دکتر غلامعلی حداد عادل رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی در مقالهای به موضوع تاریخچه واژه گزینی و سفرنامه ناصرالدین شاه و اصطلاحاتی که از این زمان وارد زبان فارسی شده است، میپردازد که نمونههای جالبی را بیان میکند. این مقاله که پیش از این در شماره سوم نامه فرهنگستان سال ۱۳۷۷ منتشر شده است، در ادامه میآید:
هر چند نخستین فرمان رسمی دولتی برای واژهگزینی و وضع لغات فارسی در برابر لغات بیگانه، در زمان مظفرالدینشاه قاجار و در حدود یکصد سال پیش صادر شده است. واژهگزینی برای لغات غربی سابقهای طولانی دارد و در حقیقت از همان نخستین سالهای آشنایی ایرانیان با فرهنگ و تمدن مغرب زمین، یعنی از ابتدای دوران تجدد، آغاز شده است. از این قرار، باید گفت واژهگزینی غیررسمی در ایران کمابیش به دوران جنگهای ایران و روس (۱۲۱۵ – ۱۲۲۸ ه و ۱۲۴۱ – ۱۲۴۳ ه) در زمان فتحعلیشاه و عباس میرزا باز میگردد و اندکی بعد، با تأسیس دارالفنون (۱۲۶۸ ه) صورت منظمتر و گستردهتری پیدا میکند. برای آگاهی از کوششهایی که در این دوره برای یافتن معادلهای فارسی در برابر لغات فرنگی صورت گرفته، میباید به مجموعه اسناد فراوان به جای مانده از دوران قاجار و کتابهای علمی چاپ شده در آن زمان و نیز به خاطرات و سفرنامههای رجال سیاسی و بازرگانان و جهانگردان آن عهد مراجعه کرد و از آنها به نتایج نخستین شاه به فرنگستان است. وی که از سال ۱۲۶۴ تا ۱۳۱۳ هجری قمری، نزدیک به پنجاه سال، بر ایران سلطنت کرده، سه بار به اروپا رفته و هر بار یادداشتهای روزانه، یا به تعبیر رایج همان روزگار، «روزنامه» خاطرات خود را به صورت کتابی مدون کرده است.
سفر اول ناصرالدینشاه به فرنگستان در سال ۱۲۹۰/ ۱۸۷۳ و سفر دوم در سال ۱۲۹۵/ ۱۸۷۳ و سفر سوم یازده سال پس از این تاریخ، یعنی در ۱۳۰۶/ ۱۸۸۹ صورت گرفته است. در این سفرها، شاه ایران از روسیه و اروپای مرکزی و کشورهای اروپای غربی دیدن کرده و با اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی و فرهنگی اروپا آشنا شده و تمدن بالنده و شتابنده اروپایی را از نزدیک مشاهده کرده است.
سفرنامههای ناصرالدینشاه منبع خوبی برای تحقیق در اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی ایران در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی است و با تحقیق در آنها میتوان به خلق و خوی شاه مستبد و مقتدر قاجار و درباریان و اطرافیان او آگاه شد. مخصوصاً طرز تلقی او از اروپا و واکنش وی در برابر آنچه در فرنگستان میبیند، میتواند در کشف علل عقبماندگی میهن ما مؤثر واقع شود.
در این سفرنامهها، شاه قاجار به هیچ روی از مذاکرات سیاسی خود با سلاطین و رؤسای جمهور و رجال سیاسی اروپا سخنی به میان نمیآورد و حتی از ذکر عناوین موضوعات مذاکرات سیاسی نیز خودداری مینماید. اما در عوض، به تفضیل به شرح جزئیات کم اهمیتی میپردازد که خواننده را به حیرت میآورد.
تجزیه و تحلیل ابعاد گوناگون این سفرنامهها از حوصله این مقاله بیرون است؛ همین قدر باید گفت که هیچ ایرانی غیرتمند و وطندوستی نیست که این سفرنامهها را بخواند و از مشاهده آن همه ابتذال اخلاقی و انحطاط فکری که بر دستگاه حاکم بر کشور مستولی بوده، اندوهگین نشود و بر فرصتهای از دست رفته برای آبادی و پیشرفت میهن خود به تلخی نگرید و افسوس نخورد.
