چرا خاطرات فروغی را به ظریف دادم
گفت و گوی اندیشه پویا با غلامعلی حداد عادل درباره محمدعلی فروغی و جایگاه او در تاریخ معاصر ایران
رضا خجسته رحیمی/ تیرماه امسال بود که کتاب هدیه داده شده از سوی حداد عادل به ظریف خبرساز و تصویر وزیر خارجه ایران در حالی که کتاب خاطرات فروغی را در دست داشت، در رسانهها تکثیر شد. حداد عادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی، علاقهمند به شخصیت محمدعلی فروغی است. این را اول بار رسول جعفریان به ما گفت که از او خواسته بودیم به واسطه اهتمامش در انتشار اولین جلد از خاطرات فروغی، در صفحات پرونده این شماره ما همکاری کند و پس از او نیز مصححان یادداشتهای روزنامه محمدعلی فروغی از سفر کنفرانس صلح پاریس، کتاب خاطراتی که همین امسال منتشر شد، از توجه و علاقه حداد عادل به فروغی خبر دادند و این که رئیس فرهنگستان جز به جز این خاطرات را خوانده و درباره اش نظر دارد. چنین بود که (به همراه فرید مدرسی) به سراغ حداد عادل رفتیم تا درباره نگاهش به فروغی بپرسیم؛ و این که چرا کتاب خاطرات او را به ظریف هدیه داده است.
حداد عادل احترام ویژهای برای فروغی قائل است و برخلاف برخی دیگر، میگوید که او را به وطن فروشی و خیانت متهم نمیکنم؛ اگرچه منتقد سکوت فروغی در برابر مظالم پهلوی اول است و انتقاد میکند که فروغی با اعتقادی که به دموکراسی داشت، نباید در برابر فرمایشی شدن مجلس، مجلسی که نسبتی با آرمانهای مشروطه نداشت، سکوت میکرد. حداد عادل معتقد است که فروغی باید اعتراض میکرد و میایستاد؛ رفتار سیاسیای که البته ـ چنان که از او پرسیدیم ـ با مشی محافظه کارانه فروغی همخوانی نداشت. او همچنین منتقد روشنفکرانی است که از فروغی حمایت میکنند و از کنار خانه نشینی او به دستور رضاشاه میگذرند. اشاره او به دورهای است که دیکتاتوری پهلوی، فروغی را از قدرت خلع کرد و حتی ریاست فرهنگستان را از او گرفت. حداد عادل بدین ترتیب نگاهی خاکستری به فروغی دارد، هم مدافع اوست و هم منتقد او آن چه میخوانید گفتوگوی ماست با رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی، درباره اولین رئیس فرهنگستان ایران.
جناب آقای حداد! همین چندی پیش، تصویری از دکتر ظریف در صحن مجلس در حال تورق کتاب یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی از سفر کنفرانس صلح پاریس، کتابی که شما به ایشان هدیه داده بودید، حرف و حدیثهای زیادی برانگیخت. برخی ابتدا انتقاد کردند که چه کسی این کتاب را به محمد جواد ظریف داده، اما وقتی متوجه شدند این کتار هدیه جناب عالی است، دیگر به انتقاد ادامه ندادند. اما برای خیلیها جالب بود که غلامعلی حداد عادل خاطرات فروغی را هدیه داده است. آن هم به محمد جواد ظریف. بعد از آن، خیلیها هم ظریف را با فروغی مقایسه کردند. میخواهیم خودتان روایت کنید که چرا تصمیم گرفتید خاطرات فروغی از کنفرانس صلح پاریس را به وزیر خارجه هدیه دهید؟ در فروغی و یادداشتهایش از پاریس چه نکاتی را میدیدید که به کار دکتر ظریف بیاید؟
بسم ا… الرحمن الرحیم. تشکر میکنم از مجله اندیشه پویا. عرض کنم که همزمان با مذاکرات هستهای در وین، من کتاب یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی از سفر کنفرانس صلح پاریس را که از مدتها قبل منتظر انتشارش بودم، میخواندم. به طور طبیعی مذاکرات هستهای امروز کشورمان را مقایسه میکردم با مذاکراتی که تقریبا صدسال پیش یک هیئت ایرانی در پاریس انجام داده؛ هیئتی که فروغی هم عضوی از آن بوده است. چنین مقایسهای شاید در آن زمان در ذهن خیلی از خوانندگان کتاب پیش آمده باشد. من هم مقایسه میکردم و از چند جهت این مقایسه برایم مهم بود. اول از جهت مقایسه شخصیتهای عضو دو هیئت؛ اعتقادات مختلفی که هیئت اعزام شده به پاریس داشتند، این که چطور فکر میکردند و نظرشان نسبت به غرب چه بوده، و مقایسه آن با نگاه و فکر اعضای هیئت جمهوری اسلامی ایران در مذاکرات . دوم، از جهت مقایسه جایگاه و منزلت ایران در آن زمان و حال. هرکس یادداشتهای فروغی از پاریس را بخواند به ذلتی که ایران بعد از جنگ جهانی اول دچارش بوده افسوس میخورد و ملاحظه میکند که یک هیئت بلندپایه سیاسی ایران که برای گرفتن غرامتهای ناشی از جنگ جهانی اول و حق ملت به پاریس رفته، با چه موقعیتی مواجه است؛ این که اصلا این هیئت را در کنفرانس راه نمیدهند.
