تاریخ انتشار: 26 خرداد 1392

سخنرانی دکتر حداد عادل در دانشگاه فرهنگیان

سلسله مباحث جایگاه و نقش دانشگاه فرهنگیان

در نظام آموزش و پرورش کشور

سخنران: دکتر غلامعلی حداد عادل

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع اصلی سخن من اهمیت دانشگاه فرهنگیان و راهکارهای مقدّماتی فعالیت‌های آینده آن است. از قبل از انقلاب و در سال‌های مبارزه با رژیم شاهنشاهی، همیشه به این می‌اندیشیدم که وقتی انقلاب پیروز شد چه کار باید کرد. در دی ماه ۱۳۵۷ بود که طرحی نوشتم و خدمت شهید مطهری دادم و به ایشان عرض کردم که بوی خوش پیروزی انقلاب می‌آید و پیداست که این انقلاب پیروز خواهد شد. اغلب مردم همه در این فکرند که چه کار کنند که پیروزی انقلاب زودتر حاصل شود، اما خوب است که بعضی‌ها هم به این بیندیشند که بعد از پیروزی چه کار باید کرد. موضوع اصلی طرح بنده، که نسخه‌ای از آن را هنوز دارم، «تربیت نیروی انسانی برای اداره انقلاب» بود. به نظر من در آن سال‌ها بزرگ‌ترین مسئله این بود که برای اداره کشور باید نیروی انسانی تربیت کرد و در این میان از همه مهم‌تر مسئله تربیت معلم بود. من معتقد بودم و هنوز هم معتقدم که یکی از دلایل پیشرفت غرب و عقب‌ماندگی ما این است که ما، در کنار تربیت «عالمان»، به تربیت «معلمان» توجه نکرده‌ایم. در تاریخ و فرهنگ ما، اگر کسی بخواهد از بزرگان این مرز و بوم یاد کند، از ویژگی عالم بودن و علّامه بودن و دانشمند بودن آنان یاد می‌کند و به‌طور مثال از تعداد و کیفیت تألیفات آن بزرگان مثال می‌آورد و نمی‌گوید که آنان معلم بزرگی بوده‌اند؛ زیرا در تاریخ ایران اسلامی توجه جدّی به تربیت معلم نشده است و تمدّن ما از اینجا ضربه‌ها خورده است. باری، از همان روزهای آغازین پیروزی انقلاب، سخت مایل بودم که طرح خود را در آموزش و پرورش جدّی‌تر دنبال کنم، ولی در آن روزها کارها به‌قدری فوری و ضروری بود که قدرت انتخاب را از همه می‌گرفت. هر کس باید می‌رفت به جایی و آتشی را خاموش می‌کرد و به هر حال کار فوری و ضروری بسیار پیش می‌آمد. شورای انقلاب به بنده هم تکلیف کرد که به وزارت ارشاد بروم. در اسفند ماه ۱۳۵۷ در وزارت ارشاد معاون شدم، ولی دلم در آموزش و پرورش بود؛ بعدها هم که در ۱۳۵۸ به شورای سرپرستی صدا و سیما رفتم، باز متوجه آموزش و پرورش بودم.

در همان دوران مسئولیتم در وزارت ارشاد، تلاش کردم و در دانشگاه تربیت معلم برای اولین بار رشته تربیت معلم را برای درس دینی تأسیس کردم. تا آن زمان، در دانشگاه تربیت معلم برای هر رشته‌ای معلم تربیت می‌شد غیر از درس تعلیمات دینی؛ اما بعد از انقلاب دیگر نباید این وضع را ادامه می‌دادیم و چنین بود که، در همان اولین سال، این رشته را تأسیس کردم. من، با کمک یکی از دوستانم، دو نفری، نشستیم و سؤال امتحانی طرح کردیم و مصاحبه کردیم و دانشجو گرفتیم. در همان سال، با آنکه در ارشاد مسئولیت سنگینی هم داشتم، در این رشته جدیدالتأسیس درس می‌دادم تا اینکه انقلاب فرهنگی شد و این کار هم برنامه‌ریزی‌ها و مسیر دیگری پیدا کرد.

