اصولگرایان، انتخابات پیشرو و چالش چند گانگی
در گفتوگوی «جوان» با دکتر غلامعلی حداد عادل
مجلس نهم درمسیر اسلام، انقلاب
برای شناخت بهتر کاندیداها و لیستهای ارائه شده به سراغ دکتر غلامعلی حداد عادل که در دوره گذشته ریاست مجلس را برعهده داشتهاند رفتیم و با ایشان گفتوگویی را انجام دادیم.
مجلس شورای اسلامی، خانه ملت ایران اسلامی است، پس چه خوب است که با انتخابی مدبرانه و آگاهانه تصمیمگیرندگان آن را برگزینیم و از آنجا که مجلس ما، مجلسی اسلامی است، باید نمایندهاش نیز مقید به موازین و مبانی اسلام باشد و حریم اسلامی را حرمت نهد.
بزرگان اسلام همچون حضرت ختمی مرتبت، رسول اکرم (ص) و مولای متقیان، علی (ع) نمایندگان الهی و مددرسان محرومان و ستمدیدگان زمان خود بودند پس نماینده مردم نیز باید خدمتگزار مستضعفان، دردمندان، مستمندان و کوخنشینان میهن خود باشد. حال با داشتن چنین مجلسی باید دید نماینده این مجلس چه ویژگیهایی باید داشته باشدکه در خور این نظام و انقلاب باشد. باید دانست که نماینده ما در مجلس شورای اسلامی، نقاشی است که با قلم درایت خویش، آینده کشور ما را ترسیم میکند. پس دقت کنیم که چیره دستترین نقاش را انتخاب کنیم. ایمان، شجاعت، شهامت، صداقت و امانتداری از ویژگیهای بارز نمایندهای است که با رأی من و تو، قدم در عرصه سیاست میگذارد. علاوه بر آن یک نماینده باید دارای نگرشی مذهبی و دینی به معنای واقعی و راستین باشد؛ نگرشی که تفکر و اندیشه وی را به سمت اصول و قوانین و مبانی دینی سوق داده و دغدغهاش کارآمد نمودن دین در عرصه سیاست و حکومت با روشهایی قانونمند و مدبرانه باشد.
نمایندگان مجلس امروز شورای اسلامی ایران نباید از تفکر و اندیشه اسلام و حضرت امام خمینی (ره)، بیانگذار و رهبر انقلاب غافل باشند و باید که پیرو راه ایشان بوده و برای هر چه بهتر ساختن ایران اسلامی بکوشند.
نماینده مجلس شورای اسلامی باید باور داشته باشد که مسئولیت خطیر نمایندگی مردم، امانتی اجتماعی و بس مهم است که باید در حفظ این امانت تلاش کرده و امین مردم باشد.
نماینده مردم در مجلس، تصمیم گیرنده مردم و کشور است؛ پس باید در همان بدو ورود به این عرصه خطیر، نفس اماره خویش را بردار آویخته و خویش را از وسوسههای شیطانی برهاند.
او برگزیده ملتی است که برای دستیابی به پیروزی انقلاب خویش و سربلندی و رهایی از بیداد، غلتیده شدن جوانان بسیاری را در خون خویش نظارهگر بود، پس نباید حرمت خون شهدای این مرز و بوم را پایمال نماید.
مردم ایران اسلامی باید بدانند که انتخاب یکایک آنها نقشی بسزا درآینده میهن آنها خواهد داشت پس باید از انتخابی سطحی و ظاهری بپرهیزند که در صورت انتخاب نادرست، شریک خطاهای منتخب خویش به شمار خواهند رفت.
هر انتخاب آگاهانه و عالمانه یک ایرانی، تیری است بر سینه دشمنان اسلام و ایران اسلامی، پس میرویم تا انتخاب کنیم و میاندیشیم تا درست انتخاب کرده باشیم.
انتخابات نیز خود آزمونی دشوار و مهم است، چرا که ما میتوانیم با هر انتخاب، خویش را در ورطه مملکتداری و سیاست محک بزنیم.