و آن طور که فروغی در یادداشتهایش میگوید آنها مجبور میشوند به جای آن که در متن مذاکرات وارد شوند، به حواشی بپردازند و دل خودشان را به حواشی خوش کنند؛ این موقعیت را با موقعیت امروز میشود مقایسه کرد که مذاکرات یک کشور در مقابل هیئتهای شش کشور مدتی طولانی ادامه پیدا کرده و چند صد نفر کارشناس پشت سر این هیئتها بوده اند. این موقعیت نشان دهنده ارتقای جایگاه ایران در سطح بین المللی است؛ که وزیر خارجه کشوری چون آمریکا نزدیک به هجده روز در یک مرحله، پای مذاکره نشسته. از این مقایسه میشود دریافت که ایران امروز واقعیتی است که نمیتوان نادیده اش گرفت. این نکته دومی بود که از این مقایسه برمیآمد. وجه سوم هم روایت فروغی در خاطراتش از عدم پشتیبانی حکومت مرکزی در تهران است. چنان که در خاطرات او میخوانیم، در مدتی که هیئت اعزامی ایران در پاریس بودند، وثوق الدوله نخست وزیر در تهران قرارداد ۱۹۱۹را محرمانه امضا میکند و در واقع زیرپای این هیئت خالی میشود. به نوعی خیانت میکند به هیئتی که قرار است از منافع ایران در کنفرانس صلح پارس دفاع کند. انگلیسیها بی اعتنا به آن هیئت ، میروند و کدخدا را که وثوق الدوله بوده میبینند و رشوه میدهند به نصرت الدوله و صارم الدوله، و شاید خود وثوق الدوله، و این قرارداد را امضا میکنند؛ قراردادی که به قرارداد ایران بر باد ده معروف میشود…
البته کتاب آمال ایرانیان که حاوی اسنادی از کنفرانس صلح پاریس و قرارداد ۱۹۱۹است و چندی قبل تر توسط آقای کاوه بیات منتشر شد نیز تصویر واقعی تری از شرایط انعقاد ۱۹۱۹و اختلاف شخصی وثوق الدوله و رئیس هیئت اعزامی به پاریس، که منتخب شاه بود و نه او، به دست میدهد که چون بحثش خارج از موضوع این گفت وگوست از آن میگذریم. البته واقعیت این است که رفتار وثوق الدوله چنان که در خاطرات فروغی نیز روایت شده، به نوعی در تقابل و تعارض با اقدامات دیپلماتیک آنها بوده است.
من کتاب آقای بیات را ندیده ام اما به هر حال تلقی آزادی خواهان و رجل سیاسی آن دوره چنان که میدانید نسبت به قرارداد ۱۹۱۹مثبت نبوده. امثال مدرس و مستوفی که کتاب ابطال الباطل را در نقد آن قرارداد نوشت، همگی منتقد بودند؛ وثوق الدوله نیز چنان که میدانیم پاسخ منتقدان را با برخورد و تبعید داد. همچنین میدانید که از جمله خود فروغی هم منتقد انعقاد قرارداد ۱۹۱۹توسط وثوق الدوله بود… از بحث خودمان دور نیفتیم. اشاره من به این بود که حکومتی عدهای را برای مذاکره به پاریس فرستاده و از پشت به آنها خنجر میزند و زیر پایشان را خالی میکند. اما در ایران امروز، دولت و ارکان نظام و رهبری کشور از هیئت مذاکره کننده دفاع کردند و مثل کوه در برابر زیاده طلبی مخالفان و طرف مقابل مذاکرات ایستادند. ملت نیز پشت سر این هیئت بود. این سه نکته، بخشی از مقایسههایی بود که با خواندن خاطرات فروغی به ذهن من خطور کرد.
چنان که اشاره کردید، فروغی اشارات جالب و روشنگری در خاطراتش درباره رفتارهای مقامات در تهران و سخت بودن کار دیپلماتها در شرایط نگاه دوگانه در حاکمیت دارد. اشاره میکند به رفتار وثوق الدوله و البته به برخی رفتارهای خارج از قاعده؛ مثلا آن جایی که مینویسد «انتظام الملک از انوشیروان خان کاغذی داشت که برای او شرح داده بود که وزارت خارجه خربازار غریبی شده و معتصم السلطنه رفیق ملک الشعرا میدان دار معرکه است و ساعد الملک هم پهلوانی میکند و هنگامه غریبی است.» به نوعی این رفتارها، جایگاه ملی هیئت ایرانی را تضعیف میکرد.
بله! اصلا این هیئت را مسخره کرده بودند. وثوق الدوله سرش با انگلیسیها گرم بود و جواب تلگرافهای هیئت را هم نمیدادند. پول به آنها نمیرساندند. ارائه طریق نمیکردند. تا این که خبر امضای قرارداد به فروغی و اعضای هیئت رسید، و مثل آب سردی بود که روی سر آنها ریختند… این نکات در ذهن من بود و روزی که آقای ظریف به مجلس آمدند تا گزارشی از مذاکرات بدهند، نسخهای از این کتاب را توی پاکتی گذاشتم و خیلی آهسته و پاورچین پاورچین رفتم و به ایشان دادم. زود هم دور شدم. نمیخواستم جلب توجهی کنم. اما خبرنگارها کار خودشان را کردند. متوجه این پاکتی که به دکتر ظریف دادم، شده بودند؛ یکی از خبرنگارها دوربینش را متمرکز کرده بود روی دست آقای ظریف تا ببیند ایشان کی پاکت را باز میکند و داخل آن چیست. به این ترتیب بود که عصر آن روز متوجه شدیم هدیه ما لو رفته، و سروصدایی به پا شد که از نظر من یک کار روزنامه نگارانه قوی و از این حیث قابل تقدیر بود.