به هر حال، یکی از دغدغه‌های فرهنگی من، همواره، همین موضوع تربیت نیروی انسانی، و خصوصاً تربیت معلم، بوده است.

از سال ۱۳۵۹ هم آمدم و مقیم وزارت آموزش و پرورش شدم. اردیبهشت همان سال بود که بنی صدر مرا از شورای سرپرستی صداوسیما کنار گذاشت و بنده هم، بدون اینکه سراغ کسی بروم، مستقیماً به سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی رفتم و در اتاق دو تا از دوستان خودم، که از دانشجویان سابق من در دانشگاه بودند، یک صندلی گذاشتم و نشستم و مشغول کار شدم. در آن ایام، شهید باهنر که برای بازدید به آن سازمان آمده بود به من گفت: «تو اینجا چه‌کار می‌کنی؟» گفتم «من به شهید موسوی در تدوین کتاب‌های درسی کمک می‌کنم». ایشان رفت و یک حکم مشاور برای من نوشت. بعد از حدود دو سال و نیم دیگر، رئیس سازمان شدم که این مسئولیت تا آبان ۱۳۷۲ ادامه داشت. یعنی جمعاً سیزده سال در قسمت برنامه‌ریزی آموزشی و کتاب‌های درسی بودم و در آن سال‌ها یکی از مسائل دائمی ما مسئله معلم و تربیت معلم و آموزش ضمن خدمت معلمان و مانند اینها بود.

سازمان پژوهش در استان‌ها شعبه نداشت ولی من مرتباً سفر می‌کردم و به هر استان هم که می‌رفتم، به مراکز تربیت معلم سر می‌زدم و دائم با معلمان سروکار داشتم. میدان عمل من مراکز تربیت معلم بود و در جلسات شورای معاونان هم دائم با وزرای علوم درباره مسائل تربیت معلم بحث داشتیم. اینکه آموزش و پرورش ابتکار عمل را در تربیت معلم به دست بگیرد، از آرزوهای دیرین من بود. من بر این باور بوده و هستم که، در تربیت معلم، روالی که تا کنون حاکم بوده درست نبوده است. این اوضاع برای آموزش و پرورش مشکلات زیادی درست می‌کند، زیرا تربیت معلم یکی از صدها کاری است که وزارت علوم به عهده خودش می‌داند در حالی که برای آموزش و پرورش کار اصلی است. نمی‌شود از وزیر علوم انتظار داشت که همان دغدغه‌های وزیر آموزش و پرورش را نسبت به کار معلم داشته باشد. آنجا وزارت علوم، تحقیقات، و فناوری است و عرصه وسیعی را در بر می‌‌گیرد. نمی‌شود از چنین وزارت‌خانه‌ای توقع داشت که بر تربیت معلم تمرکز کند. نتیجه هم این شد که تربیت معلم روز به روز از جایگاه واقعی‌اش فرود آمد و از منزلت آن کاسته شد و جایگاه و اساساً سازوکار تأمین نیرو در آموزش و پرورش آشفته شد. دانشگاهی که برای تربیت معلم درست شده بود و نزدیک به یک قرن سابقه داشت، رفته‌رفته دیگر معلم تربیت نمی‌کرد و تعهد نمی‌گرفت و روز به روز دانشجویانش به قول معروف آزاده شده بودند.

