متن کامل سخنرانی دکتر حداد عادل در همایش نکوداشت یکصدمین سال میلاد آیت الله طالقانی(ره) در محل سالن همایش های بین المللی صدا و سیما در تاریخ ۸۹/۱۲/۱۴
بسمالله الرحمن الرحیم
آیتالله طالقانی برخاسته از دیار عالمپرور و دینپرور طالقان و فردی مجاهد و مبارز و روشنبین و سختکوش بود. در تاریخ دو روحانی بودند که از بسیاری از جهات سرنوشتی شبیه به هم داشتند: یکی آیتالله طالقانی و دیگری آیتالله مطهری. شباهت آنها این بود که هر دو دهها سال برای پیروزی انقلاب و حکومت اسلامی در این کشور تلاش کردند و تقدیر این بود که هیچکدام از آنها بعد از پیروزی انقلاب نماندند تا بتوانند افکار خودشان را در دوران پس از پیروزی دنبال کنند. شهید مطهری ۸۰ روز بعد از پیروزی انقلاب به شهادت رسید و آیتالله طالقانی در حدود ۸ ماه. اما هر دو از این بخت برخوردار بودند که به آن آرزوی بزرگ خود برسند و آن مشاهده سرنگونی شاه و انقراض سلطنت در ایران و برپایی حکومت دینی در این کشور بود.
خداوند هم پاداش آنها را در این دنیا با پیروزی انقلاب اسلامی داد، هم پاداش مجاهدتهایشان را در این جهان. این ما بودیم که بخت بهره بردن از آن دو بزرگوار را بعد از انقلاب نداشتیم.
قصد و غرض بنده در این سخنرانی این است که تصویری کلی و جامع از آیتالله طالقانی در حد توان و شناخت خود ترسیم کنم و سعی میکنم از ورود در جزئیات پرهیز کنم.
ارزیابی ما از شخصیت آیتالله طالقانی و شناخت نسبت به ایشان باید در فضای ایران بعد از شهریور ۱۳۲۰ صورت بگیرد. شهریور ۱۳۲۰ در واقع لحظه تاریخییی است که آیتالله طالقانی با دانش دینی و بلوغ فکری و اجتماعی وارد عرصهای طوفانی میشود که بعد از سقوط رضاخان در ایران پدید آمده بود.
هر متفکری که میخواهد شخصیت طالقانی را بشناسد، باید فضای ایران بعد از سال ۱۳۲۰ را دقیقاً بشناسد. اوضاع اجتماعی و سیاسی آشوبناک و بهسرعت متحول است و در عین حال مردم پس از بیست سال زندگی در خفقان استبداد رضاخان نفس راحتی کشیدهاند. هم خوشحالاند، هم جویا و پویا، هم جریانی آشفته از افکار و مرامها به اسم توده پدید آمده که سازماندهی شده و بر پایه الحاد تبلیغ شده است و در دوران رضاخان و با بهرهمندی از ظلم ایجادشده در زمان او، با شعارهای عدالت و غیردینی بودن، هم در میان جوانان، محصلان و دانشجویان و دانشآموزان، و هم در میان کارگران و دهقانان، میوهچینی میکند و سربازگیری میکند.
ملیگراها سازماندهی شدهاند و آنها هم وارد عرصه شدهاند و مذهبیها، که در تمام مدت بیست سال دوران رضاخان و اصولا از بعد از ۱۲۸۵ که پیروزی مشروطیت بوده، آگاهانه، به میل خود یا به اجبار رضاخانی، در حالت قبض و انزوا به سر میبردهاند، با تجربه ۳۵ ساله – از مشروطیت تا شهریور ۱۳۲۰- وارد صحنه شدهاند؛ تازهکار اما با انگیزه الهی.