ای ایرانی، اگر خواهان نظاره کشور خویش در عرصههای مختلف مذهبی، علمی، فرهنگی، سیاسی و… در نقطه اوج هستی، پس برترینها را برای تصمیمگیریهای بزرگ آن برگزین. در این راستا برای شناخت بهتر کاندیداها و لیستهای ارائه شده به سراغ دکتر غلامعلی حداد عادل که در دوره گذشته ریاست مجلس را برعهده داشتهاند رفتیم و با ایشان گفتوگویی را انجام دادیم.
آقای حداد عادل آغاز آشنایی شما با مبارزات انقلابی چگونه و از چه سنی بود؟
بسمالله الرحمن الرحیم، قبل از پاسخ به سؤال شما بدون اینکه خواسته باشم تعارف یا تواضع بیجا کرده باشم، باید عرض کنم که در مقایسه با نیروهای پیشکسوت و باسابقه انقلاب و کسانی که سالها در زندان بودند و مبارزه کردند و شکنجه شدند، بنده خودم را مبارز نمیدانم، ولی این را میتوانم بگویم که همیشه مخالف رژیم گذشته بودم و ریشه این مخالفت در ذهن من، برمیگردد به دوران مصدق و کودتای ۲۸ مرداد که من آن حادثه را خوب به یاد دارم و آن حادثه، در دوران کودکی در ذهن من اثر ماندگاری را به جا گذاشت، به طوری که ۱۰ سال فاصله بین ۳۲ تا ۴۱ را که آغاز نهضت امام بود، با خاطره تلخ کودتای ۲۸ مرداد و نفرت از آن اتفاق سپری کردم. علاوه بر این، چون در یک خانواده مذهبی مرتبط با روحانیت و مرجعیت بزرگ شده بودم، وقتی امام پرچم مبارزه را به دست گرفتند، من هم به اعتبار محیطی که در آن رشد کرده بودم و اعتقاداتی که داشتم، کاملاً تحت تأثیر حرکت امام قرار گرفتم.
این نکته را باید ذکر کنم که تولد اجتماعی من، یعنی ورود به دانشگاه، دقیقاً مقارن بود با اوج مرحله اول نهضت امام خمینی، یعنی ۱۵ خرداد. بنده در واقعه ۱۵ خرداد، دانشآموز سال آخر دبیرستان بودم و قبل از آن حادثه، نهضت امام را با علاقه تعقیب و در مجالس و محافل مذهبیای که طرفداران امام در تهران تشکیل میدادند، شرکت میکردم. از آنجا که از دوران نوجوانی طبع شعر هم داشتم، وقتی حادثه مدرسه فیضیه اتفاق افتاد، یک بیت شعر معروف را مختصری دستکاری کردم که نشاندهنده آرزو و امید من بود و درعین حال شدت تأثر من از واقعه مدرسه فیضیه را هم نشان میداد. این شعر را شاید شنیده باشید که میگوید:
دیدی که خون ناحق پروانه، شمع را
چندان امان نداد که شب را سحر کند
من این را تبدیل به این شعر کردم:
دیدی که خون مسجد فیضیه، شاه را
چندان امان نداد که شب را سحر کند
این را من شاید در همان فروردین و اردیبهشت سال ۴۲ گفتم. ما سه ماه و نیم بعد از ۱۵ خرداد، یعنی در اول مهر و در آن شرایط خفقان و اختناق که دولت با بیرحمی و با شدت نهضت مردم را سرکوب کرده و امام و روحانیون را به زندان انداخته بود وارد دانشگاهی شدیم که گارد، با لباس رسمی در همه خیابانها و ساختمانهای اطراف آن کشیک میداد و رفتار دانشجویان را زیر نظر داشت و هیچ اجازهای به فعالیتهای سیاسی و حتی مذهبی محض نمیداد.
در آن سالها بنده در دانشکده علوم دانشگاه تهران، نمازخانه دانشکده علوم را اداره میکردم. در فاصله ۴۲ تا ۴۵ که پایان تحصیل من در دوره کارشناسی فیزیک در دانشگاه تهران بود و با بخش عمدهای از دانشجویان مذهبی آن زمان در دانشگاه ارتباط چهره به چهره داشتم، سعی میکردم با توزیع کتابهای شهید مطهری و سایر نویسندگان اسلامی در بین دانشجویان، افکار اسلامی را در مقابل افکار مارکسیستی و بعضاً ملیگرایانه، تقویت کنم، زیرا جریان غالب در دانشگاه، بیش از ملیگرایی، غربگرایی و بیدینی و بیاعتقادی به دین را تقویت میکرد.
