تاریخ انتشار: 11 تیر 1391

غلبه حال فلسفی بر قال فلسفی

ابعاد علمی و شخصیتی دکتر داوری

در گفت‌وگو با دکتر حدادعادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی

دکتر غلامعلی حداد عادل، چهره ماندگار فلسفه‌ و رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی از چهره‌های شناخته شده فلسفه در کشور است. وی‌‌ همان طور که در مصاحبه پیش‌رو خواهید دید دکتر رضا داوری اردکانی را اولین استاد خود در رشته فلسفه دانشگاه تهران معرفی می‌کند و می‌گوید: قطعا آقای دکتر داوری در تغییر رشته بنده (از علوم اجتماعی به فلسفه) مؤثر بود و غیر از آقای مطهری یکی از کسانی که طعم شیرین فلسفه را به من چشاند آقای دکتر داوری بود. وی همچنین بیان می‌کند که دوستی من با دکتر داوری از همه کسانی که دراین شماره از مجله «پنجره» با آن‌ها مصاحبه کرده‌اید ـ به جز دکتر مجتهدی ـ قدیمی‌تر است. بنابراین دکتر حدادعادل، حرف‌های زیادی درباره دکتر رضا داوری‌اردکانی برای گفتن دارد که اکنون گزارش این گفت‌وگو از نظر شما می‌گذرد.

 

*آقای دکتر، آشنایی شما با دکتر داوری از چه سالی و چگونه حاصل شد؟

آشنایی بنده با استاد محترم جناب آقای دکتر داوری، از مهرماه ۱۳۴۸ آغاز شده است و تا امروز نزدیک به ۴۳ سال از این آشنایی می‌گذرد. در آن زمان در رشته فیزیک تحصیل کرده و فارغ‌التحصیل شده بودم. تصمیم گرفتم وارد رشته علوم انسانی شوم و بعد از قبول شدن در کنکور، دانشجوی سال اول رشته علوم اجتماعی شدم. رشته علوم اجتماعی دانشگاه تهران در دانشکده ادبیات و علوم انسانی قرار داشت و بنده دانشجوی دانشکده ادبیات شده بودم. یکی از درس‌های عمومی ما فلسفه و از حُسن اتفاق استاد فلسفه ما، آقای دکتر داوری بود. آقای دکتر داوری در آن زمان خیلی جوان و سی و چند ساله بود و تازه دکترای خود را گرفته و استادیار شده بود. بنده که با علاقه و اشتیاق به سراغ علوم انسانی رفته بودم از درس ایشان خیلی لذت می‌بردم و حس می‌کردم درس دکتر داوری با بقیه درس‌ها فرق دارد. (بعدا توضیح می‌دهم که چه فرقی داشت) گاهی سر کلاس سؤال می‌کردم و بعد از کلاس هم با ایشان صحبت می‌کردم. ارتباط ما آرام آرام تقویت شد و توسعه پیدا کرد و ایشان هم متوجه شد که من قبل از اینکه سر این کلاس بیایم، شش سال در دانشگاه درس خوانده‌ام و معلم دانشگاه هستم. به این علت ایشان محبت و توجه خاصی نسبت به بنده پیدا کرد. یادم هست یکبار ایشان از دانشجویان امتحان گرفته بود. ورقه‌ها را صحیح کرده و نمره‌ها را در سر کلاس اعلام کرد. بعد مرا صدا کرد و ورقه را به دستم داد و گفت اینرا برای دانشجویان بخوان! و من هم ورقه‌ای را که سر جلسه امتحان نوشته بودم برای دانشجویان خواندم، ایشان جواب من در آن ورقه را پسندیده بود و می‌خواست بقیه از آن مطلع شوند.

سال بعد از آن، از رشته علوم اجتماعی به رشته فلسفه رفتم و دانشجوی دوره فوق لیسانس فلسفه شدم؛ منتها موظف بودم که سی و سه واحد کمبود درس‌ها از دوره لیسانس را بگیرم. در این زمان با دکتر داوری بیشتر آشنا شدم. ایشان در گروه فلسفه حضور فعال داشتند و من هم در فضای گروه فلسفه قرار گرفته بودم. علاوه بر کلاس‌های درس، در جلسات و سخنرانی‌های فلسفی که آقای دکتر داوری هم شرکت می‌کردند، شرکت می‌کردم. در اغلب جلسات سخنرانی ایشان حضور داشتم. مقالات ایشان را در مجلات مختلف حوزۀ علوم انسانی و علوم اجتماعی و فلسفه می‌خواندم. در دوره دکتری ارتباط ما بیشتر هم شد. اندک اندک با حفظ رابطه استاد و شاگردی، میان ما رفاقتی پیدا شد و این رفاقت روز به روز بیشتر شد و هنوز هم ادامه دارد. و خانواده ایشان با خانواده ما آشنایی پیدا کردند.