در چنین شرایطی وضع جوانان تحصیلکرده و دانشگاهی وضع خاصی است. بیشتر آنان نسبت به مذهب خوشبین نیستند. تحت تأثیر تبلیغات و عواملی چند که در جامعه میبینند گرایش لازم را به مذهب ندارند. طالقانی که برخاسته از حوزه علمیه قم است و سنت و میراث و دانش آن حوزه را با خود دارد، در تهران حضور پیدا میکند و از اندیشهها و جریانهای سیاسی حاکم بر تهران که شاخص فضای کل کشور است آگاه است. در این شرایط طالقانی تلاش میکند تا اسلام حقیقی را به نسل جوان و تحصیلکردههای دانشگاهی و دبیرستانی معرفی بکند. گویی وظیفه خودش را این میداند که با جهل و خرافات در عرصه معارف دینی مقابله بکند.
طالقانی اساس معرفی اسلام را قرآن و نهجالبلاغه قرار میدهد. تأکیدی که آن بزرگوار در همه عمر و در آن مدت کوتاه پس از پیروزی انقلاب اسلامی بر تفسیر قرآن داشت از این جهت بود که معتقد بود اگر جوانان اسلام را از زبان قرآن بشناسند و بفهمند در برابر بسیاری از شبهات بیمه خواهند شد. او نهجالبلاغه را نیز سندی برای اسلام سیاسی و اسلام اجتماعی و اسلام قرآنی و اسلام اصیل میدانست. او با تکیه و تأکید بر قرآن و نهجالبلاغه در برابر ابرهای پرتراکم و تاریک شبهات که مخصوصاً در آن دهه از جانب مارکسیستها فضای فکری را فرا گرفته بود مقابله میکرد. تلاش علمی و عملی برای اثبات پیوند دین و سیاست در شخصیت طالقانی مجسم است. یعنی طالقانی با زندگی و اندیشه خود اثبات کرد که دین از سیاست جدا نیست و این نقطه مقابل سکولاریسم و جدایی دین از سیاست بود که بستر همه جریانهای فکری و سیاسی غربگرا، اعم از مارکسیست یا مکاتب وابسته به سرمایهداری غرب، است.
طالقانی یک روحانی سیاسی پیشتاز بود و اعتقادی که به ترویج کتاب «تنبیه الامّه» داشت و مقدمهای که بر آن کتاب نوشت دقیقاً مبین وجهه نظر او در معرفی اسلام به عنوان یک مکتب سیاسی بود. وی عملاً هم در فعالیتها و مبارزات اسلامی در برابر رژیم شاه شرکت داشت. همکاری او با نواب صفوی گواه این مدّعاست. طالقانی درست به همین دلیل به سرنوشت امّت اسلامی هم توجه داشت و نسبت به آنچه در فلسطین پدید آمد حساس بود و او جزو کسانی بود که از ایران برای شرکت در کنفرانس فلسطین در خارج از ایران شرکت کرد و با افکار علمای دین و مبارزان فلسطینی و اندیشههای متفکران مصری و دیگران آشنا شد و با آنها گفتوگو کرد. حوزه تفکر او محدود به مرزهای جغرافیایی ایران نبود.
طالقانی در مقابله با مارکسیسم به اندیشههای اقتصادی اسلام نیز توجه داشت. درباره مالکیت در اسلام مطلب نوشت و میخواست که شبهه و اتهامِ مدافعِ سرمایهداری بودن و مدافعِ خوانین و فئودالها بودن را از دامن اسلام بزداید.
طالقانی، در مبارزه، هم با استبداد داخلی مخالف بود هم با استعمار خارجی و، به همین جهت، در مبارزات مربوط به ملی شدن صنعت نفت فعال بود و حضور داشت و مخصوصاً پس از کودتای ۲۸ مرداد در قوام بخشیدن به نهضت ملی ایران نقش مؤثری ایفا کرد.
طالقانی چند سال بعد همراه با مهندس بازرگان و دکتر سحابی نهضت آزادی ایران را تأسیس کرد. غرض از تأسیس نهضت آزادی این بود که جریانات مذهبی در عرصه سیاست بتوانند از تشکّل مستقلی از جبهه ملی که فکر سکولار داشت و به جدایی دین از سیاست معتقد بود فاصله بگیرند.
