«علل گرایش به مطالعات کانتی در ایران امروز»
دکتر غلامعلی حداد عادل
کانت فیلسوف بزرگی است و صرف عظمت او کافیست تا در همه جای جهان متفکران و اهل حکمت به بحث و فحص در آثار او گرایش داشته باشند. بعضی از مورخان فلسفه مقام او را در فلسفه جدید همانند ارسطو در فلسفه قدیم دانسته اند. اگر چه قیاس فلسفه با علوم ریاضی و تجربی قیاس مع الفارق است، اما خود وی تحولی را که در فلسفه ایجاد کرده نظیر انقلابی می داند که کپرنیک در علم نجوم و کیهان شناسی پدید آورده است. کانت سعی کرده است بر پایه اصول فلسفی خود تفسیر و تبیین جامعی از همه حوزه های فلسفی به دست دهد. نظام فلسفی جامع او به درختی می ماند که از ریشه واحد آن متافیزیک خاص او ( که متافیزیک طبیعت است، نه متافیزیک ماورای طبیعت) سر بر آورده و از اطراف آن شاخه های ستبری مانند حکمت عملی و فلسفه اخلاق و فلسفه علم و فلسفه هنر و فلسفه دین و سیاست و تعلیم و تربیت روییده است.
کانت با فلسفه خود نماد و نشانه بارز یک فرهنگ است؛ فرهنگی که معرف عصر روشنگری است و بر پایه اومانیسم بنا نهاده شده است، می توان گفت آن بذری که با عبارت معروف «من فکر می کنم پس هستم» به دست دکارت در زمین تفکر فلسفی اروپا کاشته شد، در تفکر کانت به صورت همان درخت پر شاخ و برگی در آمد که بدان اشاره کردیم و در فلسفه نیچه به بار نشست و محصول آورد. به اعتبار همه این خصوصیات و مزایا، و یا بعضی از آنها، کانت، از حدود دویست و سی سال پیش تا کنون، یعنی از زمان انتشار طبع اول نقد عقل محض تا به امروز، فیلسوفی مورد توجه بوده و برخلاف بعضی از فیلسوفان دیگر هرگز به تاریخ فلسفه نپیوسته است. در دویست سال اخیر، نه تنها متعاطیان مابعدالطبیعه، در هستی شناسی و در بحث معرفت، ناگزیر از مواجهه با چالش های او بوده اند بلکه پوزیتیویست ها و اگزیستانسیالیست ها و متکلمان نیز هیچ گاه نتوانسته اند حضور و تاثیر او را در فضای عوالم فکری خود نادیده انگارند و انکار کنند.
به اعتبار آنچه گفتیم، کانت فیلسوفی است که اندیشه های او در همه اقالیم فکری و فرهنگی جهان توسط موافقان یا مخالفان او مطرح می شود و مورد بحث قرار می گیرد، با این حال این امر مانع از آن نیست که در بعضی از این اقلیم ها اقتضائات خاصی برای توجه به کانت وجود داشته باشد. غرض ما از تحریر این مقاله اشاره به پاره ای از این اقتضائات در اقلیم فکری و فرهنگی ایران معاصر است.
نگاهی به تاریخچه مطالعات کانتی در ایران
قدیمی ترین ردّ پایی که از توجه به کانت به دست آمده ذکر نام او در کتاب بدایع الحکم آقا علی مدرس زنوزی (۱۲۳۴-۱۳۰۷ق) است. بدایع الحکم را مؤلف آن در سال ۱۳۰۷ق، که اتفاقا سال وفات وی نیز هست، در پاسخ به سؤالات هفت گانه شاهزاده بدیع الملک میرزا ملقب به عمادالدوله نگاشته است. در سؤال هفتم بدیع الملک میرزا، نام کانت در کنار نام فیشته به عنوان فیلسوفانی که متعلق اند به «فرقه دیگر از حکماء فرنگستان [که] قائل به خالق مستجمع… صفات کمالیه نیستند، بلکه به خالقی معتقد نیستند» ذکر شده است. در این سؤال و جواب ، نه سؤال کننده در مورد آنچه به کانت نسبت می دهد توضیحی داده و نه پاسخ دهنده متعرض فلسفه کانت شده است، اما هر چه هست حاکی از آن است که متفکری مانند بدیع الملک میرزا، که هانری کربن او را «افتخار طبقه اشراف ایرانی قرن گذشته» نامیده تا حدودی با فکر و فلسفه او آشنا بوده است.
