بسم الله الرحمن الرحیم
«سخنرانی دهم: فرهنگ ایران و تأثیر آن در شبهقارّه هند»۱
غلامعلی حدّاد عادل
هرچه اقتدار یک فرهنگ بیشتر باشد تأثیر آن در سایر کشورها و آفاق و اقطار بیشتر خواهد بود. فرهنگها به چشمههای جوشانی میمانند که در یک جا محدود نمیمانند و بسته به قوت و قدرتشان تا سرزمینهای دور گسترش پیدا میکنند. فرهنگ ایران نیز چنین قدرت و قابلیتی داشته است. یکی از سرزمینها و قلمروهایی که از دیرباز میدان حضور فرهنگ ایران بوده شبه قاره هند است. ما، در بحثی فشرده، میخواهیم فرهنگ ایران را در آینه بزرگ شبه قاره هند تماشا کنیم. میخواهیم خودمان را در آینه دیگران ببینیم. کاری که میکنیم شبیه کار کسی است که در چشم طرف مقابلش چشم میدوزد و با نگاه در مردمک چشم او تصویر خویش را میبیند. ما میخواهیم فرهنگ ایران را در هند ببینیم. میخواهیم، از راه «دیگریشناسی»، «خودشناسی» کنیم.
فیخته (۱۷۶۲-۱۸۱۴م)، فیلسوف معروف آلمانی، در فلسفه خود نظریهای دارد که با دو تعبیر «من» و «جز من» بیان میشود. او میگوید: ما برای شناخت خود باید به خود تعیّن بخشیم. تعیّن بخشیدن به خود بهمعنای محدود کردن خود است. محدود کردن خود بهمعنای تعیّن بخشیدن به غیر خود است. بنابراین، شناخت و معرفت احتیاج به دو پایه دارد: «من» و «جز من». «من» هنگامی میتواند خود را بشناسد که با «جز من» روبهرو شود. در فلسفه فیخته، «من» و «جز من» دو روی یک سکّهاند و لازم و ملزوم یکدیگرند. «من»، تا وقتی که به خود پی نبرده باشد و خود را برننهاده باشد، وجود ندارد و زمانی «هست» میشود که به خود پی برده باشد؛ پی بردن به خود بهمعنای این است که «جز من» را برابر خود نهاده باشد. این «برنهاد» و «برابرنهادِ» من و جز من اساس فلسفه فیخته است و همان مفهومی است که در فلسفه هگل هم دیده میشود. ما نیز در اینجا میخواهیم خود را از طریق شناخته دیگری بشناسیم و این «دیگری» در بحث امروز ما فرهنگ و تمدن شبه قاره است.
در همین آغاز سخن، چند ملاحظه را باید ذکر کرد:
۱. مراد ما، از شبه قاره، هند و پاکستان و بنگلادش امروز است. وقتی میگوییم «شبه قاره» و حتی وقتی میگوییم «هند» مرادمان مجموع این سه سرزمین است و، اگرچه امروز هند منحصراً به بخش اعظمِ آن قلمرو اطلاق میشود، ما اصطلاح تاریخی را مراد میکنیم.
۲. اگرچه بحث ما اختصاص به تأثیر فرهنگ ایران در شبه قاره دارد، نباید فراموش کنیم که فرهنگ شبه قاره هم در فرهنگ ایران تأثیر کرده و این تأثیر دوسویه و متقابل بوده است. تأثیری که فرهنگ شبه قاره در ایران نهاده احتیاج به بحثی مستقل دارد و در اینجا فقط برای آنکه اشارهای کرده باشیم از کتاب کلیله و دمنه و بازی شطرنج و کتاب سند هند (در ریاضیات و نجوم) و کتاب التحقیق ما للهند ابوریحان بیرونی (در مردمشناسی هند) نام میبریم و اشارهای میکنیم به اینکه بیرونی، در حدود هزار سال پیش، چهل سال از عمر خود را به پژوهش در فرهنگ و تمدن هند اختصاص داد و در فهرستی که از آثار خود به دست داده میبینیم که، از میان صد کتابی که او نوشته است، ۲۷ عنوان به هند مربوط میشود. نیز اشاره میکنیم به کتاب جوگ بسشت که آن را میرفندرسکی (۹۷۰-۱۰۵۰ق) از سانسکریت به فارسی ترجمه کرد. ارقام هندی نیز، که همان ارقام عربی (۱ و ۲ و ۳ و…) است و ما همه میشناسیم، از طریق ایران و کشورهای اسلامی به اروپا رفته است. لغات فراوان سانسکریت در زبان فارسی را هم در بررسی این رابطه دوسویه نباید از یاد برد. نمونههای دیگر نیز بسیار است که هر یک نشانه و دلیلی است بر تأثیر فرهنگ و تمدن شبه قاره در فرهنگ و تمدن ما.