حضور طالقانی که روحانی بود ضامن اعتبار این اندیشه بود و سبب شد که عدهای از جوانها که گرایش خالصانه اسلامی داشتند و میخواستند کار سیاسی را بر اساس فکر دینی بکنند مجبور نباشند که در جریانات ملیگرای مغایر با فکر دینی عضویت داشته باشند.
مرحوم طالقانی، با مجموع این اوصاف، سالها در تهران و در کل کشور مرجع و ملجأ تحصیلکردههای متدین بود. مسجد هدایت او پایگاهی بود برای امثال شهید رجایی که دانشگاهی و تحصیلکرده و مؤمن و متدین و مبارز بودند. آنها گرد شمع وجود طالقانی جمع می شدند و در واقع میتوانیم بگوییم طالقانی در این فکر مقدس و صحیح ارتباط حوزه و دانشگاه پیشقدم بود. او کسی بود که با درس خواندن در قم و با اتّصال به خاندانی روحانی و بعد حضور در تهران در آن دوران پرآشوب، عملاً ارتباط میان حوزه و دانشگاه را برقرار کرد و تحصیلکردهها را به مسجد کشاند؛ به مسجد هدایت.
مجموع این خصوصیات و تأسیس نهضت آزادی سبب تشدید حساسیت رژیم شاه نسبت به آیتالله طالقانی شد و در دهه ۴۰ زندانهای طولانی ایشان شروع شد که تا سال ۵۷ ادامه پیدا کرد و از سال ۴۱ هم نهضت امام با آن فراگیری و قوّت و صراحت و برخاسته از جایگاه مرجعیت آغاز شد و این باعث تقویت اندیشههای مرحوم طالقانی شد و در واقع برای او، در تعقیب اندیشههایش، فضایی بسیار مناسبتر پدید آمد.
این زندانها و تلاشهای خارج از زندان طالقانی تا سال ۵۷ ادامه پیدا کرد و سرانجام با قیام و نهضت و انقلاب مردم از زندان آزاد شد و بلافاصله در شورای انقلاب فعال شد و با حضور خود در تهران نقش مؤثر در انقلاب داشت. آیتالله طالقانی با ملیگراها و با مجاهیدن خلق، که بهحق منافقین نامیده شدند، آشنایی داشت و اینها از هفتهها و ماههای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به دلایل و انگیزههای گوناگون دوروبر آیتالله طالقانی جمع بودند و منزل ایشان محل رفتوآمد جریانات مختلف سیاسی و مذهبی بود. بعضی با حسن نیّت و بعضی هم برای اینکه از اعتبار خودشان با ایشان و از رفاقت خودشان با ایشان استفاده بکنند و نهضت امام را به سمتوسوی دیگری بکشانند. نیّت آنها این بود، اما نیّت طالقانی این نبود. او بزرگتر و پاکتر از آن بود که امام را نشناسد و شجاعتر از آن بود که شجاعت و ایمان امام را درک نکند. هوشیاری و شجاعت و ایمان او سبب شد که آن فضایی که عدّهای در صدد ایجاد آن بودند به نتیجه نرسد و طالقانی همراهی با امام راحل را تا آخرین لحظه حیات خود ادامه داد. ما شاهد بودیم که نماز جمعه تهران به امامت او شکل گرفت و در آخرین خطبه خود در نماز جمعه دیدیم که چگونه اشاره کرد که اینها میخواستند مرا هم منحرف بکنند (یک عبارتی شبیه به این) و بعد فرمودند اگر این انقلاب مورد حمله قرار بگیرد خود من هم پشت تانک مینشینم و مبارزه میکنم. یعنی آب پاکی را روی دست آنها ریخت و وفاداری خودش را به انقلاب و همراهی خودش را با امام و اطاعت خودش را از امام اعلام کرد و امام هم همواره نسبت به او به دیده احترام مینگریست؛ این نظر امام در انواع صحبتهایی که درباره ایشان کردهاند مشهود است و همه یادمان