تاریخ انتشار: 26 آبان 1393

نامه‌های گرانبهای لطیف: درباب کتابِ احوال دل گداخته

نامه‌های گرانبهای لطیف:

درباب کتابِ احوال دل گداخته

احمد مهدوی دامغانی

[چاپ‌شده در: کتاب ماه ادبیات، شماره ۸۶ (پیاپی ۲۰۰): ص۳۰-۳۳]

خداوند تبارک و تعالی ان شاء الله به‌لطف خود به جناب دکتر حدّاد عادل بذل عنایت فرماید و توفیق ارزانی دارد تا بیشتر از آنچه به سیاست و پیچ‌‌وخم‌های متغیر و زودگذر آن می‌پردازد، به ادب و فرهنگ و حکمت و ریزه‌کاری‌های آن بپردازد، چرا که سیاست و مسائلش آنی و فانی است و ادب و فرهنگ و لطایف و ظرایفش مستمرّ و جاودانی.

باری، یکی از آخرین خدمات فرهنگی ایشان زحمت و همّتی است که آن را صرف انتخاب و توضیح شصت‌وپنج مکتوب از مکاتیب بسیار بسیار فصیح و بلیغ حضرت مولانای رومی –  روّح الله روحه- کرده‌اند و آن مجموعه نفیس را با استعارت از بیان خود مولانا به نام احوال دل گداخته نامید‌ه‌اند. سعی ایشان مشکور و خدمتشان در نزد اهل ادب عموماً و ارادتمندان متذوّق و فراوان حضرت مولانا مأجور باد، ان شاء الله.

مولینا، در نامه‌ای که به سلطان عزّ الدّین کیکاووس موقوم فرموده است می‌فرماید:

«و هر سطری از این نامه نکته‌ای است که شرح می‌باید کردن تا ظاهربینی به فهم رکیک خود تأویلش نکند»و این مطلب اختصاصی به آن نامه ندارد و بلکه به هر یک از مجموع مکاتیب مولینا منطبق و صادق است، گرچه آیین و روش حضرت مولینا در بیان، اعمّ از نظم و نثر، همان توجّه شدید و عظیم آن بزرگوار به عالم معنی است که به فرموده خود:

قافیه اندیشم و دلدار من
حرف چه‌بْوَد تا تو اندیشی از آن
حرف و صوت و گفت را بر هم زنم

گویدم مندیش جز دیدار من
حرف چه‌بْوَد خار دیوار رزان
تا که بی این هر سه با تو دم زنم

(مثنوی، دفتر اوّل، بیت‌های ۱۷۲۷ و ۱۷۲۹ و ۱۷۳۰)
جناب دکتر حدّاد عادل در مقدّمه بسیار فاضلانه و جامع و ممتّع و مفصّلی که بر این مجموعه نگاشته‌اند به‌تفصیل درباره هر نامه سخن گفته‌اند و به صورت مطلوبی آن را تلخیص کرده و فهم مُفاد آن را برای خواننده و به‌خصوص آن دسته از خوانندگانی که دستی در عربیت و یا آشنایی با نثر مصنوع و معقدّی که مشحون به آیات مبارکات و روایات و ابیات و امثال فارسی و عربی است ندارند آسان ساخته‌اند؛ زیرا همان طور که خود ایشان در مقدّمه گفته‌اند علّت العللِ اگر نه مهجور و متروک بودن، که مطلوب و متداول نبودن آن مکاتیب، تجلّی عظیم و احاطه عجیب حضرت مولینا به همه معارف اسلامی و ایرانی است و خداوند به آقای دکتر حدّاد دلیر توفیق آن را که لااقلّ شصت‌وپنج نامه از نامه‌های نغزِ پرمغزِ به‌صورتْ مختصر و کوتاه و به‌معنی بلند و پردامنه را برای دانشجویان شرح و بسط دهد و لطائف پنهانی آن را آشکار سازد مرحمت فرموده است و معلوم است که برای چنین شیرین‌کاری‌‌ای آقای دکتر حدّاد چه‌قدر بررسی و جست‌وجو کرده و به‌اصطلاح «دود چراغ خورده است»[۱].با این همه، نحوه ورود و خروج مولینا، که در هر مکتوب به مقتضای حال و مناسبت مقام است، همان شیوه همیشگی او در بیان مقاصد حَسَنه‌ای که دارد می‌باشد و در همه فصاحت کلمات و بلاغت کلام در ادای مقاصد به‌نحوی دل‌انگیز رعایت شده است.