۳. در طول تاریخ ایران، خصوصاً در دوران اسلامی، هند میدان وسیع سیاحت و تجارت و دانشاندوزی و ارائه فضل و علم و هنر برای ایرانیان بوده است. اگر بخواهیم جایگاه هند را برای دانشمندان و اهل فکر و ادب در ایران گذشته تصوّر و تصویر کنیم، از یک جهت، میتوانیم هند را به دنیای غرب برای امروز کشورهایی نظیر ایران تشبیه کنیم؛ یعنی همچنانکه امروزه علما و خواص برای علمآموزی یا مقاصد دیگر به فکر سفر به کشورهای غربی میافتند، در گذشته، به فکر سفر به هند میافتادند.۲رفتن به هند چندان شوقانگیز بوده که شاعری مانند فیّاض لاهیجی میگوید:
حبّذا هند کعبه حاجات هرکه شد مستطیع فضل و هنر
|
خاصه یاران عافیتجو را رفتن هند واجب است او را
|
این نمونهای است از توجه و گرایشی که در میان ایرانیان فرهیخته به هند وجود داشته است. در این «تشبیه هند به غرب» باید توجه داشت که یک تفاوت بسیار مهم و اساسی میانِ مهاجرت یا سفر کردنِ دانشمندان و علما و هنرمندان و روشنفکران گذشته ما به هند و رفتن دانشجویان و استادان ما به دنیای غرب وجود داشته و آن این است که در آن زمان که ایرانیان به هند میرفتند، دو تمدن «ایرانی» و «هندی» همسنگ و همتراز و همتای یکدیگر بودند و یکی بر دیگری تفوّق و حتی ادّعای غلبه نداشت. اوج این رفتوآمدها، که در دوران صفویه ایران و گورکانیان هند است، دورانی است که آن دو قدرتْ دو قدرت متوازناند و هیچیک از بالا به دیگری نگاه نمیکند. دو فرهنگ از نظر معنوی همگوناند و ارزشهای یکی نزد دیگری خوار انگاشته نمیشود. مناسبات دو دربار و دو کشور و دو ملت به نحوی بوده که پادشاهی مانند همایون وقتیکه در هند دستش از سلطنت کوتاه میشود به دربار شاه طهماسب صفوی پناه میآورد و شاه طهماسب نیز دوازدههزار سپاهی قزلباش را با او همراه میکند و او را به هند برمیگرداند و کمک میکند که او دوباره به سلطنت برسد. حتی همایون در مدتی که در ایران بوده خود به تعلیم خوشنویسی و زبان فارسی و شعر در دربار صفوی اشتغال داشته و با خود جمع کثیری از هنرمندان را به هند برده و شاه طهماسب هم از او درخواستهایی کرده که همه آنها به گسترش فرهنگ ایران در هند منتهی میشده است.
پیشینه روابط ایران و هند
در حدود سال ۱۵۰۰قبل از میلاد مسیح، یعنی ۳۵۰۰سال پیش، اقوامی که در آسیای مرکزی در منطقه خزر و قفقاز بودند و به آریایی موسوم بودند، از شمال به جنوب سرازیر شدند. بخشی از این اقوام در ایران ماندند و «ایرانی» نام گرفتند و بخشی از آنها جنوبیتر شدند و به سند رفتند و «آریاییهای هند» شدند. بنابراین میتوان گفت که ریشههای عمیق هند و ایران در اعماق تاریخ یکی است و، به تعبیری، ما با بسیاری از مردم شبه قاره از نظر تاریخی و نژادی پسرعموییم.
در طول تاریخ طولانی مناسبات ایران و هند، مهاجرتهای گوناگونی صورت گرفته و عده زیادی از ایرانیان به مناسبتهای مختلف به هند مهاجرت کردهاند. یکی از این مهاجرتها مهاجرت جمعی از زرتشیان بعد از آمدن اسلام به ایران است. زرتشتیان سه دسته شدند: عده زیادی مسلمان شدند، عدهای مسلمان نشدند و در ایران ماندند و جزیه پرداخت کردند، و عدهای هم ترجیح دادند که از ایران مهاجرت کنند و به کشورهایی مانند هند و چین بروند. جمع قابل توجهی از زرتشتیان ایران، در حدود قرن ۸میلادی، از ایران به هند مهاجرت کردند و به شهری از ایالات گجرات هند به نام «سنجان» وارد شدند و از آنجا به شهرهای دیگر در همان ایالت و به دیگر نقاط هند رفتند.۳از آن دوره، پنج کتیبه به زبان پهلوی در هند باقی مانده که خطوط پهلوی دوتای آنها هنوز هم قابل خواندن است. این زرتشتیانِ مهاجر به هند را «پارسیان» مینامند که برای خود تاریخی طولانی دارند. امروزه پارسیان در هند اقلیتی مؤثرند و در شهرهای بزرگی مانند بمبئی آثار حضور علمی و اقتصادی آنها معروف و مشهود است.