ناصرالدین شاه زمانی به اروپا سفر میکند که ایران هنوز در دوران قدیم زندگی میکند و از نهادها و روابط اجتماعی و علم و صنعت و هنر ادبیات جدید در آن تقریباً خبری نیست و نشانههایی جسته و گریخته از قبیل تأسیس دارالفنون و امثال آن، هنوز آن اندازه گسترده نیست که بتواند چهره کشور را تغییر دهد در عوض اروپا با یکی دو قرن سابقه در تجدد، کاملاً پوست انداخته و جامهای نو به خود پوشیده بوده است. دانشگاهها و دانشمندان هر روز در کار کشف و اختراع تازهای هستند و صنعتگران و مهندسان، دستگاههای جدیدی میسازند و تفاوت میان نوع زندگانی و ابزار و اسباب معیشت و احوال و اخلال ایرانی و فرنگی بسیار بسیار بیشتر از امروز است. در چنین روزگاری، شاه مملکت، که تا اندازهای اهل ذوق و ادب و هنر است و قدری هم زبان فرانسه و ریاضی و جغرافیا میداند، از ایران به اروپا سفر میکند و همه جا، به دعوت سران کشورها از پیشرفتهترین نمونههای صنعتی و جدیدترین دستاوردهای فرهنگی و تمدنی اروپا بازدید میکند و چون میخواهد آنچه را دیده است به زبان و قلم آورد و توصیف کند، ناچار به واژهگزینی میپردازد. البته معلوم است که معادلهای فارسی ذکر شده در این سفرنامهها، همه ابداع شخص ناصرالدین شاه نیست و قاعدتاً بسیاری از آنها قبل از سفر وی به فرنگستان در ایران ساخته شده و رایج بوده است. مقاله حاضر با تحقیق در سفرنامه تک جلدی سفر سوم (۱۸۷۳) و سفرنامه سه جلدی سفر سوم (۱۸۸۹) صورت گرفته است. این کتابها که شمار مجموع صفحات آنها به ۲۲۰۰ بالغ میشود و در سالهای اخیر به همت سازمان اسناد ملی ایران مجدداً به چاپ رسیده، از حیث زبانشناسی، مشتمل بر خصوصیات و نکات و فواید گوناگونی است که از آن جمله میتوان به سبک نگارش و خصوصیات دستوری و رسمالخطی و واژگانی آنها اشاره کرد.
سفرنامههای ناصرالدینشاه به اروپا را از حیث واژگان – که موضوع اختصاصی مقاله ماست – میتوان دست کم به هفت لحاظ بررسی کرد.
۱. واژههای فارسی یا ترکی و عربی که امروز مهجور مانده و کمتر به کار میرود، مانند لشاب (آب هرز و راکد)، کاتبی (نوعی جامه)، آفتابگردان (خیمهای چتر مانند)، دوستکامی (ظرف بزرگ مسی پایهداری که در آن شربت میریزند و در مجالس عمومی گذارند)، چیالک (توت فرنگی)، واشه یا واشو (محوطهای وسیع که پس از یک مسیر تنگ قرار داشته باشد).
۲. لغات و اصطلاحات فارسی یا عربی و ترکی که ما امروز به جای آنها، لغات و اصطلاحات دیگری به کار میبریم: مانند عمله (کارگر)، مغرب جنوب شهر (جنوب غربی شهر)، مرتبه (طبقه در ساختمان)، پشهدان (پشهبند)، پس کوچه (کوچه فرعی)، جایی (دستشویی و توالت).
۳. معادلهایی فارسی یا عربی و ترکی برای لغات و اصطلاحات فرنگی متفاوت با آنچه امروز برای همان لغات و اصطلاحات متداول است؛ مانند:
آواز ملتی (سرود ملی): توی یک قایقی جمعیت زیادی از هلاندی نشسته بودند، آمدند پهلوی کشتی ما، بنا کردن به خواندن آواز ملتی خودشان.
تجربه (آزمایش، معادل experiment و نه experience): معلم فیزیک اطاقی را تاریک کرده، بعضی تجربیات و تماشاها در شیشهای الوان از قوه الکتریسیته داد.
ینگ دنیا (امریکا): از اهل ینگی دنیا و انگلیس و غیره اینجاها زیاد به سیاحت میآیند.
گرمخانه (گلخانه): تا رسیدیم در قصر پیاده شده… گرمخانه مخصوص توی عمارت بود. رفتیم، انواع اقسام گلها آنجا بود که کمتر جایی بود، مثل بهشت بود.