شما به چند مقایسه در احوال آن زمان و امروز اشاره کردید. میدانیم که فروغی و آن هیئت بسیار مورد طعن و نقد هم قرار گرفتند. برخی حتی بدون در نظر گرفتن آن شرایط، که شما هم به بخشی از آن اشاره کردید. به بی ثمر بودن اقدامات فروغی اشاره و از همین منظر به او حمله کرده اند. آیا منظورتان از دادن این هدیه، این هم نبود که در یک اقدام ملی، طعنها و حملهها نیز همیشه وجود داشته اند و دارند، و در برابر این طعنها باید همچون فروغی، صبوری پیشه کرد؟
من بیش تر میخواستم به آقای ظریف بگویم که مواظب باش در این مذاکرات سر سوزنی برخلاف منافع ملی عمل نکنی.
یعنی این احتمال وجود داشت که آقای ظریف برخلاف منافع ملی عمل کنند؟ خاطرات فروغی نیز نشان میدهد که او برخلاف دیگرانی در تهران، به منافع ملی در پاریس میاندیشیده و مرعوب انگلیس نبوده است.
قبل از آن که قصدم مقایسه شخص ظریف و شخص فروغی باشد، میخواستم توجه ایشان را به این نکته جلب کنم که صدسال پیش هم در شرایطی سخت نمایندگانی از این ملت برای مذاکره رفته بودند، اما شرایط چگونه بود که آنها را پشت در نگه داشتند و به آنها بی احترامی کردند . میخواستم بگویم که آقای ظریف و همه ما باید قدر منزلتی را که امروز از آن برخورداریم، بدانیم. این نکته مهم تر از آن بود که بخواهم ظریف را با فروغی مقایسه کنم.
در مثل مناقشه نیست. پس بگذارید خودم را جای شما بگذارم و بگویم من اگر جای جناب عالی بودم، به جای یک نسخه از خاطرات فروغی چند نسخه تهیه میکردم. یکی از آن نسخهها را به آقای ظریف میدادم و نسخههای دیگر را به مخالفان ایشان در تهران. این کار را میکردم، به امید رسیدن به درک بهتری از منافع ملی. شاید آنها هم با این مطالعه تاریخی، با مطالعه احوال فروغی در کنفرانس پاریس و درک او از منافع ملی و رفتار غیرمنطقی مخالفانش در تهران در آن شرایط سخت کشور، اهمیت کار آقای ظریف را بهتر درک میکردند. بد نبود این کار را میکردید.
این هدیه را بگذارید به حساب دوستی قدیمی ما با آقای ظریف. بله…(حداد عادل میخندد و گفت وگو را ادامه میدهیم.)
آقای حداد! میخواهم بیش تر درباره شخصیت فروغی صحبت کنیم. خاطرات فروغی از کنفرانس صلح پاریس چهره کامل تر و جدیدتری از او به دست میدهد. شما با اطلاعات قبلی و خواندن این خاطرات، که پر است از روایتهایی که بیانگر روحیه ملی اوست، چه برداشتی از شخصیت فروغی پیدا کردهاید؟
من به مطالعه در احوال فروغی علاقه مندم. البته بیش از آن که خواسته باشم ستایشگر فروغی باشم، علاقه مندم که شناسنده فروغی باشم. در سالیان قبل از انقلاب، در دهه پنجاه، جلساتی به همت ایرج افشار در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران برگزار شد و در این جلسات برای اولین بار امکان صحبت درباره برخی شخصیتها همچون فروغی پدید آمد. من آن موقع جوانی حدودا بیست و شش ساله بودم. در همه این جلسات شرکت و سخنرانیها را به دقت گوش میکردم. از همان زمان جزوهها و خلاصه مقالاتی را که از فروغی و درباره فروغی منتشر میشد گردآوری و مطالعه میکردم. سعی میکردم شخصیت او را بیش تر بشناسم. تا چند سال پیش که کتابخانه مجلس، یادداشتهای روزانه فروغی را منتشر کرد. این کتار برای من بسیار جالب توجه بود و حداقل دو بار خواندمش، و بعضی بخشهای آن را حتی بیش از دو بار خواندم.