*در حوادث انقلاب اسلامی، صحبت‌هایی درباره حوادث انقلاب در سر کلاس و یا مواقع دیگر داشتید؟

در هفته‌های نزدیک به پیروزی انقلاب اسلامی پایان‌نامه دکتری خود را در باب کانت می‌نوشتم. کتابی درباره موضوع رساله داشتم که به زبان فرانسه بود و چون به زبان فرانسه آنقدر مسلط نبودم که بتوانم به صورت مستقل از کتاب استفاده کنم با دکتر داوری قرار گذاشته بودم و به منزل ایشان ـ در اطراف نارمک ـ می‌رفتم تا آنرا با هم بخوانیم. ولی عالم سیاست در آن روز‌ها به اندازه‌ای پر خبر و پر حادثه بود و هر دوی ما چندان درگیر موضوع انقلاب بودیم و وقایع را تعقیب می‌کردیم که تقریباً به خواندن آن کتاب و درس و بحث فلسفی نرسیدیم. ازه‌مان لحظه اول که با هم می‌نشستیم راجع به انقلاب و امام (ره) صحبت می‌کردیم و از هم می‌پرسیدیم که چه شده است و چه می‌شود. تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و هر کسی گوشه‌ای از کار را گرفت. دکتر داوری هم از‌‌ همان روزهای اول انقلاب در مسیر انقلاب و جمهوری اسلامی بودند. اگر بگویم که در این سی و سه سال، بنده و آقای دکتر داوری با هم صد‌ها جلسه داشته‌ایم اغراق نیست. ممکن است تعداد این جلسات به هزار هم رسیده باشد. این جلسات اغلب در گروه فلسفه دانشگاه تهران، در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، یونسکو، وزارت علوم تحقیقات و فناوری، شورای عالی انقلاب فرهنگی، و در فرهنگستان‌ها بوده است. بنده این توفیق را داشته‌ام که با ایشان دوستی مستمر داشته باشم و این دوستی برای من یک سرمایه محسوب می‌شد. به قول سعدی:

گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست                   در و دیوار گواهی بدهد کاری هست

*همان طور که گفتید رشته اولیه دانشگاهی شما فیزیک بود و بعد به علوم اجتماعی و سپس به فلسفه روی آوردید. در این تغییر یعنی از فیزیک به علوم اجتماعی به قصد فلسفه رفتید یا فقط به علوم انسانی و اجتماعی علاقه داشتید؟ در تغییر رشته علوم اجتماعی به فلسفه آقای دکتر داوری چه نقشی داشتند؟

قطعا آقای دکتر داوری هم در این تصمیم من مؤثر بودند و غیر از آقای مطهری یکی از کسانی که طعم شیرین فلسفه را به من چشاندند ایشان بودند.

*آقای دکتر محقق داماد خاطره‌ای را ذکر کردند، به این شکل که زمانی که آقای مطهری در منزلشان شرح منظومه داشتند شما هم تشریف داشتید، آقای دکتر داوری هم بعضا در این جلسات شرکت داشت.

بله یکی از جلساتی که سال‌ها داشتیم، جلسه‌ای بود که در خدمت استاد شهید مطهری بودیم. متن درس‌های ایشان بنام شرح مبسوط منظومه چاپ شده است. آقای دکتر داوری هم در این جلسات شرکت می‌کردند، ولی ایشان در آن سال‌ها، برای فرصت مطالعاتی، ۲ بار و هر بار به مدت یک سال؛ یک‌بار به فرانسه و یک‌بار هم به انگلستان رفتند. طبعاً در آن ایام نمی‌توانستند در درس‌ها شرکت کنند.