نوبت دیگری که با نام کانت و فکر و فلسفه وی در ایران به صورتی جدی و با تفصیل قابل توجه روبرو می شویم، خطابه ای است که حسن وثوق، ملقب به وثوق الدوله (۱۲۵۳-۱۳۲۹ش) تحت عنوان «خطابه درباره کانت و عقاید او» در سال ۱۳۱۵ هجری شمسی در دانشکده معقول و منقول ایراد کرده است. این مقاله نسبتا مفصل یک بار در زمره آثار وثوق الدوله به چاپ رسیده بود و دیگر بار به همت دکتر علی قیصری در مجله «کتاب ماه فلسفه» به صورتی آراسته تر منتشر شده است.
اندکی بعد از این خطابه، به سال ۱۳۱۷ محمد علی فروغی با انتشار کتاب گرانسنگ سیر حکمت در اروپای خود، گزارشی مبسوط تر از خطابه وثوق الدوله و به بیانی بسی روشن تر و مفهوم تر از او، از فلسفه کانت به دست میدهد و به یک معنا کانت را به طالبان حکمت، اعم از اسلامی و غربی، به صورتی علمی و دانشگاهی معرفی می کند. یکی دو دهه بعد، یحیی مهدوی(۱۲۸۷-۱۳۷۹) در ترجمه استادانه خود از مابعدالطبیعه پل فولکیه، نزدیک به سی صفحه از این کتاب را به شرح آرای کانت اختصاص می دهد. کتابی که سالها کتاب درسی دانشجویان رشته فلسفه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بوده است. در فاصله چهل ساله میان انتشار سیر حکمت در اروپا تا سال ۵۷، مطالعات کانتی در ایران کمابیش به آنچه گفتیم محدود می ماند و تنها در بعضی کتاب های عمومی فلسفه یا ترجمه هایی که از کتاب های دست دوم فلسفی به چاپ می رسد، جسته گریخته مطالب مختصری درباره کانت یافت می شود، اما هیچ اثر مستقلی درباره او به چاپ نمی رسد. نگارنده به خوبی به یاد دارد که هنگامی که شادروان دکتر یحیی مهدوی او را به ترجمه کتاب تمهیدات یا پروله گومنای کانت تشویق و ترغیب می کرد از مجموع آثار کانت تنها دوازده صفحه به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده بود و آن دیباچه طبع دوم نقد عقل محض بود که به قلم مرحوم منوچهر بزرگمهر ترجمه و در جلد دوم از دو مجلد تاب فلسفه نظری به چاپ رسیده بود. ما در این مقاله در مقام به دست دادن یک کتابشناسی جامع از منابع مربوط به کانت در زبان فارسی و ارزیابی دقیق آن منابع نیستیم، اما این نکته را با قاطعیت و اطمینان اعلام می کنیم که آنچه به زبان فارسی تا سال ۱۳۵۷ در ایران درباره کانت منتشر شده بود، بسیار مختصر و ناچیز بوده و با آنچه از سال ۱۳۵۷ تا کنون منتشر شده، به هیچ روی قابل قیاس نیست.