چنان که شما و خوانندگان تان میدانید، این کتاب به صورت تصادفی به دست کتابخانه مجلس افتاد، ظاهرا شخصی دفترچهای را از یک بساط کتابفروشی در کنار خیابان خریده و وقتی متوجه شده بود دفترچه یادداشتهای فروغی است، به قیمت هشتصد هزار تومان به کتابخانه مجلس فروخته بودش (حداد با خنده میگوید که خرید خوبی هم بوده برای مجلس). آن خاطرات با نظارت ایرج افشار منتشر شد. بعد از هفت دهه که چیز تازهای به منافع موجود درباره فروغی اضافه نشده بود، این کتاب یک سند جدید بود. من البته در اوایل دهه شصت که یادداشتهای دکتر قاسم غنی را خوانده بودم- همان مجموعه دوازده- سیزده جلدی که در لندن چاپ شد و نه آن نسخهای که انتشارات زوار در ایران منتشر کرد- نظرم به این اشاره و گفته قاسم غنی جلب شده بود که میگوید که چیزی از فروغی وجود دارد. به شرحی که میدانید یادداشتهای آقای فروغی پیدا شد و دوست و همکار ما در فرهنگستان، آقای دکتر محمد افشین وفایی به همراه آقای پژمان فیروزبخش این خاطرات را تصحیح کردند و دوست دیگرم آقای اصغر علمی نیز به من خبر داد که این کتاب را در انتشارات سخن دارند چاپ میکنند. به این ترتیب جزو اولین کسانی بودم که خاطرات فروغی از سفر پاریس را خواندم. طبعا با خواندن این کتاب با ابعاد بیشتری از خصوصیات فروغی آشنا شدم. به اعتقاد من با انتشار جلد دوم این خاطرات، اطلاعات ما درباره فروغی بیشتر خواهد شد. من منتظرم تا ادامه خاطرات را هم بخوانم و به جمع بندی و نتیجه گیری دقیق تری از شخصیت فروغی برسم…
… اما داوری نسبی خودتان درباره فروغی چیست؟
بنده عقیده دارم که شناخت فروغی شناخت یک فرد نیست، شناخت یک عصر و شناخت یک نسل است. عصری که از اواخر دوران ناصرالدین شاه آغاز میشود و تا شهریور بیست ادامه پیدا میکند. این عصر را میتوان از خلال خاطرات فروغی و با ارائه تصویر دقیقی از شخصیت او فهمید. این کاری است که بعضی از مورخان و تحلیل گران فرنگی انجام میدهند؛ قرنی را از طریق معرفی زندگی یک فرد بیان و روایت میکنند. به نظر من میارزد که فردی چنین کاری را با فروغی انجام دهد.
و به رغم کارهایی که درباره فروغی منتشر شده، هنوز به چنین نقطه مطلوبی در معرفی و شناخت او نرسیدهایم.
نه! انجام نشده است. فروغی شخصیت مهمی داشته و در میان رجال دوره پهلوی کمتر کسی به اندازه فروغی صاحب مقام و مسئولیت سیاسی بوده است. با پیروزی مشروطیت، او نماینده مجلس دوم میشود و در کابینههای مختلف قبل و بعد از روی کارآمدن رضاخان، مکرر مسئولیت در وزارتخانههای مالیه و عدلیه و خارجه و اقتصاد و حتی در وزارت جنگ میپذیرد. و چند نوبت نیز رئیس و نایب رئیس مجلس و نخست وزیر میشود. او کسی است که در زمان آتاتورک سفیر ایران در ترکیه میشود و رابطه خاصی با آتاتورک دارد که ما درباره اش نمیدانیم و شاید لازم باشد که محققی در این باره روی اسناد و منابع ترکیه بررسی و تحقیق کند و ببیند این سفیر متفاوت ایران، با آتاتورک چه میگفته و چه میشنیده است.فروغی جزو مجاری ارتباط افکار آتاتورک به رضاشاه هم بوده و چنان که میدانید در سفر رضاشاه به ترکیه، در مقام نخست وزیر او را همراهی میکرده است. در کنفرانس صلح پاریس نیز با خواندن این خاطرات میدانیم که او برخلاف دیگر اعضای هیئت ایرانی، نقش مهم و بارزی داشته. فروغی کسی است که به هنگام تاسیس مجمع اتفاق ملل در ژنو، نماینده ایران است و به ریاست شورای مجمع هم میرسد. کارهای فرهنگی و فکری او نیز بسیار است. فروغی کسی است که در به قدرت رسیدن رضاخان موثر بوده؛ و تیمورتاش و داور و سردار اسعد و نصرت الدوله که حامی رضاشاه بودند، هیچ کدام در حد و اندازه فروغی نبودند. فروغی کسی است که بیانیه اعلام سلطنت رضاخان را میخواند و شانزده سال بعد استعفای رضاشاه و آغاز سلطنت محمدرضاشاه را هم او اعلام میکند. ما شخصیتی این چنینی و در سطح و اندازه فروغی نداریم. برای همین هم گفتم که اگر کسی بخواهد تاریخ این دوره را بداند، باید فروغی و افکار او را بشناسد. نسل امروز برای شناختن ایران دیروز، باید امثال فروغی را دقیقا بشناسد.
البته ما میخواهیم داوری خود شما درباره فروغی را نیز بدانیم. شما کتابی نیز درباره خاطرات اسدا… علم نوشتهاید و به نظر میرسد در ذهن تان مقایسهای میان نخست وزیرانی همچون علم و نسلی از سیاستمداران برآمده از مشروطه اول، که فروغی سرآمدشان بود، داشته باشید؛ سیاستمدارانی که نقش و تاثیرگذاری شان در مور مملکتی ، بعد از شهریور بیست کم رنگ تر شد. اما حالا که به اهمیت و جایگاه متمایز فروغی اشاره کردید، بگذارید از شما بپرسیم که چرا به رغم این اهمیت درباره فروغی کم صحبت میشود؟ چنان که میدانیم با سیر صعودی رضاشاه به سوی مطلقه و دیکتاتورشدن، فروغی نیز از عرصه سیاست و قدرت کنار گذاشته میشود. بنابراین او از یک سو مغضوب پهلوی اول قرار میگیرد، و از سوی دیگر خصوصا پس از شهریور بیست مغضوب نیروهای چپ و حتی بعضا نیروهای ملی. میدانیم که حزب توده و برخی افراد چپ به او انواع اتهامات را زدند تا آن جا که او را یهودی و یهودزاده خواندند. به نظر میرسد که همچنان شخصیت فروغی زیر سایه این اتهامها، برچسب زنیها و روایتهای یک سویه و ایدئولوژیک پنهان مانده ، این طور نیست؟
همان طور که شما گفتید، همه اشخاص مهمی که رضاخان را سرکار آوردند، به تیر غضب او گرفتار و حتی کشته شدند. اما آنها و فروغی مقصر بوده اند در روی کار آمدن رضاخان، برای همین هم قابل نقدند.