آن زمان هنوز با شهید مطهری ارتباط نداشتید؟
چرا با ایشان آشنا بودم اما ارتباط کمی داشتم. باید بگویم که آشنایی بنده با استاد مطهری از سالهای ۳۹-۳۸ که دانشآموز دبیرستان علوی بودم، شروع شد و من قبل از اینکه دیپلم بگیرم، پای منبرهای ایشان مینشستم و از کتابهایشان استفاده میکردم. البته اولین آشنایی بنده با نام این استاد بزرگوار از طریق کتاب داستان راستان بود که چاپ اول این کتاب در آن زمان انتشار یافته بود اما تا آنجا که حافظهام یاری میکند نخستین دیدارم با ایشان به یک سخنرانی در سال ۱۳۴۱ (شب تولد حضرت امام حسین (ع)) مربوط میشود. این سخنرانی در محل دانشسرای عالی آن زمان که محل آن در کنار پل سید خندان فعلی قرار دارد ایراد شد و از آن سال به بعد من و دیگر دوستانم که دانشجوی دانشگاه تهران بودیم، هر وقت میشنیدیم که ایشان در جایی سخنرانی دارند، سعی میکردیم هر طور شده خودمان را به آنجا برسانیم و شاید حدود ۱۰ سال از آشنایی بنده با استاد مطهری به صورت استفاده از سخنرانیهای ایشان گذشت تا اینکه از سال ۱۳۴۷ که بنده از شیراز به تهران برگشتم و روزبهروز به ایشان نزدیکتر شدم و با ایشان از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷ لااقل هفتهای یک جلسه به صورت منظم درس داشتم. البته اصل رابطه من با استاد مطهری همان رابطه استاد و شاگردی بود، اما از آنجایی که ایشان بسیار با محبت و با فضیلت بودند، ارتباطمان در قالب ساده استاد و شاگردی محدود نماند و آخرین دیداری هم که با ایشان داشتم روز قبل از شهادتشان، یعنی روز دهم اردیبهشت بود که به خدمت ایشان رسیده بودم.
فعالیتهای سیاسیتان از چه زمان بیشتر و جدیتر شدند؟
در دوره فوق لیسانس فیزیک در دانشگاه شیراز، فعالیت بنده بیشتر شده بود و همین باعث حساسیت بیشتر ساواک روی بنده شد طوری که مستمراً به ساواک شیراز احضار میشدم.
چه سالی؟
از سال ۴۵ تا سال۴۷. در دانشگاه شیراز به جهت جو سنگین غربگرایی و تبلیغات مارکسیستی، بنده انجمن اسلامی دانشجویان را که عملاً تعطیل شده بود، احیا کردم و خودم مسئول انجمن شدم. در آن موقع استاد دانشگاه بودم و تدریس هم میکردم. بهتدریج، فعالیتها بالا گرفتند و در همان انجمن بود که ما از آقای جلالالدین فارسی برای سخنرانی دعوت کردیم و ساواکیها بسیار از سخنرانی ایشان عصبانی شدند. شهید مطهری هم به دعوت خود من به شیراز آمدند و کتاب «امدادهای غیبی در زندگی بشر»، حاصل آن دعوت و آن سخنرانی است.
در برههای هم ساواک از طریق رئیس دانشگاه پیغام داد که شاه میخواهد به شیراز بیاید و شما به نمازخانه دانشگاه بیایید. نمازخانه اتاق بزرگی بود و ما آن را اداره میکردیم. قرار گذاشته بودند در نمازخانه نمایشگاهی از عکسهای زیارت شاه از مکه و کربلا و مشهد را به نمایش بگذارند. ما در نمازخانه را بستیم و اعلام کردیم که فعالیتهای انجمن اسلامی تا پایان امتحانات تعطیل است و عملاً جواب رد دادیم. همین تصمیم، در بهمن ۴۷ باعث اخراج بنده از دانشگاه شیراز شد که شغلم را از دست دادم. بعضی از دوستان من هم بعد از اخراج من دستگیر شدند و به زندان افتادند.