جهش در مطالعات کانتی در ایران
در سی و یک دو سالی که از پیروزی انقلاب اسلامی می گذرد، مطالعات کانتی در ایران جهشی انکار ناپذیر داشته است. کتاب اصلی او، یعنی نقد عقل محض، با عنوان سنجش خرد ناب هر چند با زبانی مغایر و مخالف سنت زبان فارسی فلسفی ترجمه شده، سه بار به چاپ رسیده است. پروله گومنا نیز تحت عنوان تمهیدات ترجمه شده و در بیست سال اخیر به چاپ چهارم رسیده است. دو نقد مهم و معروف دیگر کانت، یعنی نقد عقل عملی و نقد قوه حکم نیز به فارسی ترجمه و چاپ شده است و حتی از اولی دو ترجمه در بازار موجود است. در سی سال اخیر غالب آثار کانت به فارسی ترجمه شده و ده ها کتاب مستقل درباره او ترجمه و تالیف شده است. بر آنچه گفتیم می باید بیفزاییم ده ها پایان نامه کارشناسی ارشد و دکتری را که عمدتا در گروه فلسفه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و سایر دانشگاه های ایران در باب کانت تالیف شده است. در گروه فلسفه دانشگاه تهران، درباره هیچ فیلسوف دیگری در سی سال اخیر به اندازه کانت، پایان نامه نوشته نشده است. پیداست که شمار مقالاتی که در همین مدت درباره کانت در مجلات فلسفی و فرهنگی ایران به چاپ رسیده، چندین برابر کتاب هایی است که در همین زمینه انتشار یافته است. اکنون با این مقدمات، جا دارد بپرسیم «علل گرایش به مطالعات کانتی در ایران» چیست؟ این همان پرسشی است که در این مقاله کوشش می شود بدان پاسخی قانع کننده و قابل قبول داده شود.
حقیقت این است که امروزه در ایران، هم علاقه مندان به فلسفه اسلامی و هم علاقه مندان به فلسفه غربی، به مطالعات کانتی گرایش دارند. جهت علاقه طلاب و دانشجویان و استادان فلسفه اسلامی به فلسفه کانت این است که فلسفه او میدان مناسبی برای فلسفه تطبیقی است. فلسفه تطبیقی، یعنی مقایسه آرای فیلسوفان اسلامی و فیلسوفان جدید غربی، در ایران تقریبا سابقه ای یکصد و پنجاه ساله دارد و در سی سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، استادانی مانند علامه طباطبایی و مرتضی مطهری، با جدیت نسبت بدان اهتمام ورزیدند. با پیروزی انقلاب اسلامی، طبعا نشاط و گسترشی در آموزش و پژوهش همه معارف اسلامی و از جمله در فلسفه اسلامی پدید آمد و سنت ضعیف مانده فلسفه تطبیقی نیز به تبع رونق و رواج فلسفه اسلامی قوت گرفت.
فلسفه کانت میدان فراخ فلسفه تطبیقی
فلسفه کانت در ایران امروز از دو حیث به صورت موضوع مناسب برای فلسفه تطبیقی درآمده است:
یکی از حیث روش استدلال فلسفی و دیگری از حیث موضوعات و مسائل مورد بحث در فلسفه او. شیوه استدلال کانت در مقایسه با دیگر فیلسوفان جدید، به شیوه فیلسوفان اسلامی نزدیک تر می نماید. دانشجوی فلسفه اسلامی در فضای فلسفه کانتی در مقایسه با فیلسوفانی مانند دکارت و جان لاک، از جهت نوع و نحوه استدلال، احساس تجانس بیشتری می کند. گویی کانت در کارگاه ذهنی خود از همان ابزارهایی استفاده می کند که فیلسوفان مسلمان از آن استفاده می کنند. این مشابهت در شیوه استدلال، خود عامل مهمی است که به پژوهشگران فلسفه اسلامی راه می دهد تا بتوانند دلایل کانت را با توسل به شیوه های متداول در فلسفه اسلامی به خوبی درک کنند و مورد نقد قرار دهند.