در دوره اسلامی نیز کوچها و مهاجرتهای متعددی از ایران به هند صورت گرفته است. دستهای از این مهاجرتها بهسبب جنگها و فتوحات بوده و دستهای هم ناشی از اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی. در فتح هند توسط محمد ابن قاسم در صدر اسلام، وقتی که وی سند را فتح کرد و دروازه هند را به روی مسلمانان گشود، مسلمانهایی از همه مناطق اسلامی از جمله ایران بهصورت یک مهاجرت دستهجمعی وارد هند شدند. این مهاجرت به ضرورت و اقتضای فتح هند بود زیرا پس از هر فتحی عدهای برای اداره فتوحات به سرزمین فتحشده مهاجرت میکنند. مهاجرت دوم در اواخر قرن چهارم صورت گرفت. وقتیکه سبکتکین، پدر سلطان محمود، و خود سلطان محمود غزنوی از خراسان به سمت هند حرکت کردند و در جنگهای طولانی بخشهای وسیعی از هند را به تصرف درآوردند، توانستند بعد از چند دهه حکومتی مانند حکومت غوریان در هند تأسیس کنند. با فتح بخشهایی از هند توسط محمود غزنوی خیل عظیمی از ایرانیان به هند رفتند. سفر ابوریحان بیرونی نتیجه همین فتوحات سلطان محمود در هند است. از اتفاقات دیگری که سبب شد تا عده زیادی از ایرانیان به هند مهاجرت دستهجمعی کنند حمله مغول و حمله تیمور به ایران بود. بر اثر حمله تیمور، بهطور مثال، هفتصد نفر از سادات همدان در یک مرحله و ده سال بعد از آن سیصد نفر دیگر از همانان به زعامت و ریاست میرسیدعلی همدانی از همدان به کشمیر رفتند. میرسیدعلی «امیرالامراء» و در واقع همهکاره کشمیر بود و او را در کشمیر «امیرکبیر» لقب داده بودند. او را به «علی ثانی» نیز ملقب کردهاند. علامه اقبال لاهوری درباره میرسیدعلی گفته است:
آفرید آن مرد ایران صغیر خطه را آن شاه دریاآستین
|
با هنرهای غریب و دلپذیر داد علم و صنعت و تهذیب ودین
|
این یکی از نتایج مهاجرتهایی است که در دوره تیمور صورت گرفته است. در دوران صفویه ما شاهد مهاجرتهایی هستیم که ناشی از اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران است. دوران صفویه دوران ثبات و امنیت و رشد علم و دین فرهنگ و تمدن در ایران بوده است. با این همه، برخی نیز آن اوضاع و احوال حاکم بر دوران صفوی را نمیپسندیدند. اینان اغلب مهاجرتهای دستهجمعی به هند کردهاند. گاهی این مهاجرتها ناشی از نارضایتی آنان از زندگی در ایران بوده و گاهی به امید دست یافتن به زندگی بهتر در هند. به هر حال، سبب این کوچها نوعی رانده شدن از سویی و خوانده شدن از سوی دیگر بوده است. در سلسلههای پادشاهان مسلمان هند، امیران و پادشاهان فارسیزبان و فارسیدان با رونقی که دربارهای آنان داشته به شاعران احترام فراوان میگذاشتند. در دربار جلالالدین اکبر، شاه بزرگ سلسله گورکانی، فقط ۱۵۰شاعر فارسیگو حاضر بودهاند که این همه حاکی از توجهی است که به شاعران و نویسندگان و هنرمندان میشده است. البته جماعات مهاجر، جز طبقه شاعران، از گروههای دیگر، خصوصاً صوفیه و عرفا، نیز بودهاند. در احوال حافظ میخوانیم که شاه محمود دکنی از حافظ دعوت کرد تا به هند سفر کند و حافظ نیز تا جزیره هرمز رفت اما از سفر منصرف شد و به شیراز باز گشت.