*به شیوه تدریس دکتر داوری اشاره کردید که ویژگی‌های خاصی داشت. با وجود اینکه شما در کلاس دکتر داوری بودید، تازه ابتدای کار تدریس ایشان بوده و مسلما بعد‌ها تجربه‌شان بیشتر شده است. بعضی از اساتید در گفت‌وگو‌ها اشاره کردند که اگر دکتر داوری بخواهد مبحثی از فلسفه را حتی در طول یک روز چندین بار در چند جا درس دهد، به شیوه‌های مختلفی تدریس می‌کند و متن محور نیست. نظر شما در مورد این ویژگی ایشان چیست؟

قبل از اینکه راجع به روش تدریس دکتر داوری صحبت کنم، مایلم قدری راجع به سبک تفکر ایشان صحبت کنم. در سال‌های دهه ۴۰، که بنده در اواخر آن دهه خدمت دکتر داوری رسیدم، استادان دانشگاه نوعا بر دو دسته بودند: یک دسته تمایلات مارکسیستی و سوسیالیستی داشتند و یک دسته هم گرایش به غرب سرمایه‌داری داشتند. در نگاه فلسفی‌ دسته اول مارکسیسم و در دسته دوم پوزیتیویسم غلبه داشت. خلاصه اینکه روشنفکری در عالم فلسفه عبارت از این بود که یا از پوزیتیویسم دفاع کنند یا از مارکسیسم. رسم زمانه این بود. آقای دکتر داوری هیچ کدام از این دو روش را تعقیب نمی‌کرد. او نه پوزیتیویست بود نه مارکسیست و من چون با انگیزه مذهبی به سراغ علوم انسانی رفته بودم به نوع تفکر استادهای خودم حساس بودم و در آن‌ها و دقیق می‌شدم. از‌‌ همان جلسات اول متوجه شدم که خمیرمایه درس‌های فلسفی آقای دکتر داوری معنوی است. ایشان طوری درس می‌داد که یک دانشجوی معتقد در پایان درس و کلاس ایشان بی‌اعتقاد نمی‌شد. نگاه ایشان متوجه یک افق معنوی بود. البته ظاهر کلاس درس و نوع بحث‌ها کاملاً به صورت امروزی مذهبی و دینی نبود، بلکه جهت فکر ایشان معنوی و متعالی بود و دانشجو را از محیط مادی بالا‌تر می‌آورد. نسبت به پوزیتیویسم و مارکسیسم هم نگاه انتقادی داشت. علت ارادت من به ایشان همین بوده و هست. البته آقای دکتر داوری در این چهل و چند سال بر سرمایه‌های فکری و علمی خودشان بسیار افزوده‌اند و استعداد‌ها و توانایی‌های درونی خودشان را بیشتر به ظهور رسانده‌اند.

ایشان خصوصیاتی دارد که کمتر در یک فرد جمع می‌شود. اولاً طبع دور از شر و شوری دارد (که خصوصیات بسیاری از یزدی‌هاست). دوم اینکه سابقه طلبگی دارد و مدتی در مدرسه‌های علمیه درس طلبگی خوانده است. این مدت اگرچه طولانی نبوده ایشان را فی‌الجمله با معارف اسلامی آشنا و بر زبان عربی مسلط کرده است و این خصوصیتی است که خیلی از روشنفکران از آن بی‌بهره بودند. علاوه بر این، ایشان در ادبیات فارسی ذوقی سلیم و تسلط بسیار خوبی بر زبان فارسی دارد. درست سخن می‌گوید، فصیح صحبت می‌کند، استوار و متین می‌نویسد و آشنایی بسیار خوبی با شعر فارسی قدیم و جدید دارد. ادیب و شعر‌شناس است و به ظرایف شعری وقوف دارد. در میان شعرا به حافظ بسیار علاقه و حتی می‌توانم بگویم ارادت دارد. در‌‌ همان زمان که در کلاس درس ایشان بودم، از تک بیت‌هایی که ایشان از حافظ می‌خواند بسیار لذت می‌بردم. من هم شیفته حافظ بودم و از اینکه استادی داشتم که او هم در درس فلسفه حافظ می‌خواند خرسند بودم. تک بیت‌های ایشان را که در آن زمان در سر کلاس درس می‌خواند در جزوه درسی‌ام یادداشت می‌کردم و هنوز هم آن جزوه‌ها را دارم.

از شعرهایی که ایشان در آن سال‌ها از حافظ در سر کلاس خواند این شعر بود که «فرشته عشق نداند که چیست، قصه مخوان/ بخواه جام و شرابی به خاک آدم ریز» و این شعر حافظ که «نشان مرد خدا عاشقی است با خود دار/ که در مشایخ شهر این نشان نمی‌بینم.» را می‌خواندند که من از این ابیات و معانی آن‌ها لذت می‌بردم. آن موقع من بیست و سه، چهار ساله بودم که در کلاس درس ایشان شرکت می‌کردم و این تک بیت‌ها و نیزعبارت‌های عارفانه‌ای را که از بایزید بسطامی و دیگران نقل می‌کردند در دفتر خودم یادداشت می‌کردم.