بیمارخانه (بیمارستان): آن طرف، روبروی پارلمان، بیمارخانه سنت توماس است که بسیار بسیار بسیار بیمارخانه عالی است.
حاضر جنگ (آماده باش): شیپور کشیدند که حاضر جنگ شوند.
فرقه و دسته (حزب): کل وزرای انگلیس دو فرقه هستند: فرقهای که حالا وزارت دارند از vig؛ کل وزرای انگلیس که حالا از دسته ویگ هستند آمدند.
مجلس علوم (فرهنگستان): خانیکوف روس را… دیدم… از اعضای مجلس علوم وس است، در پاریس توقف دارد.
حقهبازی (شعبدهبازی)؛ حقهبار (شعبدهباز): تالاری اسباب حقهباری چیده بودند، شخص حقهبازی به زبان فرانسه حرف میزد.
آینه (شیشه): اطاقها بسته بود، اما از پشت آینهها مرتبه زیر پیدا بود، همه با صندلی، میز…
کشتیسازخانه (کارخانه کشتیسازی): پل کشتیساز گذشتم.
کارخانه آهن آبکنی (کارخانه ذوب آهن): رفتیم به کارخانه آهن آبکنی، دو کشتی هم ساخته بودند، هنوز ناتمام بود… آهنریزی معتبری بود.
حیوانخانه (باغوحش): همو ببر بد ذات در هیچ حیوانخانه فرنگ و غیره ندیده بودیم.
چرب کردن (روغنکاری، گریسکاری): استاسیون، یعنی ایستادن راهآهن برای چرب کردن عرادهها و خوردن قهوه و غذا، در حقیقت منزلگاه است.
دروازه فخر (طاق نصرت): ارک ترینوف (محرف Arc de trimphe) خوبی بسیار اعلا ساخته بودند بلند، یعنی دروازه فخر، قاعده است برای ورود سلاطین میسازند.
معلمخانه (دانشسرا): از هشتاد و نه نفر شاگرد، سی نفر شب و روز در معلمخانه هستند.
قیچی ناخنگیری (ناخنگیر): قیچی ناخنگیری پنج عددی، یک جعبه.
میزانالهوا (فشارسنج، بارومتر): درجه میزان الهوا دو آدمک دارد: وقت طوفان داخل میشود وقت خوش هوا بیرون میآید.
رودخانه پاککن و لجنگیر (لایروب): چند کشتی رودخانه پاککن، یعنی لجنگیر، در آنجا بود.
تلمبهچی (آتشنشان): چهار صد نفر تلمبهچیهای شهر را که هر جا آتش بگیرد باید حاضر باشند و خاموش کنند.
کارخانه آب صافکنی (تصفیه خانه آب): امروز باید برویم به کارخانه آب صافکنی که در آخر شهر… است به ریاست استاکنکویج که اداره آب صافکنی با این مرد است.
بازی شمشیر (شمشیربازی): انواع و اقسام بازیها کردند، اسکریم یعنی بازی شمشیر کردند.
دندانساز (دندانپزشک): دانتیست هم از شهر آمده از همین جاده… رفته بود منزل دیگر، دانتیست دندانساز است.
مردرو (پیادهرو): در جلو و اطراف عمارت منزل، جلو مردرو کوچه نرده… گذاشته بودند.
واهمه (علامت خطر، آژیر)، تلمبهچی (آتشنشان): عرض کردند دسته تلمبهچیان حاضر بشوند برای مشق، علامت آلارم alarmel یعنی واهمه را بلند کردند در ساعت، از هر محله و از هر طرف، دسته تلمبهچیان با عرادههای آب و نردبان و غیره حاضر شدند.
سفرهخانه (اتاق یا تالار پذیرایی): بعد رفتیم به سفرهخانه در سر میز نشستیم، امپراطور دست چپ ما بود.
کمیت (اقلیت): اختلاف آرا شد، رئیس مجلس حکم بر اکثریت کرد که ماژوریته میگویند و minorite کمیت.
پیچ (شیر؛ در جای دیگر شیر را هم به معنی امروز این کلمه به کار میبرد): آب این فوارهها پیچ دارد: تا بخواهند ول میکنند؛ باز، تا بخواهند، فوراً میبندند.