آثار حضور ایرانیان را در هند به صورتهای مختلف میتوان دید. سلاطین مسلمان و حتی ایرانیالاصلْ سلسلههای بزرگ حکومتی در نقاط مختلف هند یا حکومتهای سراسری در هند تشکیل دادند. مورخان ۳۲سلسله حکومتی مسلمان را در هند برشمردهاند که بسیاری از آنان ایرانی بودهاند. بازرگانان و مردان حکومتی و سپاهیان و نظامیان و سپهسالاران و صدراعظمها و امیران و والیان و سیاستمداران زیادی نیز از ایران به هند کوچیدهاند و در آنجا زندگی کردهاند و نام بسیاری از آنان در تاریخها ثبت شده است. پزشکان و فقیهان و قاضیان و دانشمندان و نویسندگان و هنرمندان نیز در طول یک تاریخ طولانی از ایران به هند رفتهاند. حضور ایرانیان و مخصوصاً مردمان شرق ایران در هند چندان بوده که ابن بطوطه در سفرنامه خود وقتیکه از هند یاد میکند میگوید: همه خارجیان را در هندوستان «خراسانی» مینامند،۴از اینجا معلوم میشود که حضور خراسانیان در هندوستان چندان زیاد بوده که «خراسانی» بهمعنای «غیر هندی» بوده است. باید توجه داشت که مهاجرت ایرانیان به هند مهاجرتی سازنده بوده، نه ویرانگر. ایرانیان، برخلاف انگلیسیها که در دوران استعمار به هند قدم نهادند، برای استعمار هندیان به هند نرفتند. ایرانیان برای غارت هند و نابود کردن فرهنگ هند به هند نرفتند. آنان به هند رفتند و در همه شئون دینی و معنوی و علمی و فلسفی و فرهنگی و هنری و تمدنی به تمدن هند غنا بخشیدند. درباره ایرانیانی که به هند مهاجرت کردهاند کتابها و مقالات متعددی نوشته شده است.۵
جلوههای فرهنگ ایران در هند
شعر و ادب. یکی از میدانهای وسیع و شاید وسیعترین میدان حضور ایرانیان در هند عرصه زبان و ادبیات فارسی، بهویژه شعرِ فارسی، است. منزلت زبان فارسی در شبه قاره قدیم چیزی است قابل مقایسه با منزلتی که زبان انگلیسی در شبه قاره امروز دارد. همانطور که امروز زبان انگلیسی در شبه قاره زبان رسمی حکومتی و زبان مدرسهها و دادگاههاست و قراردادها را علاوه بر زبان ملی به زبان انگلیسی مینویسند و همه اهل علم و فرهنگ و فضل و دانشگاهیان و دانشجویان به خواندن زبان انگلیسی روی میآورند، روزگاری نیز زبان فارسی در هند چنین جایگاهی داشته است. در واقع، زبان انگلیسی جانشین زبان فارسی در هند شده است. در دوره گورکانیان، که اوج حضور و نفوذ فرهنگ ایران در هند بوده است، زبان فارسی زبان خاندانهای تربیتیافته بوده و دانستن آن نشانه فرهیختگی و تجدّد محسوب میشده است. درباریان با یکدیگر به زبان فارسی صحبت میکردند و سلاطینی، مانند بابر، خود به زبان فارسی شعر میگفتند. شمار شاعرانی که از ایران به هند رفتهاند، بدون اغراق، چندین هزار نفر بوده است. از هر شهری از ایران شاعرانی داشتهایم که به هند رفته بوده و در آنجا شهرت پیدا کرده بودند و در آنجا محترم بودند. کسانی چون عرفی شیرازی، صائب تبریزی یا اصفهانی، کلیم کاشانی یا همدانی، طالب آملی، نظیری نیشابوری، قدسی مشهدی، غزالی مشهدی، سلیم تهرانی، شاپور تهرانی، صیدی تهرانی، حزین لاهیجی، دیگران. تقریباً از هر شهر مهم و آباد ایران دهها شاعر به هند رفتهاند. این شاعران در آن سرزمین سبکی در شعر بهوجود آوردهاند که به «سبک هندی» معروف است و هنوز هم هواخواهانی دارد و آثارش حتی در شعر امروز ایران هم محسوس است. غیر از شاعران ایرانی که به هند سفر کردهاند در خود هند شاعران هندیالاصل فارسیگوی درجه اول و بزرگی بهظهور رسیدهاند که از میان آنان باید به امیرخسرو دهلوی، فیضی دکنی، غنی کشمیری، غالب دهلوی، بیدل دهلوی، و اقبال لاهوری اشاره کنیم که هریک از اینان برای خود عظمتی دارند. از بیدل دهلوی یکصدهزار بیت شعر بهجا مانده است. ما میدانیم که کتابهای مفصّلی چون شاهنامه فردوسی و مثنوی مولوی هر یک حدوداً شامل ۲۵تا ۳۰هزار بیت است، اما از بیدل چهار برابر آنان شعر بهجا مانده است. شاعر دیگر اقبال لاهوری است. در اینجا مناسب است غزلی از بیدل و غزلی از اقبال را شاهد بیاوریم تا گواه این مدعا باشند که زبان و ادب فارسی در هند به پایه و منزلتی والا و بالا رسیده بوده است. ذکر این نکته هم بر شگفتی ما خواهد افزود که زبان مادری این دو شاعر فارسی نبوده است.