شما را به زندان نبردند؟
در آن زمان فقط اخراج شدم. از آن به بعد همیشه ساواکیها مقابل در منزل ما کشیک میدادند، تعقیب و گریز همواره ادامه داشت، تلفن و منزل ما و همین طور رفت و آمدهای من در تهران تحت کنترل بود. بالاخره در شهریور ۵۰ دستگیر شدم و ۶۶ روز در قزل قلعه زندانی بودم و برای بار دوم و سوم از دانشگاه اخراج شدم. بعد از زندان مدتی بیکار بودم تا دوباره به دانشگاه برگشتم و قبل از انقلاب هم حدود ۷ سال از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷ در دانشگاه صنعتی شریف استاد بودم.
لطفاً به نکاتی در مورد فعالیتهایتان در سال ۵۷ و دوران پیروزی انقلاب هم اشاره کنید.
از سال ۵۷ که مرحله نهایی نهضت امام اوج گرفت، بنده در دانشگاه فعال بودم و با اینکه استاد بودم، در تظاهرات دانشجویی شرکت داشتم.
دیگر تحت نظر نبودید؟
چرا، ولی دیگر نهضت اوج گرفته بود و ما نگران این قضیه نبودیم.
بنده در تظاهرات دانشجویی شرکت میکردم و جزو برگزارکنندگان هفته همبستگی دانشگاهیان با ملت در دانشگاه صنعتی شریف بودم که در آبان ۵۷، آقای مطهری به دعوت بنده به دانشگاه تشریف آوردند و در مورد امام صحبت کردند و از ایشان به عنوان جان جانان و قهرمان قهرمانان یاد کردند. بعد هم خودم ایشان را به منزل رساندم. در این برهه، نوشتن جزوه و اعلامیه و فعالیت و شرکت در راهپیماییها و تظاهرات ادامه داشت تا ۱۲ بهمن که امام به کشور تشریف آوردند و ما در فرودگاه حضور پیدا کردیم.
در آن زمان دستگیر نشدید؟
خیر، فقط همان سال ۵۰ دستگیر شدم. همانطور که گفتم من در برابر این ملت کاری نکردم. انشاءالله حالا بتوانم به وظیفهام عمل کنم.
حال با گذشت ۳۳ سال از پیروزی انقلاب و پشت سر گذاشتن فراز و نشیبهای فراوان در طی تمام این سالها در چند روز آینده شاهد یک رویداد بزرگ تاریخی دیگر خواهیم بود با توجه به این مسئله بفرمایید با توجه به اینکه در انتخابات مجلس نهم، جنابعالی از جبهه متحد اصولگرا وارد صحنه شدهاید. دلیل انشقاق در جبهه اولیه اصولگرایی چیست؟
بله، اصطلاح اصولگرا و اصولگرایی در زبان سیاسی ایران پس از انقلاب به صورت مشخص عمرش در حدود ۱۰ سال است و در واقع این اصطلاحی است که به تدریج در مقابل اصلاحطلبان شکل گرفته است. قبل از آن، اصلاحطلبان نیروهای دیگر را محافظهکار یا اقتدارگرا و امثال اینها مینامیدند که با نوعی پیشداوری منفی همراه بود و بهتدریج اصطلاحات اصلاحطلب و اصولگرا جا افتادند. ما در مجلس هفتم با نام آبادگران شرکت کردیم و پیروز شدیم، ولی آن نام خیلی زود جای خود را به اصولگرایان داد.
اصولگرایی در واقع عنوانی بود که نیروهایی که خود را وفادار به راه امام و پیرو رهبری میدانستند، انتخاب کردند. رهبری هم اصولگرایی را به عنوان مجموعهای از افکار و رفتارهای مورد قبول مورد تأیید قرار دادند و در یک سخنرانی مفصل، شاخصههای اصولگرایی را برشمردند. این تأیید رهبری نشانه این بود که اصولگرایی ظرفیت خوبی برای ادامه راه امام و پیروی از رهبری دارد. در مجلس هفتم و هشتم هم ما با همین عنوان اصولگرایی در انتخابات شرکت کردیم. به هر حال اصولگرایی به عنوان یک اصطلاح مقبول و محترم نزد نیروهای پیرو امام و رهبری باقی ماند.