۴. لغات فارسی یا عربی و ترکی در برابر لغات و اصطلاحات فرنگی، که امروزه همان صورت فرنگی آنها به کار میرود.
آدمبازی (آکروباسی)، آدمباز (آکروبات):… کارهای غریب میکردند، آدمبازی میکردند، سه نفر روی هم سوار میشدند، روی سر هم میایستادند، رقص میکردند، بازی خوب در آوردند… آدمباز چیز غریبی است، شخصی است جوان، پهلوان، لباسی میپوشد به رنگ بدن چسبان، شلوار تنگ مثل آدم لخت.
جهاننما (دکور): داخل تیاتر شدیم… تا نشستیم پرده بالا رفت و جهاننمایی پیدا شد.
نصفه بازی (آنتراکت): راندیم برای سیرک… خیلی بازیهای خوب… در آوردند… نصفه بازی از بالاخانه آمدیم پایین.
ماهیخانه (آکواریوم): بعد از آنجا به ماهی خانه که متصل به این ارانژری (Orangerie) یعنی نارنجستان است [رفتیم]… در آنجا همه قسم ماهیهای کوچک و بزرگ… عمل میآورند و بزرگ میکنند و بعد میفروشند.
باغ (پارک) و باغ عامه (Jardin puplic): رفتیم به آن باغ، جای وسیعی است، جمعیت زیاد از اندازه… از این باغ، که متعلق به شهر است… به منزل آمدیم…. باغ عامه کوچکی هم ساختهاند، دورش معجر است.
رودوشی (اشارپ): پوست رودوشی فرنگی زنانه، چهار عدد.
جنگ هفت لشگر (مانور نظامی): از خواب که برخاستم، وقت رفتن به جنگ ولیعهد برای فرمان توپخانه رفت… تا نزدیک غروب، مشق طول کشید. نزدیک غروب دفیله کردند (رژه رفتند).
کتابچه دستورالعمل (بودجه): بعد از نهار، کتابچه دستورالعمل آذربایجان را میرزا ابراهیم مستوفی و میرزا محمدخان وکیل امیرنظام آورده خواند.
کالسکه بخار (لوکوموتیو): راههای آهن و کالسکهها، یعنی vagon، لوکوموتیف locomotif، یعنی کالسکه بخار جلو، که همه را میبرد، پیدا شد.
صرافخانه (بانک): از پهلوی عمارتی خوب که بانک است، یعنی صرافخانه… گذشتیم.
نمونه (ماکت): اطاقهای دیگر را گشتیم، نمونه اسبابهای بحری آنجا زیاد بود. نمونه کشتی، توپ و غیره.
افتادن پرده (آنتراکت): در یکی از افتادنهای پرده به scer [صورت املایی غلط Scene] رفتم با امپراطور، شلوغ بود.
سوراخ (تونل): صبح من خواب بودم. گفتند از یک سوراخ کوتاهی راهآهن گذشته است، چهار صد ذرع طول این سوراخ بوده است. چند دقیقه دیگر که گذشت، رسیدیم به یک سور اخ دیگر که ۱۴۰۰ ذرع طول دارد. رسیدیم، یکباره تاریک شد، مثل ظلمات. شش دقیقه طول کشید تا از این سوراخ گذشتیم. من چشم را گرفته بودم تا رد شدیم، بسیاری واهمهدار چیزی بود.
خیابان سهقلو (خیابان سه بانده): خیابان سه قلوی بسیار خوبی بود، وسط برای کالسکه بسیار پهن، دیگری برای پیاده، دیگری برای سواره.
پرده (تابلو): رسیدیم به تالارهای متعدد همه پردههای اشکال، دورنما و غیره بودند… در هیچ جا به این خوبی پرده ندیده بودیم… بسیار خوب پردههایی بودند.
پردههای اشکال (تابلوهای پرتره): پردههای اشکال خوب دارد، به خصوص اشکال اجداد و پدران دوک است که به دیوار نصب کردهاند.
سیاهه غذا (منو، Menu): اول سوپی که آوردند آب لاکپوشت بود. من نفهمیده همه را خوردم. بعد که سیاهه غذا را خواندم و فهمیدم، کم مانده بود قی بکنم.
رشته آردبری (ماکارونی): رشته آردبری که فرنگیان ماکارونی میکنند.
ارغنون (ارگ): جلوی ما ارغنون بسیار بزرگی که به قدر یک عمارت است و ستونهای آهنی و لولهها که صدای ساز از آنها در میآید داشت.
