه و حدیت است اما با مجتبی مینوی که بسیار از این عوامل دور بود، ارتباط داشته است. ببنید که گستره آگاهیهای فرهنگی این فرد چقدر است که با مجتبی مینوی هم یک وجه اشتراکی پیدا میکند و نسبت به او نظر مثبت پیدا میکند ولو اینکه میان ایشان و مینوی عموم و خصوص من وجه برقرار است.
* میخواهیم باب جدیدی را در این بحث باز کنیم تا اگر مطلبی را در جهت روشنتر شدن موضوع دارید ارائه بفرمایید. یکی از حجتهای روشنفکران اعم از دینی و غیر دینی شامل شریعتی، اخوان، شفیعی کدکنی، جلال و… برای برسمیت شناختن و جدی گرفتن روحانیت شیعه، شخص ایشان است. مثلا مرحوم شریعتی در جایی از حضرت آیتالله خامنهای تجلیل میکند و در مورد وضعیت مسلمانان هند، مخاطبان را به کتاب مسلمانان هند مقام معظم رهبری ارجاع میدهد. نمونههای دیگری از این دست اگر در ذهن دارید مطرح کنید؟
من مثال دیگری میزنم. من در یکی از نوشتههای مرحوم بازرگان خواندم که میگوید در سالی عدهای دور هم جمع شدیم و از همه افراد خواستیم که طرح در مورد جهان بینی اسلامی ارائه بدهند تا ما بر اساس آن طرح، کاری را شرو ع کنیم تا در این دوره با توجه به مقتضیات زمان، اسلام را به بهترین شکل معرفی کنیم. از این جمع، خیلیها کار کردند اما در میان آن جمع از همه بهتر طرح آقای خامنهای بود.
* همان طرحی که بعدها کتاب شد.
بله! ظاهرا با اسم طرح تدوین اندیشه اسلامی منتشر شد. مقصودم از بیان این حرف این است که اعتدالی که ایشان دارد، ناشی از اطلاع است. خیلی از بی اعتدالیها ناشی از بی اطلاعیها است واین کلام حکیمانه «الناس اعداء ما جهلوا» حرف بسیار درستی است. وسعت اطلاعات ایشان با عث شد که حق هر شخصیت و دورهای در کلام ایشان درست ادا میشود و در نتیجه از تعصب و داوریهای خشن ناشی از بی اطلاعی مصون مانده است.
بنابراین وجود ایشان حجت و نعمتی برای همه ما در این دوران است. این آشنایی ایشان با ملیت ایرانی که من بعد تاریخی و ادبی آن را مطرح کردم، این مجموعه اگر با اسلام همراه باشد مواد لازم را برای یک طرح موزون و متوازن فرهنگی و اهلیت و صلاحیت لازم را برای اظهار نظر فرهنگی به ایشان بخشیده است. نکته مهم این است که اولا شما میدانید که یکی از معضلات فرهنگی ما در ۱۰۰ سال اخیر جمع میان اسلام و ملیت ایرانی است که در قبل و بعد انقلاب مساله بوده و ایشان با احاطه به هر دو جنبه، در واقع یکی از کارها و راهبری اصلیشان ترکیب موزون و متوازن و به هنجار این دو عنصر در یک واقعیت مشخصی بنام فرهنگ ایرانی است. هنر ایشان این است که این دو عنصر را خوش سر جای خودش نشانده و سهم هر یک را پرداخته و به قول فروغی، ایندو را چنان مثل شیر و شکر در هم عجین کرده که یک واحد و یک وحدت بنام ایران اسلامی از آن پدید آورده است که برای کسی که میخواهد در فرهنگ ایران نظر بدهد و اثر بگذارد، این شرط ضروری است.