آقای دکتر داوری، جوانی خود را در دوران پر شر و شور مقارن با نهضت ملی شدن صنعت نفت و می‌دان‌داری توده‌ای‌ها و ملی‌گرا‌ها گذرانده است و با جریانات فکری و سیاسی و ادبی آن زمان آشنایی خوبی دارد. ایشان مارکسیست و پوزیتیویست نبود اما همه این‌ها را می‌شناخت و آثارشان را می‌خواند. معلم و متفکری به روز بود و خود را در اتاقش محبوس نمی‌کرد که فقط در یک رشته خاص مطالعه کند و سرش را از روی کتاب بر ندارد و نگاهش را از پنجره به بیرون نیندازد و نداند که در خیابان چه خبر است.

این سبک تفکر روز به روز تقویت شد و وقتی حضرت امام خمینی (ره) عَلَم انقلاب را برافراشتند، آقای دکتر داوری از ریشه و علی‌الاصول با این حرکت همدلی و هم‌داستانی داشتند و برای ما که با دکتر داوری آشنا بودیم همراهی ایشان با انقلاب اسلامی تعجب‌آور نبود. این بود که بعد از انقلاب اسلامی هم ایشان بدون اینکه دنبال هیاهو و مقام باشد و بدون اینکه وارد میدان‌های داغ سیاسی شود مسئولیت‌های مختلفی را به عهده گرفت. ریاست دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، سرپرستی کمیسیون ملی یونسکو در ایران، مدیریت گروه فلسفه دانشگاه تهران؛ در حال حاضر هم که سالهاست عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و رئیس فرهنگستان علوم است.

*اساتیدی که در دوره معاصر فلسفه تدریس می‌کنند، اساتید معدودی هستند که هم به حوزه فلسفه غرب آشنا هستند و هم به حوزه فلسفه اسلامی. معمولا اساتید یا فلسفه اسلامی را می‌دانند و فلسفه غرب را قبول ندارند یا بالعکس. افرادی کمی هم هستند که به هر دو حوزه اعتقاد و در هر دو حوزه توانایی داشته باشند که آقای دکتر داوری ازجمله این افراد است. با وجود اینکه درس دانشگاهی ایشان هم فلسفه غرب بوده و مدت کوتاهی هم طلبه بودند، این توانایی چگونه حاصل شد؟

آقای دکتر داوری بسیار پر کار هستند و زیاد مطالعه می‌کنند. با تسلطی که به زبان عربی و فرانسه دارند آثار موجود به این دو زبان را به راحتی می‌خوانند و زبان انگلیسی را هم می‌دانند و از آثار این زبان هم استفاده می‌کنند. مهم‌تر اینکه ایشان بیش از آنکه کتاب مطالعه ‌کنند فکر می‌کنند. فیلسوف کسی نیست که زیاد بداند و زیاد بخواند، بلکه در درجه اول، فیلسوف کسی است که قدرت و قوت تفکر داشته باشد و اهل فکر کردن باشد. آقای دکتر داوری در اوقاتی هم که کتاب نمی‌خواند فکر می‌کند. ایشان جزو استادانی است که حال دائمی فلسفی دارد و دائما در تفکر است. در نتیجه وقتی که صحبت می‌کند فکر از درونش می‌جوشد. تفکر ایشان، نقل تفکر دیگران نیست، خودش متفکر است. به همین جهت حال فلسفی ایشان بر قال فلسفی ایشان غلبه دارد. اکنون می‌توانم پاسخ پرسش قبلتان را بدهم. علت اینکه کلاس‌های درس ایشان درباره یک موضوع خاص با هم متفاوت است این است که یک متفکر درونی در درون ایشان هست که دیده نمی‌شود و اوست که حرف می‌زند. به قول حافظ «در اندرون من خسته دل ندانم کیست/ که من خموشم و او در فغان و درغوغاست». چون سابقه دوستی دیرین با دکتر داوری دارم می‌دانم که بعضی وقت‌ها آن متفکر درونی اختیار را از خود ایشان هم می‌گیرد. دوستی من با دکتر داوری از همه کسانی که در این شماره از مجله «پنجره» با آن‌ها مصاحبه کرده‌اید غیر از آقای دکتر مجتهدی قدیمی‌تر است. ایشان اهل شوخی هم هست. هم شعر خوب می‌فهمد و هم شوخی را خوب می‌فهمد. گاهی وقت‌ها من از سر دوستی با ایشان شوخی هم می‌کنم. هرکسی را بیشتر دوست داشته باشم بیشتر با او شوخی می‌کنم.