تجارتخانه (بورس): از بورس که تجارتخانه است گذشتیم.
کلاه فرنگی (پاویون pavillon): در آخر جزیره، کلاه فرنگی چوبی کوچکی بود، پاویلیون امپراطریس است یعنی کلاه فرنگی زن ناپلئونو.
دورنما (پانوراما Oanorama): روزی رفتیم به جایی که پانوراما [در اصل دسته نوشته: پاناروما] میگویند، یعنی دورنما، این یک علم و صنعتی است که بسیار چیز عجیبی است.
چپق (پیپ): یکی از اهالی این شهر چپقی از ساقه درخت ساخته بود، صنعتی کرده بود، به ما داد که یادگار این شهر باشد، قبول کردیم.
صورتخانه (گالری): تالار درازی بود بسیار خوش ترکیب و خوش سلیقه که اسمش را گالری داپولون (Galerie d apollon) میگویند، یعنی صورتخانه خدای حسن و شعر و آواز.
ماهتابی [مهتابی] (تراس): عصرانه خوردیم و رفتیم به تراس، یعنی ماهتابی جلوی این عمارت که بسیار خوب گلکاری کردهاند.
حجره مخصوص (لژ): راندیم، نزدیک بود تا رسیدیم به حجره مخصوص که لژ میگویند.
کمانچه فرنگی (ویولن): موزیکانچی زیادی است که متصل میزنند، اما همه کمانچه فرنگی.
دارالشورا (پارلمان): بعد از ناهار رفتیم به پارلمنت آلمان، در آخر شهر بود. در حجره نشستم، اسم رئیس دارالشورا Simson است.
۵. لغات فارسی برای لغات فرنگی که امروز هم عیناً به کار میرود مانند:
نگارخانه (گالری): خیلی چیزها در این موزه بود… اینجا نگارخانه و تمام پردههای نقاشی است.
تالار تاجگذاری (سالن دو ترن): از آنجا به Salle de trone، یعنی تالار تاجگذاری، میرود.
باغ نباتات (ژاردن دو پلانت، Jardin de plantes): روزی رفتیم به ژاردن دو پلانت… باغ نباتات.
پرده (آکت): پرده بالا رفت، بیشتر از دو آکت، یعنی دو پرده ننشستیم.
۶. لغات فرنگی که در سفرنامهها به همان صورت فرنگی آمده و امروزه معادلهای فارسی آنها به کار میرود؛
ارترینف (طاق نصرت، Are de triomphe): ارترینف بسیار خوبی دو تا ساخته، اسم ما را نوشته بودند.
استاسین (ایستگاه Station): در این استاسینها، دخترهای روسی گلها را دسته کرده به طور تعارف به روی ما میریختند.
اکسپرسیون (نمایشگاه Exposition): در ساعت دو بعدازظهر گذشته، باید برویم به اکسپرسیون.
اونی ورسیته (Universite): سواره از Universite اونی ورسیته گذشتم، مدرسه بسیار عالی است.
ولو سپید (دوچرخه Velocipede): بعد یک ولو سپید بود، یعنی چرخهایی که با پا حرکت میدهند و سوار آن میشوند.
و لغات دیگری مانند ماگازن و پل سوسپاندو و دیرکتور و آژان و مونیمان و آتشه میلیتر، شارژ دافر و کندوکطر و امیرال و کروا روژ.
۷. لغات فرنگی که در سفرنامهها آمده و امروزه نیز همان لغات عیناً در زبان فارسی رایج شده است؛ مانند ویلا، سِن، گوبلن (فرش بافته دارای اشکال نقاشی)، سیرک فسیل، کنسرت، آلبوم، آپارتمان، دینامیت، تیاتر، نت موزیک.
سرانجام، نوبت به اشیا و اسبابهایی میرسد که ناصرالدینشاه نخستین بار آنها را میدیده و به جای آنکه به آنها نامی بدهد و یا صرفاً به ذکر نام فرنگی آنها اکتفا کند، به توصیف و تعریف آنها پرداخت و سعی کرده است در خواننده تصوری از آنها ایجاد کند. ذکر چند نمونه از تعاریف و توضیحات ناصرالدینشاه خالی از لطف و فایده نیست.