نمیخواهم درباره شرایط ایران پس از جنگ جهانی اول و ناامنی و هرج و مرج غیرقابل وصفی که در کشور به وجود آمده بود، صحبت کنیم. اما چنان که میدانیم شرایط در کشور به گونهای بود که عموم اهل فکر در برابر بی کفایتی حکومت قاجاری، از دغدغه آزادی به دغدغه امنیت رسیدند. تنها اقلیت مجلس بود که در برابر جمهوری رضاخانی ایستاد. گاهی به خاطر ترس نسبت به از دست رفتن کشور، آزادی و دموکراسی در اولویت دوم اکثریت نیروهای سیاسی و لو مشروطه خواه قرار میگیرد.
راه دیگری هم وجود داشت: ایستادگی همچون مدرس. گیرم آقای فروغی دانشمند متفکر نویسنده سیر حکمت در اروپا حق داشت از استبداد قاجاری و عقب ماندگی ایران ناراحت باشد و به دنبال راه حلی باشد. نگرانی آنها به فرض که درست بود، چه کسی میخواست این نگرانی را برطرف کند؟ آقای فروغی که از قرارداد ۱۹۱۹وثوق الدوله ناراحت است و گمان میکند که او مرعوب انگلیس شده، آیا نمیدانست که چه کسی رضاشاه را دارد سرکار میآورد؟ فروغی نمیفهمید کودتایی که با محوریت سیدضیاء انجام شود، همان سید ضیایی که وثوق الدوله میخواست بر صدر هیئت اعزامی به کنفرانس صلح پاریس بگذاردش، کودتایی انگلیسی است؟ فروغی نمیدانست که آیرون ساید پشت سر بریگاد قزاق است؟ فروغی همه اینها را دید و تایید کرد. فروغی فکر میکرد که ایران با روی کار آمدن رضاخان نجات پیدا میکند. ولی آیا او متوجه نشد که از روز اول، رضاخان به هیچ یک از این وعدهها عمل نکرد؟ آیا فروغی که این قدر به دنبال جامعه مدنی و دموکراسی در ایران بود، به دنبال پیشرفت بود، نمیفهمید که رفتارهای رضاخان با دموکراسی و پیشرفت نمیخواند؟ مگر تیمورتاش و سردار اسعد را در زمان نخست وزیری فروغی نکشتند؟ فروغی نخست وزیر بود اما چرا عکس العملی نشان نداد؟
نقل است که او در ماجرای مسجد گوهرشاد و اتفاقی که برای یک از بستگانش افتاد گفته بود: در کف شیر نر خونخوارهای…
کو چارهای؟ او چاره داشت. مدرس هم میتوانست سکوت کند و نکرد.
مدل سیاست ورزی فروغی یک مدل سیاسی مصلحت جویانه بود. گفته بود که دنبال انتریک بازی نیست. او قائل به نوعی محافظه کاری بود. قائل به مبارزه و جنگ در سیاست نبود.
فروغی با همه احترامی که برای او قائلم، اهل ایستادگی نبود. همه علم و فضل خودش را تقدیم به کسی کرد که درست در مقابل نگاه او قرار داشت. محسن پسر فروغی به گفت وگویی اشاره میکند که میان پدر و عمویش ابوالحسن فروغی درگرفت. میگوید که به رغم احترام فوق العادهای که ابوالحسن خان برای برادرش محمدعلی فروغی قائل بود، به او با صدایی لرزان و عصبانی گفت که «داداش ، شما هم در روی کار آمدن این اوضاع خفقان آور مقصرید. زیربنای این بنای جهنمی را شما و چند نفر دیگر بنا کردید.» محسن میگوید که پدرش در جواب با مهربانی گفت «من مقصر نیستم ولی گول خوردم. این مرد در ابتدای سلطنت دم از قانون میزد و میگفت همه کارها باید در پناه قانون باشد، نباید کسی کار غیرقانونی انجام دهد. حال فهمیدم که آن گفتهها و تظاهرات برای اغفال بنده و امثال بنده بوده است» (به نقل از : ذکاء الملک فروغی و شهریور ۱۳۲۰، باقر عاقلی). اما فروغی نباید بعد از شهریور بیست این را میفهمید. باید همان روز که رضاخان مدرس را تبعید کرد، میفهمید.
باقر عاقلی این سخنان را از محسن یکی از فرزندان فروغی نقل کرده است. البته فروغی با شخصیتی که از او میشناسیم، و عاقبتی که پیدا کرد، مسلما از سرانجام کار پهلوی اول رضایت نداشت، اما خانواده فروغی میگویند که این نقل قولها هم دقیق نیست و چه بسا عاقلی اینها را از خودش بیان کرده باشد.
معلوم است که محمود فروغی باید این نقل قول را تکذیب کند. او بعد از سقوط حکومت پهلوی در واشینگتن کنار دست رضا پهلوی مینشیند تا به خیال خودش همان نقش پدرش را ایفا کند، و به عنوان پسر فروغی، پسر محمدرضا را به سلطنت برساند. از او انتظار نباید داشت که این روایت را انکار نکند.