از جمله ظرافت‌ها و هنرنمایی‌های حضرت مولینا در تحریر این نامه‌ها یکی همان «نعوت» یا ادعیه و یا شریطه و یا القاب و عنوان‌هایی است که برای هر مخاطب، در خور مقام و منزلت و معرفت او، عباراتی مرقوم می‌فرماید که در حقیقت می‌‌توان آن را «براعت استهلال» موضوع هر نامه دانست و، با خواندن همان سطور اوّلیه، اجمالاً به محتوای آن و مقصود از تحریر آن نامه پی برد. مقدّمه‌ای که جناب دکتر حدّاد بر این کتاب نگاشته است خود به‌تنهایی یک رساله مستقلی در باب مکاتیب مولیناست که از بیان هیچ نکته‌ای از آن مکاتیب دریغ نکرده است. از جمله فوائد مهمّ‌ این کتاب یکی هم این است که این نامه‌های گران‌بهای لطیف ظریف به ارادتمندان حضرت مولینا – قدّس الله تُربته –جنبه انسانی و زندگانی ظاهری روزمرّه مولینا را به بهترین صورتی نشان می‌دهد و محبوبیت و آبروی عظیم و مقام و منزلت بسیار گرامی و جلیلی که در نزد عموم مردم عامّه و در قلب پادشاهان و اُمرا و وزرا و فقها و قضاه، از سیاستمدار و شریعتمدار آنان، برای حضرت مولینا محفوظ و مسلّم بوده است نشان می‌دهد و اینکه مولینا از موقعیت ممتازی که در نفوس و قلوب آن طبقات داشته است چگونه برای فریادرسی مظلومان و اعانت و یاری‌ دادخواهان و کمک و دستگیری محتاجان بهره‌برداری می‌فرماید و به اصطلاحِ عامیانه محاوره‌ای از آبروی خود «مایه می‌گذارد» و از صَرف آن برای اعانت و وساطت و شفاعت از کسانی که از آن بزرگوار درخواست کمک دارند دریغی نمی‌فرماید و اینکه مخاطبان آن نامه‌ها در هر درجه و مقام اجتماعی و اداری و علمی که بوده‌اند چگونه امر مولینا را بر چشم خود می‌نهاده‌اند و با کمال شوق آن را اطاعت می‌کرده‌اند. اینکه از مجموع نامه‌های مندرج در کتاب احوال دل گداخته، دَه نامه خطاب به آن دوست مخلص و امیر محتشم مولینا، یعنی «معین‌الدّین پروانه»، است دلیل قطعی بر این است که به‌راستی هیچ‌یک از مخاطبان نامه‌ها و از جمله همین مرد نازنین، معین‌الدّین پروانه، یارای مسامحه و اهمال و یا خدای نکرده ردّ فرمانِ واجب‌الاطاعه مولینا را نداشته است و تعدّد نامه‌ها برای معین‌الدّین پروانه و برخی دیگر از مخاطبانْ خود نشانه آن است که مولینا مطمئن بوده است که، باز به اصطلاح محاوره‌ای، «نامه‌اش را می‌خوانده‌اند» و امر او را اطاعت می‌کرده‌اند و درخواستش را، که هیچ‌وقت برای خودش نبوده و همیشه برای فریادرسی مراجعانش بوده است می‌پذیرفته‌اند، زیرا اگر نه چنین بود حضرت مولینا آن‌قَدَر قدرِ منزلتِ رفیع و مقام منیع و قلمِ‌شریف خود را می‌شناخت که اگر خدای نکرده مخاطبی، به هر علّت، امر او را اطاعت نکرده باشد، دیگر بار او را به خطاب و نامه‌نگاری مخاطب و مفتخر نفرماید؛ گو اینکه، در لحن همه نامه‌های مولینا، به‌وضوح، این معنی که «چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی» تجلّی می‌کند.