مطلب دیگر اینکه صلاحیت فرهنگی ایشان فقط به اطلاعاتشان محدود نمیشود. ایشان در عرصه فرهنگ به نظریهها یا تئوریها و به دانش فرهنگ نیز واقف هستند. یکی دو تا مثال میزنم. یکی از کسانی که اصلا واژه فرهنگ عمومی را وارد در شورای انقلاب فرهنگی مطرح کرد و آنقدر توضیح داد و بر سر آن اصرار کرد تا توجه مسوولان کشور را به واقعیتی به نام فرهنگ عمومی جلب کند، ایشان بود که از همان دوران ریاست جمهوری به فکر این اقدام افتاد. یعنی شورای فرهنگ عمومی که از شوراهای اقماری شورای عالی انقلاب فرهنگی است، مولود اندیشه فرهنگی آقای خامنهای است و ایشان راجع به فرهنگی عمومی طرحهای بسیاری در ذهن دارند. این مشهود است که ایشان روی عناصری از فرهنگ عمومی حساسند و تاکید میکنند. نمونه دیگر اینکه مفهوم مهندسی فرهنگی که ایشان در سالهای اخیر مطرح کرده، از مسایل بسیار مهم است که بنده تصور میکنم هنوز هیچ کس به عمق مقصود ایشان در عرصه مهندسی فرهنگی پی نبرده یا اگر بخواهم با احتیاط بگویم کمتر کسی پی برده و من تصریح میکنم هنوز شورای عالی انقلاب فرهنگی با آیتالله خامنهای در مساله مهندسی فرهنگی همداستان نشده است. نه اینکه نخواهد بلکه هنوز آن اتفاقی را که انتظار داریم نیفتاده است. چون آن فضایی که در ذهن آقای خامنهای است که منجر به طرح این موضوع شده، آن فضا هنوز در ذهن اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی بوجود نیامده است. من تصورم این است که منظور ایشان از مهندسی فرهنگی این است که دستگاههای کشور به نوعی با هم تعامل و تکافو داشته باشند که حاصل کارهای فرهنگیشان منجر به این شود که در فرصت مناسبی یک فرهنگی جانشین فرهنگ دیگری شود یعنی یک تحول فرهنگی در کشور ایجاد شود. منتهی این نباید کورکورانه باشد بلکه مهندسی شده و با حساب باشد و ایشان چقدر روی این معنا تاکید میکنند. یا بحث تهاجم فرهنگی که مطرح میکنند نشان میدهد که تواناییهای ایشان در عرصه فرهنگ منحصر به معلومات و اطلاعات نیست بلکه نظریه پرداز هستند و اندیشه ورزی در کار فرهنگ میکنند.
توجه ایشان به اهمیت علم در جامعه از دیگر جنبههای فرهنگی آقا است. نکته این جاست که ایشان فاقد تحصیلات دانشگاهی است ولی به عنوان رهبر کشوری بزرگ و باسابقه مثل ایران که مردم با استعدادی دارد کاملا توجه دارد که علم چه نقشی در حفظ استقلال کشور دارد. به همین جهت ایشان اهمیت رشتههای جدید علمی را درک کرده و به بالندگی این رشتهها توجه دارند و عملا کشور را در این حوزهها هدایت میکنند. به عنوان نمونه میتوان به مساله سلولهای بنیادین یا فناوری نانو اشاره کرد. تصور مسائل این چنینی برای دیگران دشوار است چه برسد به تصدیق آن، اما ایشان با توضیح مختصری به عمق مساله پی میبرد و راه حلها را تشخیص داده، پیگیری و دنبال میکند. این خیلی مهم است که کسی این طور به آن مرزهای دانش و رشتههایی که چهره دنیا را در آینده نزدیک عوض خواهد کرد، توجه داشته باشد و پیگیری کند که این رشته در ایران پایدار شود. جنبش نرم افزاری و نهضت علمی که ایشان مطرح کردند نشان میدهد که توجه به علم بطور کلی یک عنصر فرهنگی است و یک شخصیت فرهنگی میتواند جایگاه علم و دانش را در جامعه تشخیص بدهد و جامعه را در مسیر آن هدایت کند.
یکی از نشانههای فرهیختگی آیتالله خامنهای همین موسسهای است که در آن هستید. اینجا بنیاد دایره المعارف اسلامی است که در سال ۱۳۶۲ تاسیس شده و الان ۲۵ سال از عمر آن میگذرد و موسس آن آیتالله خامنهای است و حتی به نام ایشان به ثبت رسیده است. ایشان در دوره اول ریاست جمهوری خود، عدهای را دعوت و عنوان کردند که در نظام جمهوری اسلامی بایستی دایره المعارف تدوین شود. با پیگیری و پشتیبانی ایشان این موسسه پا گرفت و حاصل این حمایتها به اینجا رسید که ما تاکنون نزدیک نه هزار صفحه مطلب دایره المعارفی در ۱۱ جلد منتشر کردیم و جلد دوازدهم آن در دست چاپ هست. این موسسه بیش از صد نفر عضو هیات علمی دارد که بسیاری از آنها کسانی هستند که در دوره انقلاب تربیت شدند و رشد کردند. این دایره المعارف از حیث کار، شهرت جهانی پیدا کرده است و من از فروردین ۷۴ مدیر عامل این مرکز هستم و از سال ۶۲ نیز یکی از اعضای هیات امنا آن بودم.