اما مقارن با مجلس هشتم، بعد از فتنه ۸۸، بر سر نوع و اندازه واکنشی که نیروهای شاخص اصولگرا در مجلس نسبت به فتنه نشان دادند، اختلاف پدید آمد. بعضی از نمایندگان اصولگرا، واکنش بعضی از چهرههای مجلس را در برابر فتنه، بموقع و کافی نمیدانستند. اینها بیشتر طرفداران آقای دکتر احمدینژاد و دولت بودند.
در اردیبهشت سال ۹۰ که داستان وزیر اطلاعات پیش آمد و اصطلاح جریان انحرافی وارد ادبیات سیاسی شد، اصولگرایان سعی کردند خودشان را از جریان فتنه و نیز از جریان اصولگرایی مبرا اعلام کنند و این، موضوع مناقشه بین نمایندگان اصولگرایی شد که عدهای را در برابر فتنه و عده دیگری را در برابر جریان انحرافی، ساکت میدانستند.
مجموع این اختلافنظرها باعث شد که از تابستان سال ۹۰ چند نفر از نمایندگان مجلس با همکاری بعضی از اعضای برکنار شده دولت آقای احمدینژاد، تشکل سیاسی جدیدی را به نام جبهه پایداری اعلام کنند. این تشکل در چند ماه گذشته، خود را برای حضور در انتخابات اسفندماه آماده و فهرستی جدای از جبهه متحد اصولگرایان تهیه کرده است.
طی چند ماه گذشته تلاش زیادی شد که این دو جریان با هم متحد شوند، ولی جبهه پایداری دعوت جبهه متحد اصولگرایان را نپذیرفت و امروز شاهدیم که در فهرست داده شده، چند نفری در بین این دو لیست مشترکند.
به نظر جنابعالی، انشقاق در جبهه اصولگرایان، آیا برای نیروهای ارزشی انقلاب تهدید است یا فرصت؟
انشعاب و شکاف علی الاصول چیز خوبی نیست. یکی از ضررهای آن، این است که مردم را گیج میکند و دوم اینکه مردم را دو دسته میکند. یک دسته به طرفداری این جبهه و یک دسته به طرفداری آن جبهه میپردازند و رو در روی هم میایستند و دلها از هم دور میشود. ما مایل نبودیم، ولی تلاش کسانی که دوستدار اتحاد بودند، به نتیجه نرسید. حالا دیگر باید صبر کنیم ببینیم آینده چه وضعیتی را رقم میزند.
در فرصت باقیمانده تا انتخابات، آیا به همگرایی جبهه متحد اصولگرایی و جبهه پایداری امیدوارید؟
به نظر من بعید است وضع موجود تا قبل از انتخابات تغییر کند. در حال حاضر دو گروه با دو فهرست وارد انتخابات میشوند. نتیجه انتخابات میتواند تا حدی وضع آینده را تعیین کند؛ بنابراین باید صبر کنیم و نتیجه انتخابات را ببینیم.
و در مورد جبهه پایداری چه نظری دارید؟
من علت تشکیل جبهه پایداری را گفتم. افراد مؤسس و مؤثرش را هم همه میشناسند. در این چند ماه هم غیر از بحثهای مربوط به فتنه و جریان انحرافی بحث مهم دیگری نبوده که بخواهیم بیش از این به خصوصیات فکری جبهه پایداری اشاره کنیم یا درباره برنامههای آنها برای مجلس یا کشور توضیح بدهیم و مقایسه کنیم. چون مدت زمان زیادی از تشکیل این جبهه نگذشته و در این چند ماه هم همه بحثها بر سر پیوستن اینها به جبهه متحد اصولگرایان بوده است، بیش از این نمیتوان توضیحی در مورد جبهه پایداری داد.
سرلیست جبهه اصولگرا کیست؟
اینطور که شورای مرکزی جبهه متحد اصولگرایان در آخرین جلسه خودش تصمیمگیری کرده است، بنده و جناب آقای ابوترابی هستیم.
ارزیابی جنابعالی از عملکرد جریان اصولگرایی در سال ۸۸ و فتنهای که اتفاق افتاد، چیست؟
اصولگرایی کلاً در مقابل فتنه بود و بسیاری از چهرههای اصولگرا پس از آنکه متوجه شدند ماجرای انتخابات صرفاً یک اعتراض قانونی نیست، بلکه بهانهای است برای ایجاد فتنه، در برابر این جریان موضع گرفتند؛ حالا اینکه بعضی زودتر و بعضی دیرتر، بعضی صریحتر و بعضی با صراحت کمتری موضع گرفتند اهمیتی ندارد واقعیت این است که مجموعه جریان اصولگرایی، هرگز با جریان فتنه همراهی و سازگاری نداشته است.