جناب آقای دکتر حدّاد در وصف فصاحت و بلاغت مکاتیب به‌راستی حقّ مطلب را ادا فرموده‌ است و من بنده، وقتی ایشان با نقل قول مرحومِ مبرور، استادِ مأسوفٌ علیه فقید، ‌حضرت دکتر زرّین‌کوب و ردّ ضمنی آن گفته مرحوم گلپینارلی را نقل می‌کنند، باید عرض کنم جای تعجّب است که استاد زرّین‌کوب با همه احاطه و اطّلاعی که به  حال و مقال حضرت مولینا داشته است و سرّ نی و پلّه پلّه تا ملاقات خدا و … و … را تألیف فرموده است چنین عقیده عجیبی را درباره مکاتیب ابراز فرماید.  التّوسّل الی التّرسّل سرتاسر لفّاظی و صنعت در تعلیم ترسّل و انشاء مناشیر و رسائل اداری است و در حدّ‌ خود دستورالعمل و سرمشق جامعی برای چنان مکاتبات است، در حالی که مکاتیب مولینا سخنانی برخاسته از دل و صمیمیت نویسنده آن است و « التّوسّل الی التّرسّل دسته‌گلی بَربَسته است و مکاتیب حضرت مولینا گلستانی بَررُسته». و من بنده هر چه فکر می‌کنم هیچ توجیه وجیهی برای اظهار نظر استاد بزرگوارِ والامقام، دکتر زرّین‌کوب، رحمه الله علیه، نمی‌یابم. بلاغت طبیعی و دلنشینی جذّاب مرقومات حضرت مولینا کجا و بلاغت مصنوعی به‌کمک صنایع بدیعی التّوسّل الی التّرسّل کجا؟ حضرت مولینا یافته است و مؤیدالدّین بغدادی بافته است و شک نیست آن که یافته است خوب یافته است و آن هم که بافته است خوب بافته است، ولی یافته را با بافته نباید مقایسه کرد، زیرا یافته در اتّصال به عالم معنی است و بافته در ارتباط با لفظ و دنیای مادّی. آقای دکتر حدّاد نمونه‌های متعدّدی که نشان‌دهنده همان بلاغت طبیعی مکتوبات است به خوانندگان محترم ارائه فرموده است[۲]، ولی اجازه می‌خواهم که این بنده نیز دو سه نمونه از شیواترین عبارات بعضی از نامه‌ها به‌عرض برسانم:

«آرنده تحیت به حاجتی می‌آید به خدمت، و این تحیت را وسیلت می‌سازد بدان احسانی که بی‌بهانه و بی‌وسیلت هم فایض است بر همه محتاجان عالم که به امیدْ روی بدان کعبه کرم نهند، باز نمی‌گردند ازآن جناب عالی الّا سالمین غانمین فرحین شاکرین؛ که مکشوف شده است بر خاطر مبارک که اقبال دنیا و مال دنیا جهت زراعت است و تخم کاشتن است، که این تخم عمر و اقبال جهت کاشتن داده‌اند نه جهت داشتن قُل مَتاعُ الدُّنیا قَلیلٌ (۷۷:۴). تخمی که بهر کاشتن دهند، اندک دهند تا اندکی آن گواهی دهد که از بهر کاشتنم نه از بهر انبار کردن[۳]. امید است که از حضرتْ شاکر باز گردد همچون دیگر شاکران؛ و توقیع قبول و عنایتِ شما را سِلاحِ مباهات و افتخار و نازیدن بر اماثل و اقران خود سازد؛ و چون بپرسند که از حضرت آن کریم چون بازگشتی، آن عنایتْ زبان او باشد» (احوال دل گداخته، ص ۲۹۸).