* جناب آقای حداد، مقام معظم رهبری در دیدارهایی که با هنرمندان دارند راهکارهایی در مورد ارائه کیفی موسیقی در عرصههای هنری ارائه میدهند اما در عرصه فقاهت وقتی در این خصوص از ایشان استفتا میشود، قائل به این مساله هستند که ترویج موسیقی با اهداف عالیه نظام اسلامی منافات دارد. این قبض و بسطها را در عرصه نظر چگونه ارزیابی میکنید؟
من تصور میکنم که ایشان به طور کلی و به صورت مطلق ضرورت موسیقی را نفی نمیکنند و هم به نوع حلالی از موسیقی از لحاظ فقهی معتقد و هم فایده آن را در جایگاه خودش انکار نمیکنند اما ایشان معتقدند که ترویج بی حساب موسیقی یک توالی فاسدی دارد و یک فضایی ایجاد میکند که آن فضا مطلوب نیست. فرق است بین اینکه ایشان به تعلیم و تربیت موسیقیدان شایسته معتقد باشند و در عین حال با ترویج موسیقی در فضای کوچه و بازار با احتیاط برخورد کنند و قیودی بگذارند. البته این برداشت من است و امیدوارم که اشتباه نکرده باشم.
* در مورد ویژگیهای شخصی مقام معظم رهبری چه نکتهای برای شما جالب توجه است؟
ایشان دارای شخصیتی بسیار معنوی، مومن، اخلاقی، زاهد و بی اعتنا به زخارف دنیوی است و آنچهرا که به دیگران توصیه میکنند خودشان قبلا به آن عمل میکنند و زندگی خانوادگی و داخلی ایشان، پاک و پاکیزه است. فرزندانی که تربیت کردند انسانهایی مومن و باتقوا هستند که هم افتخار ایشان هستند و هم افتخار کشورند که هیچ کجا از ایشان نام و نشانی نیست و خودشان به مسوولیت خطیری که به عنوان فرزندان رهبر دارند، واقفند. من سادهزیستی را در زندگی فرزندان ایشان دیدهام. ایشان بسیار خوش خلق، مهربان، بسیار خوش محضر، ظریف اندیش و خوش سخن هستند و انسان از مصاحبت ایشان لذت میبرد. فردی بسیار منظم هستند. بسیار اتفاق افتاده که ما شب خدمت ایشان بودیم و همینکه ساعت ۲۲ فرا میرسید، ایشان با کمال ادب از جا بر میخاستند و ضمن عذرخواهی عنوان میکردند که کاری دارند یا باید کتابی را مطالعه کنند و… بنابراین کارها وامور روزمره زندگی ایشان بر نظم و ترتیبی استوار است. یکی از مهمترین خصوصیات اخلاقی ایشان این است که توجه به کلیات و مسائل جهانی و اداره کشور، مقام معظم رهبری را از توجه به جزییات غافل نمیکند و پرسیدن احوال بستگان و آشنایان دور و قدیمی را فراموش نمیکنند. یک جوانمردی در وجود ایشان است که خیلی دلپذیر و شیرین است. از همان زمانی که من افتخار آشنایی ایشان را پیدا کردم بعضی از مواقع از من سراغ برخی از چهرههای دانشگاهی و مسن را که در حال حاضر منزوی هستند و حتی ممکن است میانهای هم با انقلاب نداشته باشند، میگیرند و حتی به من میفرمودند که به نمایندگی از طرف ایشان به ملاقات این افراد بروم و مشکلاتشان را حل کنم. این خصلتی است که ناشی از یک طبع الهی است. یعنی همان محبتی که خدا به بندگانش دارد. نکته جالب اینکه موردی را که نقل کردم مربوط به آدمهایی است که جزو آشنایان دور مقام معظم رهبری محسوب میشوند و حتی خود آن فرد هم ممکن است نداند اسم و خاطره او در ذهن آقای خامنهای مانده باشد، حال شما تصور کنید که رفتار ایشان با بستگان و آشنایان نزدیک به چه شکل و صورتی باید باشد. در واقع باید گفت ایشان به یک معنا جوهر و کانون محبت و سرچشمه زلال دائمی محبت هستند.