البته فروغی از سرانجام کار، چنان که شما هم اشاره کردید، رضایت نداشت. شما گفتید که فروغی در مقایسه با داور و تیمورتاش از غضب رضاشاه جان سالم به در برد. البته او هم در نهایت معزول شد اما به قتل نرسید. به نظر شما تفاوت مشی فروغی با تیمورتاش و داور چه بود که در دوره پهلوی اول سرنوشتی مشابه آنها پیدا نکرد؟
نوع آن افراد متفاوت از فروغی بود. تیمورتاش قمارباز و زن باره و آدم کش و ظالم بود. او همان چیزی بود که رضاشاه میخواست. وقتی هم که او را نخواست سرش را زیر اب کرد. ملت هم هیچ تاسفی نخوردند. سردار اسعد هم برخلاف فروغی شخصیت محترمی نبود.
داور که البته شخصیت وجیه تری داشت…
داور احتمال داد که چنین سرنوشتی پیدا کند و خودکشی کرد. او به اندازه تیمورتاش بدنام نبود اما به اندازه فروغی هم وزن اجتماعی نداشت. محمدعلی فروغی، ابوالحسن برادرش و ذکاء الملک پدر، شخصیتهای محترمی بودند، رضاشاه از فروغی خوشش نمیآمد اما او را در واقع خانه نشین کرد.
چرا به نظرتان فروغی سرنوشتی مشابه آنها پیدا نکرد؟
بگذارید یک روایت را برایتان تعریف کنم. اگر اشتباه نکنم سال ۱۳۴۹بود که در تالار هانری ماسه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران مجلس یادبودی راجع به چند شخصیت از جملههانری ماسه و دکتر اسحاق هندی برگزار شد. آن تالار نزدیک دفتر گروه فلسفه بود و من هم در آن جلسه که استادان مان برگزار کرده بودند شرکت کردم.حبیب یغمایی در آن جلسه که من هم حضور داشتم، درباره فروغی صحبت کرد. او تعریف کرد که وقتی دستیار فروغی در تصحیح آثاری همچون شاهنامه و گلستان و بوستان بوده، خودش میدیده که مقابل خانه فروغی، مامور تامینات در خیابان مینشسته و مراقبت میکرده که ببیند چه کسانی به خانه فروغی میآیند و میروند؛ یعنی فروغی به نوعی در خانه اش زندانی بوده. مشکلات مالی فروغی در آن زمان را هم میدانیم. رضاشاه فروغی را عملا در خانه اش محبوس کرده بود و تنها به او اجازه میداده که در موارد محدودی در جلسات غیرسیاسی مثل جلسات فرهنگستان شرکت کند.
برخی معتقدند که فروغی نه یک سیاستمدار که یک کارمند ارشد حکومتی بود و برای همین نیز حساسیت شاه نسبت به او کمتر بود. وزیر مختار انگلیس در ایران درباره فروغی گفته که او «از آن سنخ مردان ترسویی است که همواره سعی دارند از بیان هر آن چه ناخوشایند شاهان باشد خودداری کنند.» آیا به نظرتان فروغی چنین بود و به همین دلیل شاه او را تحمل میکرد؟
برای تحلیل شخصیت فروغی احتیاجی نیست به گفتههای امثال کسروی و عباس اسکندری و حزب توده یا وزیر مختار انگلیس رجوع کرد. ما میتوانیم مستقل از این نظرات، به سراغ تحلیل شخصیت فروغی برویم.
… این اشاره را کردم که بدانم آیا به نظرتان فروغی تحمل شد چون ترسو و مطیع بود؟
بالاخره فروغی سکوت کرد و در برابر مفاسد و مضار رضاخانی اقدامی نکرد.
این نکته پیش تر هم مورد اشاره شما قرار گرفت. اما فروغی در ماجراهایی مثل پایان دادن به تبعید قوام، زندان ملک الشعرا بهار، و حصر مصدق نقش مثبت و سازندهای از خودش نشان داد. بالاخره در برابر یک دیکتاتور او هم توانی داشت.
این اقدامات او جزئی و حداقلی بود. مظالم رضاخان بیش از اینها بود. آیا فروغی که آن میزان در مبانی دموکراسی غربی و جامعه اروپایی جدید مطالعات داشت، نمیفهمید که رضاخان با قانون شکنیهایش و حرصی که در گرفتن زمینهای مردم داشت، آرزوهای او را تامین نمیکند؟ فروغی نمیفهمید که این مجلس در دوره رضاخان هیچ شباهتی به مجلسی که رهبران مشروطه به دنبال آن بودند ندارد؟ مخبرالسلطنه میگوید که تیمورتاش به هیئت دولت میآمد و اوامر شاه را ابلاغ میکرد و تصویب میشد و به مجلس هم که میرفت گاه ۲۴ساعت به نمایندگان فرصت میداد تا چیزی را تصویب کنند. فروغی اینها را نمیدید؟ وضعیت دموکراسی ما این بود و فروغی شاهدش بود.
حبیب یغمایی میگوید که فروغی باری به او گفته بود که کاش شغل دولتی و دیوانی نداشت و میتوانست همه وقتش را برای کارهای فرهنگی و تصحیح کتابهایی چون شاهنامه و بوستان و گلستان که اولین علاقه اش بود، بگذارد. هنوز به رغم گذشت این همه سال قلم و بیان فروغی در کتاب سیر حکمت در اروپا مثال زدنی است. به نظر شما چرا فروغی با این علاقه به فرهنگ، تعلقات خود را کنار میگذارد و وارد سیاست میشود؟
فروغی دلبستگی و اعتماد عمیقی به جهان بینی غربی در قرن نوزدهم داشت و به عنوان سرآمد روشنفکران غرب گرای آن عصر معتقد بود که ایران باید مانند اروپا بشود. او فکر میکرد که اگر قاجاریه منقرض شود و رضاخان بر سر کار آید، راه برای مطلوب او ـ یعنی قرارگرفتن ایران در مسیر اروپایی شدن ـ هموار میشود اما این اتفاق نیفتاد.