اما فلسفه کانت از حیث موضوعات و مسائل اصلی مورد بحث نیز برای متعاطیان فلسفه اسلامی جذاب و قویاً چالش برانگیز است. هنر کانت از جمله این است که توانسته است با استفاده از تجربه دو مشرب عقلی و تجربی فیلسوفان جدید غربی، مسئله و مشکل اصلی این فیلسوفان را صریح و روشن بیان کند. آن دسته از دانشجویان فلسفه کانت که با فلسفه اسلامی سابقه آشنایی دارند، به خوبی درک می کنند که مشکل اصلی در فلسفه او، که در حقیقت مشکل اصلی هیوم و دیگر فلاسفه تجربی مسلک نیز هست، این است که این فیلسوفان معقولات ثانیه فلسفی را واقع نما نمی دانند و درنتیجه معتقدند مفاهیمی که واجد کلیت و ضرورت است، تنها در محدوده درون ذهن آدمی اعتبار دارد و قابل اطلاق بر عالم خارج نیست. این فیلسوفان و در رأس آنها کانت، معقولات ثانیه را صرفاً در معقولات ثانیه منطقی منحصر می دانند. البته کانت اصطلاحی به کار نمی برد که ترجمه بی واسطه و دقیق آن معقولات ثانیه منطقی یا فلسفی باشد، اما محققان فلسفه اسلامی می توانند درک و تصدیق کنند که مسئله مهم او در بحث معرفت همین است.
آن کس که ز شهر آشنایی است داند که متاع «او» کجایی است
البته موضوع معقولات ثانیه فلسفی تنها موضوعی نیست که باب مقایسه فلسفه کانت را با فلسفه اسلامی باز می کند، بلکه موضوعات مهم دیگری مانند: بحث وجود و وجود محمولی و وجود رابط و نیز بحث اصالت ماهیت و اصالت وجود و بحث انواع حمل و علم حضوری و علم حصولی و مباحث مربوط به زمان و مکان نیز عرصه های دیگری از میدان فراخ فلسفه تطبیقی برای پژوهشگران فلسفه در ایران امروز است. راقم این سطور معتقد است که کانت، با آنکه سخن از اصالت وجود و اصالت ماهیت به زبان نیاورده، بر وفق مذهب اصالت ماهیت سخن می گوید. این معنا و مدعا، البته باید در جای دیگری توضیح داده شود و به اثبات رسد. مجموع این جهات کافی است تا فلسفه کانت برای طالبان فلسفه اسلامی از منظر تطبیقی به فلسفه ای به اصطلاح «دندان گیر» مبدل شود.
برای آنکه تلقی اصحاب فلسفه اسلامی از فلسفه کانت روشن تر درک شود، عباراتی از استاد شهید مرتضی مطهری را نقل می کنیم: «… مسئله معرفت و شناخت را اگر محدود بدانیم به معقولات اولیه، بر ما همان خواهد رفت که برهیوم رفت. منتها بعد از هیوم افرادی آمدند و حرف هیوم را فهمیدند و نقص حرف هیوم را درک کردند و در مقام اشکال برآمدند که این حرف ها درست؛ ولی با معقولات اولیه که علم و معرفت درست نمی شود. پس چگونه تکلیف علم و معرفت را روشن کنیم؟ کانت و هگل و امثال اینها از یک راهی وارد شدند که گو اینکه راهشان راه صواب نبود، ولی بالأخره سرشان توی حساب بود که با معقولات اولیه علم درست نمی شود. حالا اگر اصطلاح معقولات اولیه را هم نیاورده اند، ولی بالأخره گفته اند با چیزی که مستقیماً از راه حواس آمده است، علم درست نمی شود. با اینها علم و معرفتی درست نمی شود و علم و معرفت عناصر دیگری غیر از اینها دارد.»
ذکر این نکته نیز لازم است که آگاهی از اقوال و آرای کانت و موشکافی در استدلال های او خواه تحت عنوان «فلسفه تطبیقی» صورت گیرد یا هر عنوان دیگر می تواند برای دانشجویان و طلاب مشتغل به فلسفه اسلامی به طور کلی مفید و الهام بخش باشد و به اندیشه آنان در قلمرو فلسفه اسلامی حرکت و نشاط بیشتری بخشد.
