تاریخ انتشار: 14 بهمن 1391

بزرگا مردا، که حبیبی بود

یادداشت

بزرگا مردا، که حبیبی بود

دکتر غلامعلی حداد عادل

 

«اللهم انا لانعلم منه الاخیراً»

بارخدایا، ما از او جز خوبی ندیده‌ایم و نمی‌دانیم

دکتر حسن حبیبی در نخستین ساعات بامداد روز پنجشنبه دوازدهم بهمن‌ماه یکهزار و سیصدونود و یک پس از یک دوره بیماری جانکاه چهار ساله در هفتاد و شش سالگی در تهران درگذشت. او نه تنها یکی از مردان بزرگ کشور ایران در زمانه ما بود که از جمله کسانی بود که در تاریخ گذشته این سرزمین نیز ممکن است در هر قرن تنها چند نفر نظیر او پدید آمده باشند. مرگ او برای کسانی که از نزدیک او را می‌شناختند، ضایعه‌ای جبران‌ناپذیر است. دوستان و آشنایان او، نمی‌توانند مرگش را باور کنند.

حبیبی اهل تهران بود و در جنوب این شهر در محله‌ای نزدیک به بازارچه نایب‌السلطنه در حوالی خیابان‌های آب‌منگل و ادیب الممالک به دنیا آمده بود. خانواده‌ای مذهبی و محترم داشت و از پدر و مادر باتقوی و فهیم خود بهره‌ها برده بود. با روحانیون محترم و معروفی مانند آیت‌الله حاج شیخ احمد مجتهدی و آیت‌الله حاج شیخ جعفر خندق‌آبادی و مرحوم حاج شیخ حسین خندق‌آبادی خویشاوندی داشت. در سال‌های نوجوانی شاهد نهضت ملی شدن نفت و شور و غوغای سال‌های قبل از کودتای بیست و هشت مرداد و در دوران دانشجویی در دانشگاه تهران از جمله دانشجویان فعال سیاسی در مقابل رژیم شاه بود. در سال‌های طولانی اقامت و تحصیل در فرانسه از نهضت امام خمینی حمایت می‌کرد و با زبان و قلم دانشجویان را به مبارزه با حکومت شاه و پیروی از امام خمینی برمی‌انگیخت. او یکی از استوانه‌های مبارزات اسلامی دانشجویان ایرانی در اروپا و به‌ویژه در فرانسه بود.

در سال‌های ۵۶ و ۵۷ که کار نهضت اسلامی در ایران بالا گرفت و به مسیر منتهی به انقلاب افتاد حبیبی با تمام وجود به خدمت نهضت و انقلاب درآمد. او همراه با امام به ایران آمد و کاری را برعهده گرفت که در تخصص او بود و دیگران از عهده آن برنمی‌آمدند و آن تدوین پیش‌نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بود. حبیبی مورد اعتماد امام خمینی و دیگر بزرگان انقلاب بود. در شورای انقلاب وظایف مهمی برعهده داشت و سخنگوی آن شورا بود. از آغاز پیروزی انقلاب در سال ۵۷ تا واپسین لحظه‌های عمر خود همواره بار مسئولیت‌های مهمی را بردوش داشت. عضویت در شورای انقلاب، نمایندگی مجلس، وزارت (فرهنگ، علوم، دادگستری)، عضویت در شورای نگهبان، معاونت اول ریاست جمهوری، عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام، عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی، ریاست فرهنگستان زبان و ادب فارسی (دو دوره، جمعاً به مدت ۹ سال)، ریاست بنیاد ایران‌شناسی، از جمله مسئولیت‌هایی بود که او در این سی‌وچهار سال برعهده گرفت و در همه آن‌ها موفق بود.

دکتر حبیبی را قبل از انقلاب ندیده بودم، اما وصف او را از کسانی که در فرانسه او را دیده بودند و می‌شناختند می‌شنیدم و دورادور به او علاقه پیدا کرده بودم. بعضی از کتاب‌ها و ترجمه‌های او را نیز در‌‌ همان سال‌ها فی‌الجمله دیده بودم، بعد از بازگشت امام به ایران او را از نزدیک دیدم و هرچه به او نزدیک‌تر شدم او را خوب‌تر و بزرگ‌تر و پاک‌تر از آنچه می‌پنداشتم، یافتم. حبیبی مسلمانی مؤمن و خوش اعتقاد بود. زندگی در متن دنیای غرب و آشنایی با مکاتب فکری و فلسفی جدید در مسلمانی او خلل و اعوجاجی ایجاد نکرده بود. او اسلام را در ترازوی عقلانیت و معرفت سنجیده و پذیرفته بود و شیعه‌ای دوستدار پیامبر و اهل بیت او بود. حبیبی مردی اخلاقی بود و در رفتار با دیگران بر پایه اصول و ضوابط انسانی و اسلامی عمل می‌کرد. از آن جمله کسانی بود که دیگران از دست و زبانش آسوده بودند و در کنار او و در کار با او احساس ایمنی می‌کردند. در استفاده از بیت‌المال فوق‌العاده دقیق و حساس بود. متفکر و خوش فکر و درستکار بود.