و نیز نمونه دیگر:

«سلام و تحیت از این داعی مخلص مطالعه فرماید و آرزومند مجالست و استفادت شناسد. رافع تحیت، خواجه ابوبکر و مادرش، که از متعلّقان و خویشان این داعی‌اند، کودک صالح است و محبّ صالحان[۴] و بی‌کس و مظلوم. ملک او را به‌ظلم[۵] ستده‌اند در حالت طفولیت. و خصمِ ظالمان‌ِ یتیمان و بی‌کسان و مظلومانْ سایه رحمت مولاناست. چشم می‌دارم که از کرم مولانا آن وثاق بدو رسد که هیچ موضعی ندارد که شب آنجا پناه گیرد. مادرش درویش، جدا و شوهرِ مادرش بدخو و تند و تنگدست و منع کرده کودک را که در خانه من میا و نانِ من مخور. الله، الله، همّتِ مبارک بدان گمارد که آن خانه که بدو میراث مانده است بدین مظلومِ بی‌کس رسد تا زنده شود و من احیاها فَکَأَنَّما اَحیا النّاسَ جَمیعاً. مادرش و جدّه‌اش و قومشان همه صالحان و نمازگزاران و مظلومان بوده‌اند، و صلاحیت اصول هم مظنّه صلاحیت و نیکوگوهری فروع است الّا نادراً»(احوال دل گداخته، ص ۲۵۷-۲۵۸).

این بنده می‌تواند سوگند خورد که مؤید‌الدّین محمّد بغدادی ابداً نمی‌توانست در موضوعی چنان، نامه‌ای چنین فصیح و بلیغ و مؤثّر به قاضی‌ای بنگارد که در عین اختصار به‌خوبی وافی به مقصود باشد، والله اعلم.

استشهادات و تضمیناتی که حضرت مولینا در توضیح و تبیین مقصود خود نامه‌ها را بدان مزین و مرصّع می‌فرماید نشان روشنی از کثرت احاطه و شدّت و صحّت ذوق آن بزرگوار است که در هر مقام به بهترین و فاخرترین مقال از کلام الله مجید و اخبار و احادیث نبوی و اشعار و امثال عربی و فارسی استشهاد و تمثّل می‌فرماید.

معمولاً مولینا نامه‌های ارسالی را با دعایی متناسب مقام و وضع و موقعیت مخاطبْ پایان می‌دهد، ولی در نامه شماره نودوچهارم، که ظاهراً به سلطان عزّالدّین کیکاووس نگاشته شده است، پیش از دعای خیر برای سلطان، با تصلیه «وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیبین» به آستان مقدّس نبی اکرم و عترت طاهره طیبه درود می‌فرستد، و اینکه در این جمله که در نامه‌ای به پادشاهی سنّی‌مذهب (آن هم از نوع سلجوقیان) ذکری از «اصحاب پیامبر» نمی‌فرماید، اخلاص و محبّت مولینا را به اهل بیت تأیید می‌کند؛ گو اینکه در نامه چهل‌و‌سوم از قول مشهور درباره شأن نزول آیه مبارکه «إنّما نُطعِمُکُم لِوَجهِ الله…» عدول می‌کند و می‌گوید «سبب نزول… آن است که در عهد رسول –علیه السّلام –محسنی درویشی را در سال قحط… [الی آخر].» (احوال دل گداخته، ص ۲۰۸).

غلط چاپی «خاصّه» مطبوعات فارسی است و به‌ویژه وقتی عبارات عربی در آن باشد، با همه جدّ و جهدی که به‌یقین جناب دکتر حدّاد در این باره مبذول داشته است باز غلط‌های مطبعی در اِعراب آیات مبارکات و عبارات عربی کم‌‌وبیش دیده می‌شود، ولی چون طبیعه خوانندگان این کتاب همه اهل فضل و ادب‌اند،‌ خودشان متوجّه آن خواهند شد.