جاذبه کانت برای علاقه مندان به فلسفه غرب
چنان که گفته شد فلسفه کانت در ایران امروز، نه فقط برای اصحاب فلسفه اسلامی جاذبه دارد که جاذبه اصلی و بیشتر آن برای علاقه مندان به فلسفه غرب است. از فراوانی کمی مقالات و کتب اختصاص یافته به فلسفه کانت و از دقت در متن و محتوای آنها، می توان استنباط کرد که در سی سال اخیر که به اقتضای ماهیت اسلامی انقلاب، در اموری مانند فلسفه دین و فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی، رویکرد دیگری غیر از رویکرد متفکران غربی جست و جو می شود و تلاش می شود تا مبانی و مفاهیم دینی در این امور جانشین مبانی و مفاهیم غیر دینی شود، فلسفه کانت بیش از گذشته و به وجهی خاص مورد توجه قرار گرفته است.
کانت فیلسوف بزرگ عصر روشنگری است. فلسفه او به همان اندازه که از حیث مفاهیم و دلایل فلسفی در حوزه های درس و بحث فلسفی مورد توجه قرار دارد، به اعتبار کلیت خود و نوع نگاهی که کانت نسبت به انسان و جامعه دارد، در حوزه «فرهنگ» اهمیت دارد. عصر روشنگری، اوج تقابل دوران جدید با قرون وسطای مسیحی اروپاست. برای آن که منزلت کانت را در این عصر بهتر درک کنیم و جایگاه او را از چشم علاقه مندان به فلسفه غرب تماشا کنیم، به این عبارات توجه می کنیم: «زیباترین، درخشانترین و باشکوهترین دوره در تاریخ فرهنگ آلمان، بی گمان عصر انسان گرایی کلاسیک – از تولد لسینگ تا مرگ گوته – است…شاهکارهای بزرگان آن روزگار، امروز نیز به عنوان عظیمترین و پایدارترین یادگارهای فکری و ذوقی بشر پابرجاست. نمایشنامهپرداز و منتقد بزرگ، لسینگ (۸۱-۱۷۲۹)، فیلسوف و مورخ برجسته، هردر (۱۸۰۳-۱۷۴۴)، شاعران نامور، گوته (۱۸۳۲-۱۷۴۹) و شیلر (۱۸۰۵-۱۷۵۹)، نابغه بی مانند موسیقی بتهوون (۱۸۲۷-۱۷۷۰) و بالأخره نادره عالم فلسفه، ایمانوئل کانت (۱۸۰۴-۱۷۲۴) بلندپایهترین نمایندگان این دوره به شمار میروند. بدون شک نوابغی این چنین هر کدام خصوصیاتی منحصر به خود داشتهاند… اما شیوه کلی برخوردشان با مسائل انسانی دارای بعضی جنبه های مشترک است و نامعقول نیست اگر بگوییم این جنبهها به ویژگیهای مهم عصر انسانگرایی کلاسیک بازمیگردد.
نخستین خصلت بزرگان آن عصر در عرصه فرهنگ، اعتراض به تنگ نظری و کوته بینی و نابردباری و بیمایگی است…دومین صفت عصر انسانگرایی کلاسیک خاصیت بورژوایی آن است…سومین خصیصه مهم دوران مورد بحث، تفکیک حساب دنیا از آخرت، یا به اصطلاح فرنگیها چهره این جهانی بخشیدن به امور است…چهارمین ویژگی انسانگرایی کلاسیک در آلمان، احترام و بلکه پرستش انسان و انسانیت است…آخرین جنبه مهم عصر انسانگرایی کلاسیک، آزادی از عصبیتهای ملی و قومی و گرایش به افقهای جهانی است…»
میبینیم که کانت پرچمدار یک فرهنگ است؛ فرهنگی که ارکان و مؤلفههای اصلی آن در اینجا ذکر شده است. از میان پنج عنصر مذکور در نقل قول بالا، مناسب است مختصری بر سر سومین خصیصه مهم دوران کانت، که تفکیک حساب دنیا از آخرت یا «چهره این جهانی بخشیدن به امور» باشد، درنگ کنیم تا یکی از اسباب و علل گرایش به مطالعات کانتی در ایران امروز را بیان کرده باشیم. این خصیصه همان «سکولاریسم» است و جا دارد در باب آن و رابطه آن با فلسفه کانت قدری توضیح داده شود.