دکتر حسن حبیبی به خوبی توانسته بود میان مسلمان بودن و ایرانی بودن آشتی و سازگاری ایجاد کند. اسلام عقیده او بود و ایران علاقه او و میان این عقیده و علاقه نه تنها تضادی نمی‌دید بلکه این دو را مکمل هم می‌دانست. به‌‌ همان اندازه که در اعتقاد به اسلام صداقت و جدیت داشت در علاقه به ایران نیز پایدار و پرتلاش بود. حبیبی به همه مظاهر فرهنگ و تمدن ایران زمین عشق می‌ورزید و نگاهبانی از همه‌ ارکان و عناصر این فرهنگ و تمدن را وظیفه خود می‌دانست. ایمان اسلامی و آگاهی‌های تاریخی وی به او در ایران‌شناسی بصیرت بخشیده بود و تجربه زندگی در غرب افق دید او را وسعت داده بود.

حبیبی عاشق زبان و ادب فارسی بود. با آثار بزرگان ادب فارسی در شعر و نثر آشنایی کامل داشت و با تسلطی که به زبان عربی داشت، از متون معتبر ادبی به خوبی استفاده می‌کرد. نثری پخته و استوار داشت و ترجمه‌هایش دقیق و درست بود. گاهی شعر نیز می‌سرود. به شعری که درباره ایران و زبان فارسی سروده بود فوق‌العاده علاقه داشت و آن را در هر محفل و مجلسی که سخن از ایران در میان بود با حرارت و شور و شوق می‌خواند. او نخستین رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی در جمهوری اسلامی ایران بود. من در بیست و دو سال اخیر از نزدیک شاهد کار و تلاش او در فرهنگستان بوده‌ام و به جرأت می‌توانم بگویم که فرهنگستان‌ها، و خصوصاً فرهنگستان زبان و ادب فارسی، مدیون بینش و کوشش دکتر حبیبی هستند. در آغاز تأسیس فرهنگستان‌ها، وی معاون اول رئیس جمهور بود و تا آنجا که می‌توانست در تصویب قوانین و مقررات و جذب و جلب اعتبارات و تسهیلات و کمک‌های مردمی و دولتی به فرهنگستان‌ها کمک کرد. هر اتفاق و حرکتی که به توسعه و تقویت زبان فارسی کمک می‌کرد او را خوشحال می‌کرد و هرچه سبب تضعیف این زبان می‌شد او را می‌آزرد.

بعد از چند سال که پایه‌های فرهنگستان زبان و ادب فارسی را استوار کرد به سراغ بنیاد ایران‌شناسی رفت. حبیبی نسبت به ایران غیرت و تعصب داشت و به ایرانی بودن خود افتخار می‌کرد، او معتقد بود ایران باید کانون اصلی ایران‌شناسی در جهان باشد و ایرانیان باید در ایران‌شناسی سرآمد شوند. ایران‌شناسی در سده‌ها و دهه‌های گذشته عمدتاً رشته‌ تخصصی اروپاییان محسوب می‌شد و حبیبی علاقه‌مند بود ایران‌شناسی را به عنوان یک رشته علمی و دانشگاهی در ایران نهادینه کند. چنین بود که تصمیم گرفت در ایران بنیادی به نام بنیاد ایران‌شناسی تأسیس کند. او دست‌کم پانزده سال اخیر عمر خود را صرف ایجاد بنیاد ایران‌شناسی و اداره آن کرد. حبیبی هرچه ذوق و سلیقه و تجربه و سرمایه مادی و فکری داشت به پای بنیاد ایران‌شناسی ریخت. در معماری، سعی کرد ساختمانی بسازد که معرف معماری اسلامی ایرانی باشد. امروزه اگر یک نفر غیرایرانی از ما بپرسد که شما در سی‌وچهار سال که از انقلاب اسلامیتان گذشته، کدام ساختمان را در تهران مطابق با معماری بومی و اصیل خودتان ساخته‌اید متأسفانه و در عین خوشبختانه، ما فقط می‌توانیم بنیاد ایران‌شناسی دکتر حبیبی را به او معرفی کنیم.

