تاریخ انتشار: 31 تیر 1396

باور نمی‌کنم که فرومرده شعله‌ها

قلم به دست گرفته‌ام تا در غروب غمگین جمعه، سی‌ام تیرماه ۱۳۹۶، به یاد مریم میرزاخانی چیزی بنویسم.

به یاد روز سی‌ام تیرماه سال ۷۳، یعنی دقیقاً ۲۳ سال پیش‌تر می‌افتم که به افتخار او و همراهانش در «تیم المپیاد ریاضی ایران» مطلبی با عنوان «باور کنیم رویش سبز جوانه را» نوشتم که در همان روز در روزنامۀ اطلاعات چاپ شد. با این تفاوت که آن نوشته رنگ شادی داشت و سرشار از امید و نوید بود و این نوشته رنگ اندوه و غم دارد.

 نوشتۀ سی‌ام تیر ۷۳ خبر از رویش سبز جوانه‌ای می‌داد پرطراوت و بالنده و نوشتۀ سی‌ام تیر ۹۶ آکنده از درد وداع جانکاهی است که خبر درگذشت مریم میرزاخانی بر دل‌ها نشانده است.

 

 مقالۀ سال هفتاد و سه چنین آغاز می‌شد:

 «در تیرماه هفتاد و سه تیم دانش‌آموزان جمهوری اسلامی ایران در المپیاد ریاضی جهان، در جمع بیش از هفتاد کشور جهان، به مقام چهارم رسید. همچنین تیم‌های فیزیک و شیمی و کامپیوتر کشور ما به مقام‌های پنجم و ششم و سیزدهم رسیدند. از نوزده دانش‌آموزی که امسال به‌صورت چهار تیم به این چهار المپیاد اعزام شدند پانزده نفر با مدال‌های طلا و نقره و برنز و سه نفر با دیپلم افتخار به میهن خود بازگشتند…»

در بخشی از آن مقاله آمده بود:

 «خصوصیت مهمی که در ترکیب تیم‌های امسال جمهوری اسلامی ایران به چشم می‌خورد حضور دختران ایرانی در صحنۀ مسابقات جهانی است. در سال‌های گذشته ما قلباً علاقه‌مند به عضویت دختران در تیم ایران بودیم، اما هیچ‌گاه نخواستیم برای آنکه دختری عضو تیم شود به او ارفاق کنیم، حتی بیست و پنج صدم نمره هم ارفاق نکردیم. امسال دختران ما با تکیه بر دانش و توانائی خود به طور طبیعی از رقیبان پسر خود پیش افتادند و با پیروزی در مراحل مقدماتی و ماقبل نهایی و نهایی به عضویت تیم درآمدند و نهایتاً با پیروزی در عرصۀ جهانی بر افتخارات ملت ایران افزودند و زنان ایران را سربلند ساختند. مریم میرزاخانی با کسب ۴۱ نمره از حداکثر ۴۲ نمرۀ مسابقات ریاضی جهان به مدال طلا دست یافت و رؤیا بهشتی زواره با ۳۵ نمره مدال نقره گرفت… سال گذشته که مریم میرزاخانی و رؤیا بهشتی در کلاس دوم دبیرستان فرزانگان درس می‌خواندند، دکتر محمودیان، استاد ریاضی دانشگاه صنعتی شریف، ما را از استعداد شگرف آن دو باخبر کرد و به ما گفت مریم میرزاخانی در کلاس دوم دبیرستان توانسته است برای یک مسئلۀ حل‌نشدۀ جهانی راه‌حل پیدا کند…»