هروقت که ما به معلم نیاز داشتیم هزاران نفر که در رشته‌های غیر تربیت معلم و در دانشگاه‌های غیر تربیت معلم وارد شده بودند پشت در ایستاده بودند. از سوی دیگر آنجا که باید کار تربیت معلم را انجام می‌داد مرتباً به ما فشار می‌آورد که بیایید و این اسم تربیت معلم را از روی ما بردارید. ما که تعهدی به شما نداریم. اینجا را بکنید دانشگاه خوارزمی یا چیز دیگر. شما برای چه اسم تربیت معلم را روی ما گذاشته‌اید؟ تو گویی عنوان تربیت معلم برای این دانشگاه ننگ شده بود و می‌خواستند این ننگ را پاک کنند.

آیا با این شیوه می‌خواهیم ایران را به قله‌هایی که می‌خواهیم برسانیم؟ با این کیفیت؟ این شیوه کنونی به نسل آینده و آموزش و پرورش لطمه سنگینی می‌زند. حقوق معلمان فقط حقوق مادّی و مالی آنها نیست که با افزایش آن کار سامان پیدا کند. ما، غیر از تأمین مالی، کارهای بسیاری باید بکنیم که جایی مطرح نمی‌شود. خوشبختانه سرانجام از حدود دو سال پیش این فکر به صورت جدّی‌تری دنبال شد. گفتیم همانطور که وزارت بهداشت و درمان دانشکده‌های پزشکی را در اختیار خود دارد و خودش برای خودش پزشک و پرستار تربیت می‌کند، بیاییم تربیت معلم را به آموزش و پرورش بسپاریم؛ یعنی همانجایی که می خواهد از این نیروها استفاده کند، همانجا هم مسئولیت تأمین و تربیت این نیروها را برعهده بگیرد. این فکر، البته، مخالفان زیادی داشت. بیشترین مخالفت هم، با این دلیل مطرح می‌شد که آموزش و پرورش توان این کار را ندارد. تصور یک عده‌ای از آموزش و پرورش این است که اینها همه معلمان ابتدایی و راهنمایی و حداکثر لیسانسیه‌هایی هستند که باید دیگران برایشان تصمیم بگیرند و نیرو تربیت کنند. آموزش و پرورش کجا استاد دارد؟ کجا می‌تواند وارد مقولات دانشگاهی شود؟ هر وقت ما این فکر را مطرح می‌کردیم با این استدلال‌ها جلوی این کارگرفته می‌شد. اما این بار خوشبختانه خدا توفیق داد که طرح دانشگاه فرهنگیان با فرازونشیب‌هایی که داشت به‌تصویب رسید و گام مهمی برای اینکه آموزش و پرورش خودش ببیند چه کار می‌خواهد بکند برداشته شد و این بسیار مهم است. امروز با دادن مجوز با دادن این مجوز و اعطای این عنوانی که پیش روی ماست، مسئولیت بزرگی هم برای ما ایجاد شده است. حالا دیگر نوبت ماست که ثابت کنیم می‌توانیم تربیت معلم را برعهده بگیریم و می‌توانیم این آرزوی دیرین را محقق کنیم. باید هوشیار بود، زیرا آغاز به کار دانشگاه فرهنگیان هم یک فرصت بزرگ برای آموزش و پرورش است و هم می‌تواند یک تهدید باشد. اگر ما همت کنیم و عظمت کاری را که در پیش داریم، درک کنیم و، متناسب با آن، اندیشه و عمل کنیم، این یک فرصت بزرگ برای ماست و، اگر نتوانیم و این امکان را ضایع کنیم، همین فرصت تبدیل به تهدید می‌شود. مبادا ده سال بعد بگویند دیدید که نتوانستید و نشد. مبادا که دوباره آن حالت بد تکرار شود و حتی اوضاع آشفته‌تر شود.

گفته‌اند که «کسی حق انتقاد کردن دارد که قلب کمک کردن داشته باشد». من صمیمانه و با تمام وجود در اختیار و خدمت شما هستم و بنابراین به خود حق می‌دهم که از سر تجربه و تفکّر نکاتی را هم گوشزد کنم. به هر حال، اگر زبانم در انتقاد کردن باز و صریح است، به همان اندازه هم برای کار و همکاری آماده‌ام و به‌خدمت ایستاده‌ام.