وقتی در حیاط بنیاد می‌نشینیم و به نمای آجری و در‌ها و پنجره‌ها و ابعاد و اندازه‌ها و فضاسازی‌های این ساختمان و تزئینات حاصل از کاشیکاری‌ها و آجرچینی‌های آن نظر می‌ا‌فکنیم احساس می‌کنیم که در فضای فرهنگ و تمدن باشکوه و اصیل و زیبا و آرام‌بخش ایران خودمان زندگی می‌کنیم و نفس می‌کشیم.

اما او فقط به معماری اسلامی ایرانی عشق نمی‌ورزید، بلکه هرچه به دیروز و امروز این سرزمین تعلق داشت در نظر او عزیز بود. در سال‌های دهه شصت خبردار شده بود که در ساختمانی قدیمی که صاحبش قصد تخریب آن را دارد در‌ها و پنجره‌های چوبی قدیمی و زیبایی وجود دارد که حیف است از بین برود، همت کرده بود و آن مجموعه را خریده بود و در جایی محفوظ نگاه داشته بود. وقتی نقشه بنیاد ایران‌شناسی، زیر نظر او طراحی می‌شد، او برای آن در‌ها و پنجره‌ها جاهای مناسبی در نظر گرفت و همه آن‌ها را از مخفی‌گاه بیرون آورد و در ساختمان نصب کرد و بر زیبایی و اصالت آن بنا افزود.

دکتر حبیبی همه آنچه را که در سی و چهار سال گذشته، از محصولات هنری و فرهنگی ایران به او هدیه داده‌بودند و بسیاری از آنچه را که خود خریده بود در موزه‌ای به نام «امیرکبیر» گرد آورد و آن همه را در بنیاد ایران‌شناسی به ملت ایران اهدا کرد. او در بنیاد ایران‌شناسی دوره‌های کار‌شناسی ارشد ودکتری تاسیس کرد و با دعوت از بهترین استادان به تربیت دانشجویان در رشته ایران‌شناسی همت گماشت. در این بنیاد کتاب‌های نفیس و معتبری زیر نظر او تالیف و منتشر شد که هر یک از آن‌ها حاصل یک یا چند طرح پژوهشی گسترده بود. در سال‌های اخیر دو بار نمایشگاه عکس از طبیعت و جامعه و میراث فرهنگی ایران برپا کرد که تحسین برانگیز و چشم نواز بود. نسبت به نام خلیج فارس غیرت آشکار داشت و با گردآوری اسناد و مدارک، کتاب و کتاب‌های ارزنده‌ای در اثبات اصالت این نام تالیف کرد.

اهتمام او به بازگرداندن صفحات و تصاویر و مجلس‌های شاهنامه طهماسبی به ایران، کاری کارستان بود.

او سال‌ها زحمت کشید تدبیر و پیگیری کرد تا توانست آنچه که از صفحات این کتاب گرانسنگ نزد موزه‌ها و مجموعه‌دار‌ها موجود بود به ایران برگرداند. داستان مفصل و پیچیده این اقدام شنیدنی و خواندنی است. ما در فرهنگستان زبان و ادب فارسی در همایش بین‌المللی هزاره شاهنامه فردوسی از او خواستیم شمه‌ای از آن کوشش‌ها را بازگو کند و او شرحی داد که می‌توان بدان رجوع کرد. این مجموعه قرار است به زودی به نفیس‌ترین صورت در ایران چاپ شود.

شاید آنگاه عده بیشتری از هنر‌شناسان و ایران دوستان بتوانند اهمیت کاری را که با مدیریت دکتر حبیبی برای بازآوردن این مجموعه به ایران انجام شده، تصور و تصدیق کنند.

حبیبی حقوقدان و جامعه‌شناس و اسلام پژوه بود و در همه این عرصه‌ها صاحب تالیف و ترجمه بود.

فهرست بلند بالای کتاب‌های او و مقالات عالمانه‌ای که نگاشته معرف روح علمی و قوت فکری اوست. معرفی آثار او مجال و فرصتی بیش از حوصله این مقاله می‌خواهد.

حبیبی به‌‌ همان اندازه که در عرصه فرهنگ و تمدن به ایران علاقه‌ داشت در عرصه سیاست نیز طرفدار منافع و مصالح ملی کشور بود. در دوران طولانی معاونت اول ریاست جمهوری، با شخصیت متین و باوقار خود، مقامات خارجی را تحت تأثیر قرار می‌داد. او سیاستمداری بود که خارجیان پس از ملاقات با او نسبت به ملت ایران، که چنین فرزندانی را در دامن خود پرورده، احساس احترام می‌کردند.