بیدل میگوید:
چنین کشته حسرت کیستم من؟ نه شادم، نه محزون، نه خاکم، نه گردون نه خاکآستانم، نه چرخآشیانم اگر فانیام، چیست این شور هستی؟ بناز ای تخیل! ببال ای توهّم! هوایی در آتش فکندهست نعلم نوایی ندارم، نفس میشمارم بخندید ای قدردانان فرصت! در این غمکده کس ممیراد، یا رب! جهان، گو به سامان هستی بنازد به این یک نفس عمر موهوم بیدل!
|
که چون آتش از سوختن زیستم من نه لفظم، نه مضمون، چه معنیستم من؟ پَری میفشانم، کجاییستم من؟ وگر باقیام، از چه فانیستم من؟ که هستی گمان دارم و نیستم من اگر خاک گردم، نمیایستم من اگر ساز عبرت نیام، چیستم من؟ که یک خنده بر خویش نگریستم من به مرگی که بی دوستان زیستم من کمالم همین بس که من نیستم من فنا تهمت شخص باقیستم من
|
این یکی از سادهترین غزلهای بیدل است.
غزل دیگر غزلی است که در آرامگاه اقبال به زبان فارسی روی سنگ مرمر درخشان در لاهور حک شده است. اقبال میگوید:
دم مرا صفت باد فرودین کردند نمود لاله صحرانشین ز خونابم بلندبال چنانم که بر سپهر برین فروغ آدم خاکی ز تازهکاریهاست چراغ خویش برافروختم که دست کلیم در آ بهسجده و یاری ز خسروان مطلب
|
گیاه را ز سرشکم چو یاسمین کردند چنانکه باده لعلی به ساتگین کردند هزار بار مرا نوریان کمین کردند مه و ستاره کنند آنچه پیش از این کردند در این زمانه نهان زیر آستین کردند که روز فقر نیاکان ما چنین کردند
|
اینها فقط دو نمونه از هزاران هزار شعر فارسی در هند است که نتیجه تأثیر فرهنگ ایران از طریق زبان فارسی در آن سرزمین است. از نتایجِ دیگرِ حضور زبان فارسی در هند کلگیری زبانی به نام «اردو» ست که میتوان گفت در دامان زبان فارسی زاده شده است. زبان اردو نتیجه اشتراک زبان فارسی و زبانهای محلی هند است و به قول دکتر تاراچند اردو میراث مشترک هندوان و مسلمانان است.
دین و مذهب. بخش دیگر از تأثیر فرهنگ ایران در هند به گسترش دین اسلام و تشیع مربوط میشود. بسیاری از دانشمندان بزرگ و علمای دین، چه پیش از صفویه و چه پس از آن، از ایران به هند رفتهاند و در آنجا برای گسترش اسلام تلاش کردهاند و بسیاری از مردم هند به همّت آنان اسلام آوردهاند. این دانشمندان کتاب مینوشتند و تألیف و ترجمه میکردند و درس میدادند و مسجد میساختند و معنویت و توحید را در هند گسترش میدادند.
عرفان و تصوّف. جلوه دیگری از حضور معنوی ایرانیان در هند به عرفان و تصوف مربوط میشود. اصولاً میان روح هندی و تعالیم هندوان از یکسو و معارف عرفانی و صوفیانه از سوی دیگر نوعی سنخیت و سازگاری وجود دارد. هندیان معانی بلند اشعار شاعران عارف ما را خیلی خوب درک میکردند. گویی این دو ملت، از نظر معنوی و عرفانی، افق واحدی پیش چشم داشتهاند؛ یکی در هند به زبان سانسکریت یا هندو و دیگری در ایران به زبان فارسی یا عربی. گفتهاند در قرن ۱۴میلادی نزدیک به دوهزار خانقاه فقط در دهلی و اطراف دهلی وجود داشته است.۶میتوان ادعا کرد که اسلام در شرق آسیا با زبان فارسی گسترش یافته است؛ یعنی همانطورکه اسلام با زبان عربی وارد ایران شد با زبان فارسی نیز وارد شبه قاره شد و گسترش شرقی اسلام بیش از آنکه با زبان عربی بوده باشد از طریق زبان فارسی بوده است. ذائقه و فکر هندی اسلام را در زبان و بیان فارسی و بهویژه در شعر و نثر صوفیانه و عرفانی فارسی میپسندید.
علم. بخش دیگری که به جلوه حضور ایران در هند مربوط میشود دادوستدهای علمی است که بین ایران و هند برقرار بوده است. در گذشته، هم ایرانیان از دانش هندی استفاده می کردند و منابع هندی را به عربی و فارسی ترجمه میکردند و هم دانشمندان ایرانی به هند میرفتند. پزشکان ایرانی به هند سفر میکردند و در دربارهای هند از مهارت و دانش آنان استفاده میشد. از بزرگانی مانند حکیم ابوالفتح گیلانی، حکیم لطفالله گیلانی، حکیم عینالملک شیرازی، حکیم مسیحالملک شیرازی، حکیم علی گیلانی، و دیگران در کتابهای تاریخ هند نام بردهاند.