در توصیف تانکر مینویسد:
قطارهای واژگون آهنی که یک چیز بزرگی، درازی مثل دیگ بخار کارخانجات ساخته بودند، میانش خالی است. قطارها، که هر قطاری البته دویست سیصد از این دیگها بودند، حرکت میکردند… توی این دیگها از بادکوبه نفت پر میکنند و به باطوم میبرند.
در تعریف دکور مینویسد:
تماشاخانه بسیار بزرگ خوبی دارد، شش مرتبه، سن بسیار خوبی دارد، پردههای خوب نشان میدادند، باغ و درخت و غیره. مثل اینکه راستی باشد.
در بیابان طرز کار دوش حمام مینویسد:
رسیدیم به حمام… آب گرم و آب سرد داشت، لخت شدیم… یک لوله داشت که پیچ میدادند، سوراخ سوراخ داشت مثل چلو صافکن، رفتیم زیر آن ایستادم، حاجی حیدر پیچ داد، آب ملایم خوبی آمد و خودمان را شستیم.
این حمام… دوشهای زیاد گرم و سرد دارد که شیر آن را میپیچند، از بالا آب مثل باران میریزد.
پنکه را چنین توصیف میکند:
کارخانه خیلی گرم بود… در بین گردش، نسیم خنکی احساس کردیم، باد میوزید مثل باد بهشت که در آن گرما و تعفن آدم را زنده میکرد. ما تعجب کردیم از کجا میآید بعد ملتفت شدیم از یک چرخی است پره پره ساختهاند، با الکتریسیته حرکت میکند، با سرعت زیاد، و احداث باد میکند اسبابی دارد که به حرکت انگشت چرخ میایستد، یک مرتبه تعفن و گرما و جهنم میشود، باز انگشت میگذارند، به حرکت میآید بهشت میشود. خیلی مغتنم دانستم و آنجا ایستادم، خنک شدم… گفتیم اگر ممکن است، یکی از این چرخها بسازند برای ما به طهران بفرستند.
در تعریف و توصیف آسانسور میگوید:
رفتیم به مریضخانه سنت توماس… از مرتبههای زیر اسبابی دارند که ناخوش را روی تخت گذاشته از توی اطاق زیر میکشند به مرتبه بالا میبرند. بسیار تماشا داشت که ناخوش حرکت نکند.
در جای دیگر میگوید:
اسبابی بود مثل کالسکه، صندلی داشت، من و صدر اعظم نشستیم، پیچاندند، کم کم رفتیم بالای عمارت منزل خودمان، به راحتی رفتیم به اطاق چیز عجیبی است.
در تعریف سیلو میگوید:
از جمله یک انبار بزرگ غله دیوانی بود که بسیار بسیار عمارت عالی بزرگی بود.
دک (dock) را چنین تعریف میکند:
دک یعنی حوضهایی است که برای کشتیها ساختهاند که کشتیهای تجارتی و غیره را در آنجاها تعمیر میکنند.
در تعریف موز میگوید:
میوه بانن Banna [صورت املایی غلط banana] که چیز خوبی است مثل کدوی کوچک تازه دراز، اما رنگ پوستش که زرد شد آن وقت میرسد و خوردنی است، رسیده بود خورده شد. مزه خربزه میدهد، نرم است. همینطور با انگشت خورده میشود، قدری ثقیل است. به زبان فارسی یا هندی موز میگویند.
آنچه گفتیم اندکی از نکات فراوان واژگانی و واژهشناختی است که میتوان از سفرنامههای ناصرالدین شاه استخراج کرد و چنانکه اشاره کردیم، بحثهای واژگانی جزئی از بررسیهای زبانشناختی است که میتوان در این سفرنامهها به انجام رساند. این کتابها، از حیث اشتمال بر نام بسیاری از عناصر طبیعت، از قبیل گلها و پرندگان و حیوانات و اشتمال بر اصطلاحات خاص دیوانی و شکار و آداب و رسوم، گنجینهای غنی برای تحقیقات زبانشناسان و فرهنگنویسان محسوب میشود.
این مقاله را با تکرار این نکته و تأکید بر آن به پایان میبریم که سفرنامههای ناصرالدینشاه آیینه روشنی است که در آن میتوان چهره غبارآلود و غمانگیز ایران قرن نوزدهم و بسیاری از وجوه زندگانی و فرهنگ و تمدن این سرزمین را در مقایسه با اروپا تماشا کرد و در آن به تأمل و تفکر پرداخت.