حبیبی چنانکه گفتیم مردی اخلاقی بود. صفای باطن او را می‌توانستی در آئینه اخلاق او تماشاکنی.

هرگز اهل خود ستائی و خودنمایی نبود. هیچ‌گاه به قصد تعریف از خود نمی‌گفت من چنین کرده‌ام، من چنان کرده‌ام. چندین بار از او خواستم اجازه دهد خاطراتش از انقلاب و امام شنیده و ضبط شود و او نپذیرفت. هرچه کرده بود برای خدا کرده بود و نمی‌خواست در خلوص و اخلاصش خدشه و شائبه‌ای وارد شود. او بنده خدا بود، بنده خوب خدا. در چهار سال اخیر که با بیماری‌های سخت دست و پنجه نرم می‌کرد هیچگاه سخنی از نارضایتی بر زبان نمی‌آورد. اهل تسلیم و رضا بود و همواره آماده مرگ بود و از مرگ سخن می‌گفت. کم حرف و گزیده‌گو بود و خوش سخن و خوش محضر و خوش مخبر و خوش منظر بود. ظریف بود و طنز را می‌فهمید و قدر طنز را می‌دانست و سعه صدر داشت. همین طنز فهمی و سعه صدر سبب شد تا کیومرث صابری، سال‌های سال، او را موضوع و مضمون کاریکاتورهای روی جلد مجله «گل‌آقا» کند و او خم به ابرو نمی‌آورد، بلکه می‌خندید و از شادی مردم شاد می‌شد.

حبیبی مردی پرکار بود در چهار سال گذشته که آفتاب عمر خود را بر لب بام می‌دید، به محض آنکه حالش در بیمارستان مختصری بهبود می‌یافت کار می‌کرد و می‌نوشت و کتاب ویرایش می‌کرد. او عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی بود و در دوره دوم ریاست خودش، مدیر گروه واژه‌گزینی نیز بود. سه سال قبل پس از آنکه توانست چند ساعتی در روز، به رغم دیالیز یک روز در می‌ان، کارکند، از من خواست یکی از شوراهای واژه‌گزینی را که من در زمان بیماری او اداره می‌کردم به او تحویل دهم تا دوباره آن را اداره کند. وی تا همین یکی دو هفته پیش، با همه دشواری‌ها که در تن و جان خود داشت، به این وظیفه عمل می‌کرد و همه را از همت و غیرت خود به شگفتی وا می‌داشت.

دکتر حبیبی یک انقلابی راستین و سیاستمداری خدمتگزار و عاشق ملک و ملت بود. با امام خمینی بیعت کرده بود و او را ولی فقیه خود می‌شناخت و از او به تمام معنی کلمه اطاعت می‌کرد. پس از امام نیز نسبت به آیت‌الله خامنه‌ای‌‌ همان رفتاری را داشت که نسبت به امام داشت. آیت‌الله خامنه‌ای به شخص او علاقه داشتند و به شخصیت او احترام می‌گذاشتند. حبیبی اگر احساس می‌کرد نظر آیت‌الله خامنه‌ای معطوف به اقدامی از سوی اوست، اطاعت می‌کرد. وقتی من رئیس مجلس هفتم شدم و ناچار از ریاست فرهنگستان کناره گرفتم از او خواستم دوباره رئیس فرهنگستان شود. او تمایلی به این مسئولیت نداشت و حال خود را مقتضی ریاست بر بنیاد ایران‌شناسی و فرهنگستان نمی‌دید. اما وقتی احساس کرد نظر رهبری این است که او این مسئولیت را بپذیرد، به عنوان یک وظیفه شرعی پذیرفت و ولایت مداری خود را مثل همیشه به اثبات رساند. سه ماه پیش در حالی که ناچار بود با صندلی چرخ دار حرکت کند به دیدار «آقا» رفته بود. از مذاکرات او با ایشان اطلاعی ندارم اما شنیدم که به صراحت گفته بود این آخرین دیدار من با رهبری است و راست گفته بود.

حبیبی، که اکنون در فقدان او به سوگ نشسته‌ایم برای ما از بسیاری جهات، یک الگو بود. الگویی که شاید پس از مرگش، بتوانیم او را اندکی بهتر و بیشتر بشناسیم.

روزی که جان فدا کنمت باورت شود

دردا که جز به مرگ نسنجند قدر مرد

 

 

منتشر شده در روزنامه اطلاعات ـ شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۱ ـ شماره ۲۵۵۱۹

https://haddadadel.ir/messages/342-02-2013

تمامی حقوق برای وبگاه شخصی دکتر غلامعلی حداد عادل محفوظ است.