هست که امام در روزهای پس از درگذشت آیتالله طالقانی سخنرانی کردند و چون توجه داشتند که عدّهای میخواهند با تمسک به نام و محبوبیت و شهرت آیتالله طالقانی انقلاب را به مسیر دیگری بکشانند، تجزیه و تحلیلهای دقیقی بیان فرمودند. خاطرمان هست که امام در صحبت خودشان فرمودند که ببینید این مردم وقتی که بر سر مراسم دفن آیتالله طالقانی حاضرند، چطور با تأسف و با فریاد و با شور و واویلا شعار میدهند که «ای سیّد ما، سرور ما، جای تو خالی» بعد میگویند «ای نایب پیغمبر ما، جای تو خالی». امام فرمودند ببینید مردم احترامی که به آیتالله طالقانی دارند از این جهت است که ایشان را نایب پیغمبر میدانند. مردم احترامی که برای روحانیون قائلاند از آن جهت است که آنها را نایب پیغمبر میدانند. امام با تأکید روی این جهات در واقع به مردم هشدار دادند که مراقب باشید که یک خیالاتی هست و آن خیالات را در همان به اصطلاح «پدرْ طالقانی» گفتنها دیدیم و یک مدتی شاهد بودیم. حالا امروز که جهان اسلام بیدار شده و ما شاهد بیداری اسلامی در سراسر جهان اسلام هستیم حتماً جای طالقانی خالی است که بداند کوششهای او و امام راحل و شهید مطهری و شهید بهشتی و همه آنهایی که در این دههها با قلمشان و با زبانشان مجاهدت کردند، چهطور از مرزهای ایران فراتر رفته و این انقلابی که به همّت همه آنها و به برکت رهبری امام و به لطف خدا و فداکاری و ایثار شهیدان و ایثارگران و رزمندگان ما دوام پیدا کرده یک برهانی شده است برای خیزش سایر ملّتها و باید بگوییم که «باش تا صبح دولتش بدمد/ کاین هنوز از نتایج سحر است».
در پایان عرایضم، مایلم خاطرهای از آیتالله طالقانی نقل بکنم. در ماههای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی یکبار پای تلویزیون نشسته بودم و سخنرانی آیتالله طالقانی را گوش میکردم. ایشان تفسیر قرآن میکردند و ظاهراً درباره سران مصر و ظلم و جور آنها صحبت میکردند که فرعونها چهطور آدمهایی بودند. بعد گفتند که من دلم میخواهد که این شاه خودمان توی مصر مدفون بشود. آن موقع شاه در مصر نبود. آواره پاناما و کشورهای دیگر بود و مرتّب از این کشور به کشور دیگر تحویلش میدادند و تبعیدش میکردند. خلاصه سرگردانی داشت و هیچکس اصلاً نمیدانست که شاه کی خواهد مرد و کجا خواهد مرد. اصلاً در تصور نبود که اینقدر دنیا بر او تنگ بشود که جز مصر و سادات هیچکس دیگری پذیرای او در آخر عمر نباشد. مرحوم طالقانی یکی دو سال پیش از مردن شاه گفتند من آرزو دارم که شاه در مصر مدفون بشود. و خدا این آرزوی او را هم برآورده کرد. تقدیر این بود که شاه از همه جای دنیا بیاید در مصر و در آنجا بمیرد و دفن شود که بشود در ردیف فرعونهای مصر از او یاد کرد. خدا به صفای دل طالقانی پاداشهای زیادی به او داده بود. احترام و عظمت و محبوبیت و پیروزی انقلاب اسلامی و سایر چیزهایی که خواسته بود. خدایش بیامرزاد و انشاءالله این انقلاب که حاصل تلاشهای او و بسیاری دیگر و امام عزیز است تا ظهور امام زمان ما پایدار باشد و به همه اهداف مورد نظر اسلام و قرآن و بزرگانمان برسد.
والسلام علیکم