البته او در نگاه متجددانه اش هم نوعی اعتدال داشت. در میانه منازعاتی که در فرهنگستان بر سر اصلاح زبان پیش آمد، میشود این اعتدال را در مشی او دید.
در باب زبان فارسی، مشی فروغی معتدل است.
در ماجرای کشف حجاب هم موافق عملکرد شاه نبود.
اما در ماجرای کشف حجاب هم اختلاف او با رضاشاه، بر سر کشتار مردم در گوهرشاد نبود. فروغی اعتراض نمیکرد. او میخواست لیبرالیسم غربی را در ایران حاکم کند و فکر میکرد که رضاخان با اقتداری که دارد میتواند اندیشههای روشنفکران را اجرا کند. ا ما رضاخان نه روشنفکری باقی گذاشت و نه روشنفکریای پدید آورد. فروغی هم تماشا کرد.
شما پیش تر هم به وضعیت دموکراشی در کشور و عدم اعتراض فروغی اشاره کردید. اما آیا در برابر هر وضعیت غیردموکراتیکی باید قیام کرد؟ روحیه فروغی چنین نبود. چنان که پیش تر هم گفتم او یک چهره محافظه کار بود و نه یک چهره معترض.
آیت ا… خامنهای به من جملهای را گفته اند که در خاطر من مانده است و میخواهم آن را نقل کنم؛ و آن این است که «ارزش هر انسانی فراتر از علم و ثروت و شهروت او، به ایستادگی او بر سر حق و دفاعش از حق است.» حرف من هم این است که فروغی اهل اعتراض نبود. مگر اعتراض نکردن خوب است. فروغی نباید سکوت میکرد.
به هر حال محافظه کاری سیاسی متفاوت از مشی اعتراضی است. مثلا فرض کنید که نمایندهای در مجلس امروز ما نطقهای اعتراضی میکند. اما شاید اعتقاد شما این باشد که گفت وگو و مصالحه و مذاکره راه حل بهتری است تا این روش او.
این که مبنای اعتراض چیست بحث دیگری است. اما اگر فردی به چیزی اعتقاد دارد باید بر سر اعتقادش بایستد. آدم باید با مبانی فکری خودش سازگاری نشان بدهد. من با همه احترامی که به شخصیت فروغی قائلم، میخواهم از کشانی که درباره فروغی قلم میزنند سوال کنم که چرا به اندازه کافی راجع به علت خانه نشین شدن فروغی بحث و تحلیل نمیکنند؟ چرا صرفا به گفتن این که فروغی خانه نشین شد اکتفا میشود؟ چرا کسی نمیپرسد فروغی در تحکیم پایههای قدرت رضاخان سهیم بود، نخست وزیر و وزیر جنگش بود، و به قول یک فرنگی، عقل منفصل رضاخان بود، و آن همه خدمت به رضاخانه کرده بود، چرا به چنین سرنوشتی بر سر قضیه کشف حجاب و مسئله گوهرشاد دچار میشود؟ آیا طرفداران فروغی این رفتار با او را میپسندند؟ اگر نمیپسندند چرا به اندازه کافی روشنفکرانی که دم از دوستی با فروغی میزنند، رضاشاه را محکوم نمیکنند؟ مگر نه این که فروغی پدر روشنفکری غرب گرای ایران جدید است و همه روشنفکران غرب گرا بر سر سفره او نشسته اند و مدیون او هستند؟ نمیشود هم از فروغی و هم از رضاخان دفاع کرد. چرا روشنفکران ما به همان اندازه که به فروغی اظهار علاقه میکنند، به همان اندازه ابراز نفرت نمیکنند از آن کسی که او را خانه نشین کرد؟ این یک معماست.
البته جالب است که فروغی به رغم آن محنتها و برخوردهایی که با او شد، اهل نفرت نبود. در موقعیتی مثل شهریور بیست درخواست ملتمسانه رضاشاه را پس نزد و نقش آفرین شد. همین سعه صدر و صبوری هم شخصیت او را متفاوت میکند. میدانیم که بسیار از او انتقاد کردند و بسیار به او حمله کردند و او کم ترین دفاع را از خود میکرد.
آمدن او به صحنه در شهریور بیست را میشود توجیه کرد. او آمد تا شر رضاخان را از سر مملکت کوتاه کند و با پنبه سر او را برید. سوال ما این است که چرا امروز روشنفکران ما که دم از دوستی با فروغی میزنند نسبت به رفتار رضاشاه با او واکنش انتقادی نشان نمیدهند؟
به نظر، کم تر کسی منکر آن است که رضاشاه هرچه پیشتر رفت، دیکتاتورتر شد.
اما هستند کسانی که در همین تلویزیون جمهوری اسلامی میگویند رضاشاه خدمت کرد به نوسازی ایران و نباید به او بد گفت. من البته علت این موضع گیری را میفهمم. یک عدهای چون دل خوشی از جمهوری اسلامی ندارند، حتی در قضیه فروغی هم حاضر نمیشوند رضاشاه را به کرسی محاکمه بنشانند؛ رضاشاهی که با دوستان خودش- همچون فروغی- چنان رفتاری کرد،تا چه رسد به مخالفانی همچون مدرس.