* جناب آقای حداد عادل! ساده زیستی آقای خامنهای در طول دوران ریاست جمهوری واقعا مثال زدنی بود. طی سالهایی که نسبت خانوادگی با مقام معظم رهبری پیدا کردید آیا تغییری در این شیوه و منش بوجود آمده است؟
تغییری ندیدم و در واقع ایشان با این شیوه زندگی حجت را بر همه ما تمام کرده است که میشود کسی امکان بهره مندی از همه مواهب ظاهری دنیا را داشته باشد ولی همان زندگی ساده و طبیعی خود را حفظ کند. هر چهار پسر ایشان روحانی هستند و تا آنجا که من میدانم هیچ ممر درآمدی غیر از شهریه طلبگی که نظایر آنها در حوزه میگیرند، ندارند و هیچ ریخت و پاشی در زندگی آنها دیده نمیشود. در هیچ بانکی هم حساب ندارند و در هیچ کار اقتصادی وارد نشدند و واقعا پول و ثروت گویی مثل آتشی است که به آن دست نمیزنند و این خیلی ارزشمند است برای کشوری که شاه آن ناصرالدین شاه بود و ولیعهدش ظل السطان بوده و همچنین باید مقایسه کرد با کشورهای حاشیهای که چه شیوخ و سلاطینی در آن حکومت دارند و چه زندگی مجللی را برای خود مهیا کردهاند. اینها نعمتهایی است که ما باید قدر آن را بدانیم و گزارش ما از این واقعیتها باید از مرحله لفاظی فراتر رود و خودمان هم فکر کنیم که حالا که خداوند عنایت کرده واین انقلاب به پیروزی رسیده و چنین الگوهایی مثل امام ورهبری نصیب ما شده، ما هم وجود خود را وقف کشور کنیم و در هر جایگاهی که هستیم این فرصت را غنیمت بشماریم و همه وجودمان را در خدمت این کشور قرار دهیم نه اینکه اگر موقعیت نصیبمان شد، نفع خود را تامین کنیم. کشور ما به این افراد و مدیران زیاد احتیاج دارد و پیام شهدا نیز چیزی غیر از این نیست. آنها که رفتند پیام دادند و ما که ماندیم باید پیام فهم باشیم و کشور باید با این الگوها اداره شود.
* خاطرهای هم از ازدواج دخترتان با پسر مقام معظم رهبری که نشانههایی از ساده زیستی حضرت آیتالله خامنهای است، بیان کنید.
در مورد این ازدواج افسانه و حقیقت در هم آمیخت و در جامعه منتشر شد. ولی واقعیت این است که وقتی بنده و ایشان نشستیم تا بله برون کنیم و قرار و مدارها را با هم بگذاریم، ایشان خیلی صریح به من فرمودند که آقای حداد من خود در زندگی هیچ چیز ندارم و فرزندانم هم همینطور و خدا هم همیشه روزی ما را رسانده است. من اگر کتابخانه خود را مستثنی کنم، کل زندگی من در یک وانت متوسط جا میشود.
* مگر کتابخانه ایشان چگونه است؟
کتابخانه ایشان در حال حاضر بیش از چهل هزار جلد کتاب دارد و از ذخائر کتابخانههای کشور است و نشاندهنده وسعت و میدان علاقهمندیهای علمی و فرهنگی ایشان است و از طرف دیگر به خاطر جایگاهی که دارند هر مولف و ناشری ممکن است برای ایشان نسخهای از آثار منتشر شده خود را بفرستد. برخی از ناشران بی آنکه با من حرفی زده باشند، چند نسخه از یک اثر را برای من میفرستند و من متوجه میشوم که باید یکی از این نسخهها را برای مقام معظم رهبری بفرستم. نکته جالب اینکه وقتی یکی از نسخهها را برای ایشان میبرم، با توجه به اینکه ناشرین تصریح نکردند که کتاب را به مقام معظم رهبری اهدا کنم، ایشان احتیاط میکنند و کتاب را به عنوان این که متعلق به من است و به عنوان هبه، از من قبول میکنند. بعدها که این مساله را با ناشر یا ناشرین در میان میگذارم اطمینان حاصل میکنم که هدف از ارسال این نسخهها، اهدای آن به من و مقام معظم رهبری بوده است. این را هم اضافه کنم که تعداد نسخ خطی هم که ایشان در این سالها بدست آورده و به کتابخانه آستان قدس رضوی اهدا کردند، بسیار زیاد است.