 یادم هست که در آن سال‌ها، بر طبق مقرراتی که خود ما تصویب کرده‌ بودیم، دانش‌آموزان سال دوم دبیرستان (کلاس دهم) اجازۀ شرکت در مسابقات داخلی را نداشتند. من با اطلاع از استعداد ریاضی مریم میرزاخانی و دوستش، رؤیا بهشتی زواره، تصمیم گرفتم آن دو را، که دانش‌آموز سال دوم بودند، به‌رغم مقررات خودمان، در امتحان شرکت دهم تا آن‌ها برای سال‌های بعد تجربه بیندوزند. این انعطاف، که در آن زمان مخفیانه صورت گرفت و حکم یک استثنا را داشت، مفید و مؤثر واقع شد. این هر دو دختر سال بعد در المپیاد داخلی مدال طلا گرفتند و مریم میرزاخانی با کسب ۴۱ نمره از ۴۲ نمره در المپیاد ریاضی جهانی هنگ‌‌کنگ به مدال طلا دست یافت. وی توانست سال بعد از آن نیز، درحالی‌که دانش آموز سال آخر دبیرستان بود، در المپیاد ریاضی کانادا با کسب ۴۲ نمره از حداکثر ۴۲ نمرۀ ممکن، به مدال طلا دست یابد. وی دورۀ کارشناسی و کارشناسی ارشد ریاضی را در دانشگاه صنعتی شریف طی کرد و سپس به امریکا رفت و در دانشگاه‌های هاروارد و پرینستون و استنفورد به تحصیل و تحقیق و تدریس پرداخت و با پای نهادن بر پله‌های نردبان ترقی، بر افتخارات خود افزود. در سال ۲۰۰۵ به‌عنوان یکی از ده ذهن جوان جهان برگزیده شد و در شهریور ۱۳۸۷ در سی‌ویک سالگی، در دانشگاه استنفورد به مقام استادی رسید. وی در سال ۲۰۰۹ به سبب دستاوردهایش در ریاضیات برندۀ جایزه بلومنتال شد و در سال ۲۰۱۴ برندۀ مدال فیلدز شد که بالاترین نشان علمی رشتۀ ریاضیات است و هر چهار سال یک بار به دانشمندان برگزیدۀ زیر ۴۰ سال اهدا می‌شود و از آن به نوبل ریاضیات نیز تعبیر می‌شود. وی نخستین زن (جهان) و نخستین ایرانی‌ای بود که موفق به دریافت این جایزه گشت. میرزاخانی در سال ۲۰۱۶ به عضویت در آکادمی ملی علوم امریکا برگزیده شد.

 مریم میرزاخانی پس از دریافت جایزۀ جهانی فیلدز بود که در ایران شهرت پیدا کرد. اندکی پس از آنکه آن جایزه به او داده شد از دکتر محمودیان شنیدم که میرزاخانی به سرطان مبتلا شده است و در هفته‌های اخیر خبرها حاکی از وخامت حال او بود. صبح روز شنبه، بیست و چهارم تیرماه امسال، در جلسۀ هیئت امنای پژوهشگاه دانش‌های بنیادی که در محل دفتر رئیس مجلس تشکیل شد،‌ همه نگران حال او بودند. آقایان علی و جواد لاریجانی، محمدعلی نجفی و دکتر مدقالچی، که همه ریاضی خوانده‌اند و ریاضی‌دان هستند، او را به‌خوبی می‌شناختند.

 با نجفی که در زمان برگزاری المپیادهای هنگ‌کنگ و کانادا وزیر آموزش بود و بعدها در دانشگاه صنعتی شریف استاد میرزاخانی شد، دربارۀ حال او گفتگو کردم. او از اینکه سرطان به کبد زده بود سخت نگران بود. یکی دو ساعت بعد در دفترم در فرهنگستان، خبر درگذشت او را دریافت کردم و در دریائی از غم و اندوه فرورفتم.

***
 حقیقت این است که مریم میرزاخانی بدون هیچ مبالغه و اغراقی و به دور از هرگونه شائبه و شعاری، یک نابغه بود. او تا پایان دورۀ کارشناسی ارشد در ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی در دبیرستان تیزهوشان و در دانشگاه صنعتی شریف درس خواند. او هر کجا بود، ایرانی بود و نام و زادگاه و خاستگاهش یادآور ایران امروز بود. اکنون مائیم و غم از دست رفتن او، آن هم در آستانۀ چهل‌سالگی‌اش، درست مثل خورشیدی که در نیمروز غروب کرده باشد.

اندوه از دست رفتن او برای من و همۀ معلمان و استادان او مانند دکتر نجفی، دکتر محمودیان، دکتر کرم‌زاده، دکتر رضوی، دکتر یحیی تابش، استاد جعفر نیوشا (معلم دبیرستانی میرزاخانی) و بسیاری دیگر، شبیه‌ اندوه باغبانی است که نهالی را به دست خود نشانده و برای باروری و بالندگی آن سال‌ها زحمت کشیده تا به درختی پرشاخ و برگ و پر سایه و ثمر مبدل شود، و ناگهان می‌شنود که آن درخت تناور با تبر مرگ ریشه‌کن شده است. پیداست که غم و اندوه خانواده و بستگان او از این هم بیشتر و دردناک‌تر است. به قول سعدی:

 غریبان را دل از بهر تو خون است

 دل خویشان که می‌داند که چون است

 اما ایران زادگاه نوابغ است. تاریخ علم و فرهنگ و تمدن ما گواهی می‌دهد که ما در این سرزمین همواره در دامان خود نابغه‌هایی مانند خوارزمی و خیام و خواجه نصیرالدین طوسی و غیاث‌الدین جمشید کاشانی و شیخ بهائی را پرورش داده است. اگر آن روز به افتخار مریم میرزاخانی عنوان مقالۀ خود را مصراع شعری از شهید مجید حداد عادل انتخاب کرده بودم که گفته بود: «باور کنیم رویش سبز جوانه را»، این‌بار، پس از بیست و سه سال، عنوان مقالۀ خود را از شعری از «ژاله زنده‌رود» انتخاب می‌کنم که می‌گوید:

 باور نمی‌کنم که در آن دشت مردخیز

 از بهر یک نبرد دلیرانه مرد نیست

 باور نمی‌کنم که فرومرده شعله‌ها

 نوری دگر به خانۀ دل‌های سرد نیست

 صد بار اگر بگوئی، باور نمی‌کنم

 باور نمی‌کنم که امید و نبرد نیست

مناسب می‌دانم به دو نکته نیز اشاره کنم که دغدغۀ همه کسانی مثل من است که دوست دارند مریم میرزاخانی و امثال او در ایران بمانند و به ایران و ایرانی خدمت کنند. واقعیت این است که شرط ماندن نوابغ جوان ما در کشور این است که برای رشد و شکوفایی آن‌ها محیط علمی و پژوهشی مناسب وجود داشته باشد. استعداد‌های جهانی، محیط‌های علمی در حد استانداردهای جهانی لازم دارند تا بتوانند رشد و پیشرفت کنند والّا مثل ماهی محبوس در تنگ آب خواهند بود.

 ز آب خُرد ماهی خُرد خیزد

 نهنگ است آنکه با دریا ستیزد

 ما باید به‌جای افسوس و تأسف به توسعۀ مراکز علمی و پژوهشی درجه اول کشور خود همت بگماریم تا بتوانیم دانشمندان و نوابع علمی خود را در کشور حفظ کنیم.

 در حال حاضر طرح‌هایی نظیر «رصد‌خانۀ ملی» و «شتابگر ملی» و «مرکز محاسبات سریع» و چندین طرح علمی در مقیاس جهانی در کشور در دست احداث است که اگر با درک درست مسئولان، از پشتیبانی مالی و مدیریت مناسب برخوردار شود می‌تواند محیط مناسبی برای جذب و پرورش استعدادهای علمی در حد نبوغ جوانان ما باشد.

 نکتۀ دیگر این است که شماری از همین استعدادهای برتر (اعم از المپیادی‌‌ها و دیگران) هم‌اکنون در کشور حضور دارند و در دانشگاه‌ها و مؤسسات پژوهشی کار و خدمت می‌کنند. توصیۀ من به همۀ آنان که از سر غیرت ملی و علاقه به رشد و ترقی ایران، دغدغۀ ماندن و بازگشتن استعدادهای درخشان به ایران را دارند این است که مراقب باشیم با این‌ها که مانده‌اند درست رفتار کنیم. با تلخکامی باید بگویم در جذب و ترفیع و ارتقاء این قبیل استعدادها، تعصب ورزیدن بر سر ضوابط اداری خشک و بی‌انعطاف و نادیده گرفتن خصوصیات این دانشمندان جوان، آن‌ها را دلسرد و شاید هم ناچار به جلای وطن خواهد کرد. برای جذب استعدادهای برتر کشورمان باید دست‌ودلباز باشیم. در تأسیس مراکز علمی بزرگ و برای حفظ آن‌ها که هم‌اکنون در کنار ما هستند باید واقع‌بینانه‌تر عمل کنیم. یکسان دیدن همه کس و همه چیز خطایی بزرگ است.

منبع: روزنامۀ اطلاعات ـ شنبه، سی‌ویکم تیرماه ۱۳۹۶

 

https://haddadadel.ir/uncategorised/824-22-2017

تمامی حقوق برای وبگاه شخصی دکتر غلامعلی حداد عادل محفوظ است.