مسئله به هیچ وجه مسئله‌ای شخصی نیست. هر کسی باید بداند که چه کاری می‌تواند بکند و یک گوشه کار را بگیرد. همه باید تلاش کنیم که در همین ابتدای کار و در ماه‌های آینده، با همفکری، یک سند چشم‌انداز کار برای دانشگاه فرهنگیان تدوین شود. یعنی ما دیدگاه‌های خودمان را بیان کنیم و بدانیم چه وظایفی داریم چه کارهایی باید بکنیم. دست کم سرفصل‌ها را معین کنیم و اصول را مشخص کنیم و سپس مسئولیت هر یک را واگذار کنیم تا متخصصان و کارشناسان بروند و آن اصول را بسط بدهند و اجرا کنند.

نخست باید، مثل اسکلت‌بندی ساختمان، ارکان اصلی و نکات عمده در دانشگاه را مشخص کرد. نمی‌گویم که این است و جز این نیست. همه پیشنهادها می‌تواند اصلاح و تکمیل و تعدیل شود. مهم این است که باب تفکر را باز کنیم.

یکی از مسائلی که دانشگاه فرهنگیان، در تأمین نیروی انسانی برای وزارت آموزش و پرورش، با آن مواجه است توجه به کمّیت نیروی لازم است. این دانشگاه باید به همان تعدادی که آموزش و پرورش معلم می‌خواهد نیرو تربیت کند و این کارْ کار مهم و دقیقی است. ما این تجربه را در کار کتاب‌های درسی داریم. بنده یازده سال مستقیماً مسئول تأمین کتاب‌های درسی بودم: از عقد قرارداد برای خرید کاغذ در زمان جنگ، با آن همه مشکلات، تا توزیع کتاب‌ها در فلان کتابفروشی در فلان شهرستان. این مدار کامل، یک منظومه مفصل بود. ما به‌طور مثال باید می‌دانستیم که در سال آینده از این کتاب (مثلاً کتاب ادبیات فارسی رشته ادبی در سال سوم) برای شهرستان بوکان در استان آذربایجان غربی، چند نسخه باید بفرستیم. ما برای چاپ کتاب‌های سال تحصیلی آینده باید می‌دانستیم که امسال چند دانش‌آموز داشته‌‌ایم و سال دیگر چند تا داریم. در هر شهرستانی ریزش چقدر بوده است و رویش چقدر بوده است. کار تربیت معلم، از این حیث، به‌مراتب سنگین‌تر است. یعنی باید کاملاً یک ارتباط تشکیلاتی بین دانشگاه فرهنگیان و معاونت اداری-مالی و معاونت پشتیبانی باشد تا بدانیم در هر رشته‌، با توجه به ساعات درسی و تعداد دانش‌آموز، در هر استان و در هر شهرستان، چند تا معلم داریم و هریک چند سال سابقه خدمت دارد و کی بازنشسته می‌شود؟ باید توجه به توزیع جغرافیایی معلم در دانشگاه تربیت معلم وجود داشته باشد. باید به توزیع رشته و ماده درسی در سطح کشور نیز توجه شود و اینکه برای هر دوره‌ای (دوره ابتدایی، راهنمایی، و…) چه‌قدر معلم می‌خواهیم. نکته دیگر توزیع برحسب جنسیت است که چقدر معلم زن و چقدر معلم مرد می‌خواهیم و شاید عوامل دیگری هم باشد که در این کار دخالت داشته باشد.