البتّه برای دفع چشم‌زخم از دقّت و ظرافتِ آقای دکتر حدّاد، که به‌راستی در مجموع و بی هیچ مداهنه‌ای، با فراهم آوردن این کتاب «دسته‌گل دماغ‌پرور»ی را به خوانندگان اهدا کرده‌ است، چند نکته کوچک را بر توضیحات ایشان می‌افزایم و امیدوارم خوانندگان یا خود جناب دکتر حدّاد این ناچیز بیچاره را به ملّانقطی‌گری و یا خدای نکرده خودنمایی و فضل‌فروشی متّهم نفرمایند:

۱.نمی‌دانم چرا جناب دکتر نعتِ «فخر آل داوُد» را که مکرّر مولینا برای سلطان سلجوقی به‌کار می‌برد توضیح نفرموده‌اند که مراد مولینا، از داود، داود پدر آلب‌ارسلان و جدّ ملکشاه و نیای اعلای سلطانِ مخاطب نامه است.

۲.اگر «کُرهاً» به ضمّ کاف غلط مطبعی نباشد (ص ۱۳۹) باید عرض کنم «کَرهاً» وقتی که دنباله «طوعاً» باشد قطعاً مفتوح‌الکاف است مطرّداً، و قطعاً آقای دکتر حدّاد با انس و علاقه‌ای که با قرآن مجید دارند به آیات مبارکاتِ: «وَ لِلّهِ یسجُدُ مَن فی السّموات و الارضِ طَوعاً وَ کَرهاً… (رعد: ۱۵)» و «… ائتِیا طَوعاً اَو کَرهاً… (فصّلت: ۱۱)» متوجّه‌اند.

۳.  اصطلاح «لحن قول»‌ (ص ۲۷۴) قرآنی است: «…وَ لَتَعرِفَنَّهُم فی لَحنِ القَولِ… (محمّد: ۳۰)»

۴.در ص ۲۷۴، «و المشرب العَذب کثیر الزِّحام» مصرع دوم بیتی بسیار قدیمی است که «مبرّد» آن را در الکامل (چاپ چهارجلدی، ۲۲۶) و مصراع اوّل آن چنین است: «یزدَحِمُ النّاس عَلی بابِه»، که در بعضی روایات به‌جای «و المشرَب« «و المَنهل» ضبط شده است.

۵.[در ص ۱۸۴،] آنجا که آمده است که «طَرَف» احتمالاً در اصل «ظَرْف» بوده، تا حدّی خالی از «ظَرْف» و «لُطف» است و شک نیست که همان «طَرَف» که در همه نسخ چنان است درست است ولا غیر.

 

و الحمد لله رب العالمین و صلّ الله علی سیدنا محمّد و آله الطّاهرین


۱. خداوند درجات مرحوم مبرور حضرت استاد علّامه آیه ‌الله مدرّس خیابانی، رضوان الله تعالی، مؤلّف بزرگوار ریحانه الادب، را متعالی فرماید که این بیت را من بنده از ایشان به یاد دارم که اینک به وصف زحمت‌های آقای دکتر حدّاد بدان استشهاد می‌کنم که:

یرَی النّاسُ دُهناً فی القواریر صافیا

و  لم  یدرِ  ما یجری علی رأسِ سِمسِمِ

(مردمان روغنی صاف و شفّاف را در شیشه‌ها می‌بینند و نمی‌دانند بر سرِ کُنجِد چه گذشته است تا این روغن ازو کشیده و تراویده شده است)
۲. گویا «ارائه» در عرف زبان روزنامه‌‌ای امروزی ایران معنای دیگری هم یافته است یا بافته است. دیشب دیدم در جریده فریده «اطّلاعات» که فلان آقا فرموده است از فروردین، در پنج کلان‌شهر، بنزین خوب ارائه خواهد شد ـ پناه بر خدا

۳. اگر مولینا مقید به صنعت می‌بود، می‌فرمود: «انباشتن» که سجعی برای کاشتن باشد، ولی از انبار کردن تا انباشتن خیلی فرق معنی است.

۴. اشاره به بیت «اُحبّ الصّالحین و لستُ منهم/ لعلّ الله یرزقنی صلاحا»

۵. چون مولینا به صنعت نمی اندیشد نفرموده است «به ‌ستم» که با «ستدن» انسب به نظر ملّانقطیان می آمد.

https://haddadadel.ir/news/576-17-2014

تمامی حقوق برای وبگاه شخصی دکتر غلامعلی حداد عادل محفوظ است.