معماری. جنبه دیگر معماری هندی است که به وضوح از معماری ایرانی تأثیر پذیرفته است. تأثیر معماری ایران را در مهماری هند حتی از آثار بهجامانده از دوران قبل از اسلام میتوان دید. گفتهاند که ستونها و سنگنوشتههای دوران آشوکا، از شاهان باستانی هند، تقلید آشکاری از نمونههای معماری زمان هخامنشیان در دوران اسلامی است. بسیاری از مسجدها و کاخها و قلعهها و آرامگاهها به سبک ایرانی ولی با چاشنی معماری هندی ساخته شدهاند. بهترین نمونه برای کشف شباهت معماری ایرانی و هندی و تصدیق تأثیر معماری ایران در هند بنای «تاجمحل» است، تاجمحل نماد فرهنگ و تمدن هند است. در هر جای جهان که بخواهند هند را معرفی کنند کافی است که نام تاجمحل برده شود و تصویر این بنا نشان داده شود. همه گردشگرانی که به هند سفر میکنند حتماً به آگرا میروند و بر خود واجب میدانند که تاجمحل را از نزدیک ببینند. این بنای زیبا و تحسینبرانگیز مانند مرواریدی در مهتاب میدرخشد. حوضها و گنبد و ساختمان و ستونها، همه، شبیه معماری صفویه و معماری ایرانی است. درباره کلیات و جزئیات این بنای بزرگ و باشکوه کتابها و مقالات فراوان و مفصلی نوشتهاند.۷این آرامگاه به فرمان شاه جهان، پادشاه گورکانی، برای همسرش، که ارجمندبانو نام داشته و به ممتازمحل ملقب بوده، ساخته شده است. این بانو که برای شوهر پادشاه خود چهارده فرزند به دنیا آورده بوده نزد او به اندازهای عزیز بوده که شاه جهان چنین بنایی را بهعنوان آرامگاه او ساخته است. ممتازمحل، ملکهای که در تاجمحل مدفون است، نوه پسری غیاث بیک اعتمادالدوله تهرانی است که از قزوین به هند رفته و در دربار اکبر صدرالعظم شده است. محققی مانند هرمان گوئتس، که دکتری فلسفه از دانشگاه مونیخ دارد و ۲۴سال در هند زندگی کرده و مدیر موزههای هند بوده، در کتاب میراث ایران۸میگوید که دو معمار ایرانی مقیم پنجاب این بنا را ساختهاند: استاد احمد معمار لاهوری و برادر او استاد حمید لاهوری.
از نمونههای فراوان دیگر در معماری هند باید به باغ شالیمار اشاره کرد. در هند، ساختن باغهایی به سبک باغهای ایرانی (شبیه باغ فین) معمول و مرسوم بوده است. هم در هند و هم در پاکستان امروز، نمونههایی از این باغها موجود است.۹یکی از این باغها باغ شالیمار (در لاهور) است که از جاذبههای معروف پاکستان است و باغی کاملاً ایرانی است. تأثیر هنر و معماری ایران در این باغ بهوضوح مشاهده میشود. نمونههای دیگر معماری قلعههاست که برخی از آنها بیننده را به یاد ارگ بم در ایران میاندازند. اگر از بعضی آثار معماری هندی تصویر تهیه شود و به بیننده گفته نشود که این اثر در کجای جهان است، بعید است که بیننده بتواند بهراحتی تشخیص بدهد که آن اثر در ایران نیست. حتی فرشی که امروز مردم پاکستان زیر پا میگسترند با فرشهای ایرانی تفاوتی نمیکند.
نقاشی و خوشنویسی و موسیقی. نقاشی ایرانی نیز در نقاشی هندی بسیار تأثیر کرده است. نقاشان بزرگی از ایران به هند رفته و آثار فراوانی ترسیم کردهاند. در موزهها و نگارخانهها و نمایشگاهها، گاه، آثاری از هند مشاهده میشود که هیچ تفاوتی با نگارگریهای ایرانی ندارند. در نقاشی، نقاشانی از مکتب هرات به هند رفتند. عدهای از شاگردان کمالالدین بهزاد نیز به هند رفتند. حتی خود همایون در دربار ایران نقاشی آموخت. در دربار اکبر کتابی زیر نظر هنرمندان و نقاشان ایرانی طراحی شده است به نام «کتاب حمزه» یا «حمزهنامه» که ۱۴۰۰مجلس دارد و عمدتاً نیز کار هنرمند ایرانی، میرسیدعلی تبریزی، است. در خوشنویسی هم وضع به همینگونه است. شعر و عرفان و ادبیات با خوشنویسی همزادند. هرجا شعر فارسی و عرفان اسلامی_ایرانی باشد، خوشنویسی هم هست. خوشنویسان مهاجرتکرده از ایران به هند فراواناند. در اینجا فقط اشارهای میکنیم به مجموعهای از مرقّعات بسیار زیبای خوشنویسان در دربار هند که به آن «مرقّع گلشن» گفته میشده و یکی از ذخایر هنری ماست که امروز در ایران نگهداری میشود. مرقّع گلشن چندصد صفحه دارد و ظاهراً در زمان نادر به ایران آورده شده است. در میان آثار خوشنویسی فارسی در دوران اسلامی حتماً به مرقّعاتی از شبه قاره بر میخوریم که در موزههای سراسر جهان (چه در هند، چه در ایران، چه در نیویورک و لندن و پاریس یا حتی کشورهای عربی)، نگهداری میشوند. در موسیقی هندی نیز اهل موسیقی اثبات کردهاند که در نوع خاصی از موسیقی، که به موسیقی شمال هند معروف است، تأثیر موسیقی ایرانی انکارناپذیر است.