ما باید با نگاه آماری دقیق دانشگاه را متناسب با واقعیت و نیاز طرّاحی کنیم. ما نمی‌خواهیم به عده‌ای فارغ‌التحصیل مدرک بدهیم و آنها را در کوچه و خیابان و دانشگاه رها کنیم. در بعضی از دانشگاه‌ها نیرو تربیت می‌شود ولی دانشگاهْ دیگر مسئولیتی در قبال اشتغال آنها به‌عهده نمی‌گیرد. یکی از جنبه‌های تفاوت کار ما در همین است. دانشگاه فرهنگیان مانند ارتش است. در دانشکده افسری وقتی که یک عده افسر تربیت می‌کنند به آنها نمی‌گویند بروید و ببینید اگر در جایی به افسر احتیاج دارند، آنجا مشغول کار شوید. بلکه حساب می‌کنند چند تا پادگان و چند تا اداره دارند و چقدر برای نیروهای صف می‌خواهند و چقدر برای نیروهای ستادی می‌خواهند و قس علی هذا.

روش ما در دانشگاه تربیت معلم باید چنین روشی باشد که مستلزم دید کمّی و محاسباتی و آماری است. حسن این محاسبات این است که نه جایی بدون معلم می‌ماند و نه معلمی بیکار.

نکته دیگر پرداختن به کیفیت است. در کار کیفیت، ما باید روی دو رکن تأکید کنیم. یکی رکن علمی و دیگری رکن مهارتی.

گفتن ندارد که هر عالمی معلم نیست، اما هر معلمی حتماً باید عالم باشد. خیلی‌ها دانشمندند اما نمی‌توانند درس بدهند برای اینکه یا طبیعتشان اقتضا نمی‌کند یا اصلاً استعداد ارتباط برقرار کردن و انتقال معلومات و قدرت بیان و تفهیم ندارند و خلاصه از مهارت‌های لازم برخوردار نیستند. معلمی مستلزمِ خواندنِ درس‌های تعلیم و تربیت و داشتن یا کسب کردن مهارت‌های تعلیم و تربیت است. تفاوت معلم بودن با عالم بودن تفاوت پزشک بودن با زیست‌شناس بودن است. هر زیست‌شناسی نمی‌تواند پزشک شود. پزشکی بر اساس زیست‌شناسی استوار است اما پزشک کسی است که می‌تواند به این دانش زیست‌شناسی عمل کند و آن را کاربردی کند. معلم هم باید همینطور باشد. باید روان‌شناسی و روش تدریس و منطق و بسیاری چیزهای دیگر بداند و این همه را باید در دانشگاه به او بیاموزند. معلم دو بال دارد: بال علم و بال تعلیم.

نکته دیگر آماده کردن معلمان برای دنیای جدید و متحوّل پیش‌روست. روش آموزش و مهارت‌های تعلیم و تربیتی باید با نوآوری‌های روز روزآمد کردن دانش‌‌ها و مهارت‌ها و ابداعات و اختراعات همراه باشد. امروزه دیگر سپهری مجازی در جهان ایجاد شده و دنیای تازه‌ای دارد خلق می‌شود. بالطبع، آموزش و پرورش هم دارد وارد این فضا می‌شود و معلمان ما باید برای اینچنین دنیایی آماده شوند. بنابراین، ضرورت دارد که مهارت‌های تعلیم و تربیت رامتناسب با تحول فناوری و تحولات روز در این دانشگاه تأمین کنیم.