اجحاف و ظلمی که به فروغی شد قابل کتمان نیست. دیکتاتوری پهلوی حتا ریاست او به فرهنگستان را هم تحمل نکرد. وقتی او مورد غضب واقع شد حتی ریاست فرهنگستان را هم از او گرفتند و چنان که شما اشاره کردید، فقط اجازه رفت و آمد به معدود محافل و جلساتی را به او میدادند.
به! ریاست فرهنگستان را هم از او میگیرند. زندگی مادی او هم حتی نمیچرخید. محققان ما جا دارد که درباره قضیه خانه نشینی فروغی درنگ کنند. بگذارید همین جا یک نکته دیگر را هم اضافه کنم. کسانی که درباره فروغی کار میکنند جا دارد درباره یک واضعیت دیگر در زندگی فروغی نیز بیشتر درنگ کنند. ا ین را کسی میگوید که به فضل ودانش فروغی معترف است و نسبت دزدی و خیانت به او نمیزند. فروغی شخصیت محترمی بود. اما من از کسانی که درباره فروغی قلم میزنند میخواهم که درباره تعلق او به فراماسونری نیز تامل کنند.
البته نمیدانم که چقدر میشود فهمید که این فراماسونری دقیقا چیست.
من هم میگویم که بالاخره باید این را بفهمیم. در یادداشتهای پاریس فروغی اشاره مستقیمی به این مسئله وجود دارد. او صریحا و مکررا از شرکت خودش در جلسات فراماسونری میگوید.
فراماسون بودن فروغی پیش از این نیز مورد اشاره قرار گرفته. اما جالب است که د رهمین خاطرات فروغی، میبینیم که او اشارات صریحی در انتقاد از فهم و موضع گیری سیاسی افرادی میکند که همراه اویند و آنها هم فراماسون هستند. میبینیم که اتحاد فراماسونیای میان او و دیگر فراماسونهایی که همراهش هستند برقرار نیست.
این انتقادات به مسائل شخصی و به زن بارگی و بی کفایتی اعضای فخیمه آن هیئت برمیگردد. در آن هیئت غیر از رئیس هیئت، بقیه همه فراموسون بودند. حتی خانمهای فرانسوی که با اعضای هیئت حشر و نشر داشتند، فراماسونهای درجه یک فرانسوی بودند. فروغی نیز چنان که میدانیم موسس لژ بیداری ایرانیان در ایران بود و این لژ تا سال ۱۳۱۲به کار خودش در ایران ادامه داد و امثال تقی زاده و حکیم الملک و فروغی عضو این لژ بودند. آنها چه کار میکردند در این لژ فراماسونری؟ و این پدیده که مرکزش در غرب بوده، چه هدفی را تعقیب میکرده و در ایران حافظ کدام حکومت و منتشر کننده چه افکاری بوده است؟
آیا میشود استنباط کرد که فراماسون بودن فروغی، تاثیری در رفتار سیاسی او در ماجرای کنفرانس صلح پاریس داشته؟ آنچه ما از خاطرات فروغی درمییابیم ایستادگی او در برابر قدرتهای جهانی و حساسیت اش نسبت به منافع ملی در دوره حضورش در پاریس است.
همه کارنامه فروغی، در کنفرانس صلح پاریس خلاصه نمیشود. فکر فروغی، پشتیبانی او از رضاشاه و تاثیرات بسیار او در ماجراهای دیگر هم هست.
ولتر هم گویا عضو گرند اوریان بوده که فروغی هم عضو شعبه ایران ان بوده است. آیا میشود فراماسونری را چوبی کرد و بر سر فکر و اندیشه و عملکرد فروغی زد؟
من برعکسش را سوال میکنم. شما تحقیق کنید که فراماسونری در ایران به دنبال چه چیزی بوده و مبانی آن، چه آثاری در رفتار و فکر فروغی داشته است.
فروغی از پاریس نامهای به محمود وصال مینویسد و به عدم وجود افکار عامه در ایران اشاره میکند. میگوید که اگر افکار عامه در ایران داشتیم این بلا سرمان نمیآمد. آیا دفاع از افکار عامه و مصلحت ملی و دموکراسی ، افکار فراماسونری است؟
من صحبتی از وطن فروشی فروغی نکردم. چنین تعابیری را به کار نبردم. من میگویم در مجلس دوم شورای ملی از میان شانزده نماینده انتخابی تهران، سیزده نفرشان عضو لژ بیداری بودند. من میگویم جریانی که در مجلس رای آورد و امثال سید عبدا… بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی و شیخ فضل ا… نوری را از میدان به در کرد، چنین پیشینهای داشته، من میگویم که شما به عنوان روزنامه نگار به این پرسشها امکان مطرح شدن بدهید. امروز ما منابعی بالنسبه خوب در مقایسه با نیم قرن پیش برای داوری منصفانه و واقع بینانه درباره فروغی داریم و انتشار جلد دوم یادداشتهای فروغی نیز بسیار راهگشا خواهد بود تا جورچین ما درباره او تکمیل تر شود. فرصت محدود ما و این گفت وگو البته روشنگر تمام ابعاد شخصیت فروغی نمیتواند باشد و حکایت همچنان باقی است.
منبع: ماهنامه اندیشه پویا، شماره ۳۱
https://haddadadel.ir/news/692-10-2016