میدانیم که کانت رابطه عقل را با الهیات قطع میکند و یکی از نتایج مهم فلسفه او ممتنع بودن مابعدالطبیعه است که معنای آن کوتاه بودن دست عقل از عرصه اموری مانند خدا و خلود نفس و آزادی اراده یا اختیار است. به اعتقاد کانت، خدا را نمیتوان با عقل ثابت کرد و البته رد نیز نمیتوان کرد. برای کانت آنچه مسلم است «اخلاق» است. او از اخلاق به خدا میرسد و معتقد است راه اعتقاد به خدا و دین، از اخلاق آغاز میشود و این راه را با پای عقل نمیتوان طی کرد و تنها با «ایمان» میتوان در آن پیش رفت. در نظر کانت، شریعت و احکام آن در دین و دینداری چندان مدخلیت ندارد. او «ایمان» و «عقل» را رقیب یکدیگر میداند و مانعهالجمع میشناسد و میخواهد معرفت نظری را که مانعی بر سر راه ایمان است، از سر راه بردارد. عبارت معروف او که میگوید: «من لازم دیدهام شناخت را کنار زنم تا برای ایمان جا باز کنم» به خوبی گویای این دیدگاه درباره دین است. به اعتبار همین دیدگاه است که کانت را پدر سکولاریسم نامیدهاند. فلسفه کانت، چه نظری و چه عملی، تکیه گاه عموم متفکران سکولار غربی است. به عنوان نمونه میتوان به رابطه اندیشههای ویتگنشتاین (۱۹۵۱-۱۸۸۹) با فلسفه کانت اشاره کرد: «… مقصود ویتگنشتاین تا حد زیادی با مقصود کانت یکی بود. او هم میخواست با تثبیت حدود شناخت جا برای دین و ایمان باز کند. وظیفه فلسفه آن است که ماهیت و حدود شناخت علمی را معین کند و بعد مرخص شود. هر چه که سر و کارش با ارزشها و مفهوم حیات باشد، بدین منوال از محدوده علم خارج است و علم نمیتواند به آن دست یازد. «حقایق» دین و اخلاق را نمیتوان در قالب واژگان جا داد. اینها را فقط میتوان از راه هنر غیر مستقیم نمایاند و فرد خود باید آنها را احساس کند و به کار بندد. بنابراین حقیقت دینی را همانطور که در یکی از قصههای تالستوی آمده، میتوان منتقل کرد ولی نمیتوان درباره آن نظرپردازی کرد. هرگونه کوشش در راه نظرپردازی درباره دین و اخلاق و هرگونه کوشش در راه دست زدن به متافیزیک نظری، محکوم به شکست است. چون باورهای ما را در این زمینهها از سنخ عینی و واقعی جلوه میدهد، حال آنکه چنین نیستند.»
حاصل سخن
حاصل سخن این است که کانت راتنها نباید یک فیلسوف محض به حساب آورد. او معرف یک فرهنگ و از جمله طراحان و معماران آن فرهنگ است. در دوران جدید، کانت فیلسوف اصلی «تجدد» (Modernity) است.
میتوان گفت او با «نقد» آرای پیشینیان هم نظامهای فلسفی و فرهنگی و دینی مغایر با «تجدد» را به چالش میکشد و هم از سوی همه نمایندگان فکری و فرهنگی و سیاسی «تجدد» حمایت و تبلیغ و ترویج میشود. افکار او در ایران امروز، به اعتبار جنبه نخست مورد توجه دینداران و به اعتبار جنبه دوم مورد علاقه مدافعان و مبشران تجدد است.