سرفصل دیگرْ دانشجویانند؛ یعنی مادّه‌های خامی که می‌خواهیم تربیت کنیم. ما باید از حیث پذیرش دانشجو برنامه حساب‌شده و سیاست و اصول و سازوکار و مدیریت داشته باشیم. در این دانشگاه باید به ایمان دانشجو و به اخلاق او توجه کنیم؛ چندان‌که اگر کسی از نظر مبانی ایمانی و اخلاقی مشکل داشته باشد، نباید به او اجازه بدهیم وارد دانشگاه تربیت معلم شود، زیرا چنین کسی نمی‌تواند آدم مؤمن و بااخلاق تربیت کند. مقام معظم رهبری هم فرموده‌اند که با دستمال آلوده نمی‌توان شیشه کثیف را پاک کرد؛ این کار اوضاع را بدتر و شیشه را کثیف‌تر می‌کند. اگر می‌خواهیم نسل آینده باایمان و بااخلاق باشد حتماً باید کسانی وارد دانشگاه تربیت معلم شوند که صلاحیت‌های لازم را از نظر ایمانی و اخلاقی داشته باشند. دیگر اینکه باید سازوکاری داشته باشیم تا دانشجویانی با استعدادهای درخشان را جذب رشته معلمی کنیم. نباید طوری باشد که، خدای ناکرده، کسانی جذب شوند که از همه‌کس رانده و از همه‌جا مانده‌اند و به قول حافظ «از بد حادثه اینجا به پناه آمده»‌اند؛ که این یعنی مرگ آموزش و پرورش.

نکته دیگر جذب دانشجویان بومی است. ما هر چه‌قدر دانشجوی بومی بیشتر تربیت کنیم، کارمان آسان‌تر و بازدهی بالاتر خواهد بود. نقل و انتقال معلمان در آموزش و پرورش، هم کار دشواری است و اتلاف نیرو و سرمایه است. هرچه‌قدر به سمت بومی کردن (با حفظ شرایط دیگر) برویم، دشواری‌های اجرایی کمتر می‌شود و بازدهی کار بالاتر می‌رود. خوشبختانه امروز دیگر کشور ما با ۳۳ سال قبل، از حیث آموزش عالی، از زمین تا آسمان تفاوت کرده است. در هر استانی چندین دانشگاه داریم و در بسیاری از شهرستان‌ها، از هر ده نفر اهالی، یکی دانشجوست. امروز، ایران، در آموزش و پرورش و آموزش عالی، رشد یکپارچه کرده است و یکی از مظاهر عدالت در انقلاب همین بوده است. انقلابْ آموزش عالی را به همه ایران برده است. نتیجه هم این است که بومی کردن و از خود استان برای استان دانشجو گرفتن و از شهرستان برای شهرستان دانشجو گرفتن، آسان‌تر از سی سال پیش است؛ هر چند دشواری‌هایی نیز دارد.

یک سرفصل دیگرْ نحوه اداره دانشگاه، یعنی مدیریت دانشگاه، است. در اداره دانشگاه فرهنگیان باید به جنبه‌های دینی و معنوی و فرهنگی و اخلاقی اولویت داد. یعنی این دانشگاه باید یک دانشگاه پاک و والا و متعالی باشد و از ابتذال و بی‌اخلاقی و بی‌دینی و بی‌فرهنگی دور بماند. در اداره دانشگاه، باید مراقبت کرد تا نیروهای سالمی که وارد دانشگاه می‌شوند، فاسد نشوند. باید کاری کرد که وقتی کسی بعد از چهار سال از دانشگاه فارغ‌التحصیل شد، از نظر معنوی و اخلاقی هم رشد کرده باشد. این کارْ هم تدبیر و هم سلیقه و خوش‌ذوقی می‌خواهد. از نظر انقلابی و سیاسی هم باید مراقب بود؛ زیرا همه، برای پیشبرد اهدافشان، به فکر سربازگیری در آموزش و پرورش هستند. به هر حال، دانشگاه تربیت معلم نباید با انقلاب زاویه پیدا کند و این از اصول مهم این دانشگاه است.