خاتمه و نتیجه
ما ایرانیان باید، نسبت به عمق و گستره فرهنگ خویش، خودآگاهی پیدا کنیم و بدانیم که ما ملتی چندهزارسالهایم که بهویژه در طول هزار سال گذشته در یک کشور کهن و بافرهنگ و باتمدن، مانند هند (به معنای اعم کلمه شامل هند و پاکستان و بنگلادش)، اینگونه حضور و تأثیر داشتهایم. فرهنگ ما تا این اندازه زنده و نافذ و مؤثر بوده است. قصد ما در اینجا تحقیق دقیق و جامع در شرح همه ابعاد تأثیر فرهنگ ایران در هند نیست، که این کار دست کم به دانشنامهای چندهزارصفحهای نیاز دارد.۱۰اگر بخواهیم راجع به خوشنویسی و اسلام و تشیع و فلسفه و علم و نقاشی و معماری و حتی میناکاری و منبّتکاری و فلزکاری و موزائیکتراشی و کاشیسازی و قالیبافی و زریدوزی و شالبافی و حجّاری و گجبری و تذهیب و جواهرسازی و زرگری و… به تفصیل سخن بگوییم، «هفتاد من کاغذ» خواهد شد.۱۱
از جلوههای دیگر حضور و نفوذ فرهنگ ایران در هند فقط به ذکر سرفصلها اکتفا میکنیم: یک جریان جریان فرهنگنویسی فارسی در هند است؛ جریان دیگر تذکرهنویسی فارسی، یعنی بیان شرح حال شعرا و نمونه هایی از شعر آنان، است؛ دیگری مبحث نسخ خطی موجود در کتابخانههای هند است که به تخمین میتوان حدس زد که تعداد نسخههای خطی فارسی در همه کتابخانههای شبه قاره از یک میلیون کمتر نباشد. واقعیت دیگر تاریخنگاری به زبان فارسی در هند است تا بدان حد که حتی برخی تاریخهای مهم هند را مورخان ایرانی نوشتهاند و، به هر حال، اگر امروز کسی زبان فارسی نداند نمیتواند به تاریخ هند تسلط داشته باشد. آگاهی از تاریخ هند مستلزم تسلط به زبان فارسی است. بخش دیگر ترجمه آثار دینی و ادبی هند از سانسکریت به فارسی است. بخش دیگر ترجمه آثار عربی و ترکی به فارسی است که بهقلم مترجمان ایرانی در هند ترجمه شدهاند. در شرح و تفسیرهای عرفانی گفتنی است که در هند فقط بر مثنوی مولوی یکصدوپنجاه شرح نوشته شده که یا هنوز باقی ماندهاند و یا، اگر از میان رفتهاند، از آن کتابها یا آن شارحان در جایی نام برده شده است. بهنظر میرسد در خود ایران نیز این تعداد شرح بر مثنوی نوشته نشده باشد. در حوزه فلسفه در هند، طبق تحقیق اکبر ثبوت، در کتاب فیلسوف شیرازی در هند۱۲، فقط بر یکی از کتابهای ملاصدرا، به نام شرح الهدایه، هفتاد تعلیقه نوشته شده و بیست رساله نیز در شرح یکی از مباحث آن کتاب در هند تألیف شده است. در هند کسانی بودهاند که این کتاب را از حفظ بودهاند و خودشان و استادشان و نیز استاد استادشان و استاد استاد استادشان، همه، شرح الهدایه درس میدادهاند. فتحالله مجتبایی، که بزرگِ هندشناسان معاصر ایران است، وقتی فهرستی از کتابهای ادبیات دینی خود هندوان به فارسی به دست میدهد، ۴۵اثر را معرفی میکند که از یکی از آنها (راماینه) ۲۴ترجمه به فارسی در دست است.۱۳با این همه، اینها فقط بخشی از تأثیر فرهنگ ایران در هند است.