به نظر شما تعامل مجلس و دولت نهم تعامل سازندهای بود و یا به جای تعامل، تقابل وجود داشت؟
یکی از مبانی اصولگرایی کمک به اداره بهتر کشور است؛ رهبری هم تضعیف دولت را حرام دانستهاند. جریان اصولگرا که مقید به پیروی از رهبری است، طبعا در جهت تضعیف دولت گام برنمیدارد. ما مجلس هشتم را یک مجلس اصولگرا میدانیم لذا در مجلس اراده جمعی برای تقابل با دولت وجود نداشت و مخالفتهایی که در مجلس با دولت میشد، برای چوب لای چرخ دولت گذاشتن نبود. هر چند بعضی از این مخالفتها دولت را ناراحت و حتی عصبانی میکرد، ولی نیت مجلس این نبود. مثلا وزارت ورزش و جوانان که تشکیل شد، قصد مجلس این نبود که صرفاً با دولت مخالفت کرده باشد، بلکه احساس میکرد برای نظارت بیشتر بر امر ورزش لازم است که مسئول ورزش کشور در مقابل مجلس پاسخگو باشد. معاون رئیسجمهور که رئیس سازمان تربیت بدنی بود، طبق قانون به مجلس پاسخگو نبود و به همین دلیل، مجلس به سمت تشکیل وزارت ورزش رفت تا نظارت بیشتری را اعمال کند، ولی دولت از این تصمیم استقبال نکرد و حتی رفتاری را نشان داد که مطلوب و شایسته دولت نبود و سخنانی به زبان آمد که منطقی نبود.
این نوع کنشها، واکنشهایی را هم به دنبال داشت، ولی مجموع فعالیتهای مجلس هشتم در جهت ایفای وظایف قانونی مجلس و تصویب قوانینی بود که مجلس تشخیص میداد به سود کشور است. بنده با اینکه در اداره مجلس هشتم نقش و سهمی نداشتم، همیشه گفتهام آنچه که در مجلس هشتم در تعامل با دولت به ظهور رسید، کمابیش همان روشی بود که در مجلس هفتم که بنده آن را اداره میکردم، اتفاق افتاد. در آنجا هم ما بعضی از کارهای دولت را تأیید میکردیم و به بعضی از کارهای دولت انتقاد داشتیم؛ اما تأیید ما به معنی تقلید کورکورانه مجلس از دولت نبود و مخالفت ما با بعضی از کارهای دولت هم به معنای خصومت و تقابل با او نبود.
من تصور میکنم این نوع رابطه در مجلس آینده هم با دولت فعلی و هر دولت دیگری که بعد از دولت آقای احمدینژاد روی کار بیاید، وجود خواهد داشت. بالاخره مجلسیها و دولتها همیشه بر سر اموری توافق و در اموری اختلاف دارند؛ مهم این است که مدیریت بشود این اختلاف از یک حدی تجاوز نکند و آهنگ حرکت کشور کند نشود.
دشمن چه برنامههایی برای عدم حضور نیروهای انقلابی در مجلس دارد؟
مخالفان و دشمنان انقلاب تمایل دارند که مردم در انتخابات شرکت نکنند و در تبلیغات خود سعی میکنند مردم را دلسرد و کاری کنند که مردم، پای صندوقهای رأی نیایند، ولی مردم با حضور در راهپیمایی ۲۲ بهمن نشان دادند که تازه نفستر، امیدوارتر و با نشاطتر از همیشه در صحنه هستند.
با توجه به صفبندیهای گروههای مختلف، روند انتخابات را چگونه ارزیابی میکنید؟
با توجه به راهپیمایی ۲۲ بهمن در سراسر کشور، احتمال میدهم مردم مشارکت خوبی در انتخابات داشته باشد و به کلیت ترکیب مجلس نهم امیدوارم و آن را مجلسی در مسیر اسلام و انقلاب و در جهت مصالح کشور پیشبینی میکنم.