اهمیتِ دیگرِ مدیریت دانشگاه در این است که دانشجویانی که در این دانشگاه تربیت می‌شوند، باید نمونه‌ای از مدیریت خوب و موفق را مشاهده کنند و بعد برای مدرسه و کار خودشان هم آن را الگو قرار دهند. دانشجو اگر در یک محیط منضبط و نظام‌مند تربیت شود، خودِ محیط او را منضبط و نظام‌مند بار می‌آورد. مثال ساده می‌آورم: آیا کسی که وارد فضایی شود که در آن حتی یک پوست تخمه یا کاغذ شکلات هم روی زمین نیفتاده است، جرئت می‌کند روی زمین آشغال بیندازد؟ به هر حال، این دانشگاه را هر چه‌قدر درست و خوب اداره کنیم، آموزش و پرورش آینده را هم می‌توانیم درست و خوب اداره کنیم. در این باره، آموزش و مدیریت و حتی خدمات (وضع غذا و خوابگاه و بسیاری نکات ریز دیگر) را نباید فراموش کرد. به‌خصوص که دانشگاه‌های تربیت معلم نوعاً شبانه‌روزی هم هستند و البته خوب هم هست که شبانه روزی باشند چون امکان تربیت بیشتر و بهتر فراهم می‌شود.

باید برای فوق برنامه هم در دانشگاه تربیت معلم در سراسر کشور برنامه داشته باشیم. می‌شود از فیلم‌های آموزشی و فیلم‌های تربیتی که هم سرگرم‌کننده و هم لذت‌بخش و هم مهارت‌آموز باشند آرشیوی درست کرد و هفته‌ای یکبار برای دانشجویان فیلم نمایش داد و بعد از هر فیلمی هم میزگرد یحث و بررسی و نقد گذاشت. خود دانشجویان و حتی استادان بنشینند و نکات مطرح در فیلم را باز کنند و در واقع از فضا و ساعت‌هایی که در آنها فراغت دارند استفاده کنند. نباید گذاشت اوقات دانشجو به بطالت بگذرد. چه‌قدر خوب است که دانشجو هم ورزش کند و هم سینما برود و هم به کار خودش واقف باشد. اینها همه مدیریت می‌خواهد.

سرفصل دیگرْ جذب و تأمین هیئت علمی است. این سرفصل مهم‌ترین و حساس‌ترین و سنگین‌ترین وظیفه‌ای است که دانشگاه فرهنگیان برعهده دارد. درباره جذب هیئت علمی تحقیقات و بحث و گفت‌وگوی بسیار لازم است. باید با چشمان کاملاً باز همه‌جا را رصد کرد و سند تدوین کرد که دانشگاه، از نظر استاد، به‌طور مثال، ظرف ۱۰ سال آینده، این کارها را باید بکند. تربیت استاد و برنامه‌ریزی دراز‌مدت برای تأمین استاد از مهم‌ترین وظایف دانشگاه است.

مسئله تأمین استاد، به اصطلاح، چشم اسفندیار این دانشگاه است. آنجایی که می‌شود به آن تیر زد و می‌شود آن را از پا انداخت، همین مسئله تأمین استاد است. بنابراین، در این گلوگله هم باید بسیار هوشیار بود و بسیار فکر کرد و بسیار کار کرد.

باید به مسائل راهبردی این دانشگاه هم توجه شود که یکی از آنها تعامل با وزارت علوم است. ما باید با وزارت علوم تعامل داشته باشیم و با آن به رقابت و ستیزه و درگیری‌های فرساینده نیفتیم. باید با وزارت علوم مسائلمان را حل کنیم و همدیگر را برادرانه بپذیریم. اختلافی هم اگر هست به فصل‌الخطاب رجوع کنیم. به هر حال، اگر جز این باشد، ضرر خواهیم کرد.

مسئله دیگر داشتن سیاست روشن برای گسترش دانشگاه است؛ یعنی تأسیس شعب دانشگاه در استان‌ها و شهرستان‌ها. این کار باید با توجه به واقعیت‌ها و مصلحت‌ها صورت گیرد. اگر بخواهیم در هر شهرستان کوچک دانشگاه درست کنیم، حاصل کار ضعیف خواهد بود. از سوی دیگر، اگر همه چیز را فقط بخواهیم در تهران متمرکز کنیم. آن هم درست نیست و بازدهی لازم را نخواهد داشت. باید حد وسط، یعنی نقطه بهینه، را پیدا کرد که بالاترین بازده را، با توجه به سیاست بومی کردن و با توجه به کیفیت نیروهایی که می‌خواهند تدریس کنند، داشته باشد.