***
سخن ما رو به پایان است، اما آنچه ناگفته مانده است صدها برابر آن چیزی است که گفته شد. به قول شاعر:
من از مفصّل این قصه مجملی گفتم
|
تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل
|
شاید این مختصر سبب شود که توجه بیشتری به خودشناسی و خودآگاهی کنیم و قدر فرهنگ سرزمین خود را بدانیم و کاری کنیم که امروز هم بتوانیم، همچون گذشتگان و نیاکان خود، با فرهنگهای بزرگ جهان تعامل کنیم و تأثیر مثبت بگذاریم و تأثیر مثبت بپذیریم.
………………………………………………………………………..
۱. این سخنرانی با سخنرانیهای دیگر در این سلسله قدری تفاوت دارد. تفاوت آن در این است که، در سخنرانیهای پیشین، موضوعات به داخل ایران مربوط بود و ما در آنها عمدتاً به نمونهها و مصادیقی از داخل سرزمین ایران اشاره میکردیم، اما، این بار، برای آشنایی بیشتر با فرهنگ ایران، به تأثیر آن در خارج از مرزهای امروز و دیروز این فرهنگ توجه خواهیم کرد.
۲. در اینجا به خوب یا بد بودن این اتفاق نمیپردازیم و صرفاً وجود آن را چون واقعیتی میپذیریم.
۳. منفرد، افسانه، «پارسیان». دانشنامه جهان اسلام. زیرنظر غلامعلی حدّاد عادل. تهران: بنیاد دایرهالمعارف اسلامی، ۱۳۷۹، ج ۵، ص ۳۸۹-۳۹۰.
۴. ابن بطوطه. سفرنامه. ترجمه محمدعلی موحّد. تهران: آگه، ۱۳۷۶ (چاپ ششم)، ج ۲، ص ۷۷.
۵. حتی درباره ایرانیانی که از بعضی استانهای ایران به هند رفتهاند تحقیقات جداگانه صورت گرفته است. تازهترین مقاله در این باره مقاله احمد سمیعی گیلانی است به این مشخصات: «گیلانیان مهاجر به دیار هند». مجله شبهقارّه: ویژهنامه نامه فرهنگستان. شماره ۱، فروردین ۱۳۹۲، ص ۹-۲۶.
۶. ارشاد، فرهنگ. مهاجرت تاریخی ایرانیان به هند: قرن هشتم تا هجدهم میلادی. تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۵، ص ۲۶۵.
۷. بهطور مثال، بنگرید به مقاله «تاج محل» در دانشنامه جهان اسلام. ج ۶. تهران: بنیاد دایرهالمعارف اسلامی، ۱۳۸۰، ص ۵۸-۶۴، و نیز منابع آن.
۸. میراث ایران. تألیف سیزده تن از خاورشناسان. زیر نظر آرتور جان آربری. مترجمان: احمد بیرشک… [و دیگران]. تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۸۴، ص ۱۰۹-۱۵۶.
۹. چند نمونه از این باغها در مقاله زیر معرفی شدهاند: توسلی، محمدمهدی. «سنّت باغهای ایرانی در شبه قاره هند»، در مهنّدات: مجموعه مطالعات فرهنگ، زبان، و ادب فارسی در شبه قاره هند. بهکوشش عبدالرضا موسوی طبری. تهران: سوره مهر، ۱۳۸۸، صص ۵۶۲- ۵۸۰.
۱۰. فیالمثل، فقط درباره زبان و ادبیات فارسی در هند دایرهالمعارفی ششجلدی (با عنوان دانشنامه زبان و ادب فارسی در شبه قاره) در فرهنگستان زبان و ادب فارسی در دست تألیف است که سه مجلد از آن تاکنون منتشر شده است.
۱۱. محمّدحسین مشایخ فریدنی، در مقالهای با مشخصات زیر، تمامی این «صنایع ظریفه ایرانی» را نام برده و گفته است که در دوران سلطنت گورکانیان، این همه جلوه ذوق ایرانی در هند به کمال بوده است: مشایخ فریدنی، محمدحسین، «پیوستگیهای اردو با فارسی دری»، در مسائل زبان فارسی در هند و پاکستان و بنگلادش: مجموعه سخنرانیهای سومین سمینار زبان فارسی (۲۴تا ۲۸خرداد ۱۳۶۵). ویراسته مصطفی اسلامیه. تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۶، صص ۴۵-۴۷.
۱۲. فیلسوف شیرازی در هند. اکبر ثبوت. تهران: مرکز بینالمللی گفتگوی تمدنها با همکاری انتشارات هرمس، ۱۳۸۰، ص ۴.
۱۳. مجتبایی، فتحالله. پیوندهای فرهنگی ایران و هند در دوره اسلامی. ترجمه ابوالفضل محمودی. تهران: مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۸۹، ص ۵۹-۹۱.