در هر حال، باید توجه کرد که تأسیس شعب دانشگاه فرهنگیان در استان‌ها و شهرستان‌ها بهانه‌ای برای فشار آوردن اشخاص به آموزش و پرورش نشود. برای تأسیس هر واحد دانشگاهی در هر کجای ایران باید اصول و شرایط و استانداردهایی وضع کرد و مطابق با آنها دانشگاه فرهنگیان را گسترش داد.

ایجاد واحدی برای کار آمار و اطلاعات هم ضرورت دارد؛ یعنی در نمودار سازمانی دانشگاه، بخش آمار و اطلاعات باید وجود داشته باشد تا در برنامه‌ریزی‌های آینده به دانشگاه کمک کند.

یکی دیگر از کارهای اصولی و راهبردی این دانشگاه باید تعامل و هماهنگی با سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی باشد که کتاب درسی تألیف می‌کند. دانشگاه باید معلمی را تربیت کند که آن کتاب‌های درسی را تدریس کند. وقتی یک کتاب درسی عوض می‌شود، دانشگاه باید بلافاصله، متناسب با تغییر کتاب درسی، در برنامه خود تغییر ایجاد کند و دوره‌های ضمن خدمت را برای معلمان موجود بگذارد. پیوند دانشگاه با سازمان پژوهش پیوندی مهم و ضروری است. به‌طور مثال، نمی‌شود که کتابی عوض شود اما در دانشگاه تربیت معلم هنوز روش تدریس کتاب منسوخ‌شده را تدریس کنند. باید متناسب با تحول کتاب درسی، معلم هم روزآمد شود.

نکته دیگر مسئله آموزش ضمن خدمت است که باید در دانشگاه فرهنگیان برقرار شود و همین استادانی که معلم تربیت می‌کنند باید آموزش ضمن خدمت هم بدهند. به‌طور مثال، می‌شود تابستان‌ها تمام امکانات دانشگاه فرهنگیان مختص ضمن خدمت باشد و برای این بخش از کار هم باید اصول و برنامه‌های کارشناسی‌شده تدوین کرد. آموزش ضمن خدمت به اندازه خود دانشگاه کار می‌برد و همان‌قدر هم اهمیت دارد.

٭٭٭

باری، سامان دادن به «تربیت معلم» سامان دادن به «آموزش و پرورش» است و سامان دادن به «آموزش و پرورش» سامان دادن به «جامعه». اگر می‌خواهیم جامعه رشد پیدا کند باید تربیت معلم رشد پیدا کند. اگر می‌خواهیم ایران آینده آن کشوری باشد که امام و شهدا خواستند و رهبری خواسته و همه دلسوزان و متدینین و وطن‌خواهان و پاکان و فداکاران می‌خواهند، باید مشکلات آموزش و پرورش را حل کنیم. مشکلات آموزش و پرورش هم بدون سامان گرفتن تربیت معلم حل نمی‌شود. اینها همگی لازمه حفظ استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی است که شعار اصلی ما در انقلاب بوده است.

امروز روز کار است و روز فکر کردن و به‌ظهور رساندن ایمان است. هر کسی هر کاری که توانش را دارد باید انجام دهد و دریغ نکند تا با کمک خداوند گام‌به‌گام و زمان‌به‌زمان در این کار مقدس به‌پیش برویم و روزبه‌روز به آن اهداف مقدس انقلاب نزدیک‌تر شویم.

به قول حافظ:

مصلحت‌دید من آن است که یاران همه‌کار / بگذارند و خمِ طرّه یاری گیرند…

https://haddadadel.ir/news/362-16-2013

تمامی حقوق برای وبگاه شخصی دکتر غلامعلی حداد عادل محفوظ است.