به نوشته‌های ایشان هم که مراجعه می‌کنیم همین طور است که غلبه فکر و تلاطم و تموج فکر گاهی عنان را از قلم ایشان می‌گیرد و جمع‌وجور کردن افکار متنوعی که به ذهن ایشان می‌رسد هم برای خود ایشان و هم برای خواننده و شنونده دشوار می‌شود. سرمقاله‌های خوبی که سال‌ها در مجله «نامه فرهنگ» نوشته‌اند گواهی است بر این قوت فکر و قلم و سندی بر اینکه ایشان ناقل افکار دیگران نیست.

از خصوصیات دیگر دکتر داوری این است که او مردی فرهنگی است و به تمام عناصر فرهنگ (جامعه‌شناسی و علوم اجتماعی و ادبیات و تاریخ و دین و آداب و رسوم و سنت‌ها و بسیاری از چیزهای دیگر) توجه دارد و این توجه در تفکر ایشان کاملا دیده می‌شود.

خصوصیت مهم دیگر ایشان این است که در سخنرانی‌ها برخلاف بسیاری از سخنوران و نویسندگان که شتابزده می‌خواهند همه را به تماشای شاخه‌ها و میوه‌ها دعوت کنند ایشان همه را به تأمل در ریشه‌ها دعوت می‌کند. وقتی کسی پای سخنرانی دکتر داوری می‌نشیند یا مقاله‌ای از او می‌خواند مرتباً از فرع به اصل و از ظاهر به باطن و از شاخه به ریشه و از امروز به گذشته بر می‌گردد. عمق جویی و ریشه‌یابی و علت یابی جوهر فلسفه است و این خصوصیتی است که از دکتر داوری جدا نمی‌شود. آقای دکتر داوری حرف‌های باب روز نمی‌زند و روزنامه‌ای حرف نمی‌زند و شنونده و خواننده را به فکر فرو می‌برد.

*از آقای دکتر داوری به فیلسوف فرهنگ تعبیر کردند، عنوان جشن‌نامه‌ای هم که برای ایشان فراهم آورده‌اند همین است. اگر شما بخواهید عنوان دیگری را به ایشان بدهید چه عنوان دیگری به ایشان می‌دهید؟

من هم همین تعبیر را می‌پسندم. این تعبیر برازنده ایشان است و تعبیر مناسب‌تری برایشان پیدا کردن دشوار است. هر کس این صفت را به ایشان داده است ایشان را خوب می‌شناخته و اسم با مسمایی انتخاب کرده است.

*با توجه به تخصصی‌شدن علوم یکی از خرده‌هایی که بر دکتر داوری می‌گیرند این است که اساتید باید به موضوعات خاص توجه کنند، اما دکتر داوری در رشته‌های مختلفی تأمل و در این حوزه‌ها آثاری دارد. به خاطر همین برخی تعدد آثار را به پراکندگی آثار تعبیر می‌کنند اما تأملات ایشان گسترده و همه جانبه بوده است. نظر شما در این باره چیست؟

دوری از تخصص برای صنعتگران و عالمان عیب است، امّا برای متفکران عیب نیست. اگر کسی در عالم جوشکاری متخصص جوشکاری زیر آب و در اعماق دریاهاست برای او حُسن است. ولی یک متفکر که نمی‌تواند موضوعات مختلف را کنار بگذارد و تنها راجع به یک موضوع تأمل و تفکر کند. به قول مولانا در فیه مافیه «بر اندیشه، گرفت نیست و درونْ عالم آزادی است»، این خاصیت تفکر است.

یکی از خصوصیات آقای دکتر داوری این است که هم با فلسفه قدیم و هم با فلسفه جدید اروپایی آشناست. رساله دکتری ایشان درباره فارابی است. ایشان این پایان‌نامه را زیر نظر دکتر نصر گذرانده است ولی او، بیش از دکتر نصر، با دکتر فردید انس داشت؛ و البته استقلال خودشان را در برابر دکتر نصر و دکتر فردید حفظ کرد، در اوایل امر از طریق دکتر فردید با فلسفه‌های جدید اروپایی (فلسفه‌های اگزیستانس وهایدگر و سار‌تر) آشنا شد. و حتی یکی از آثار آلبرکامو با عنوان «نامه‌هایی به یک دوست آلمانی» را ترجمه کرد که جزو اولین آثار منتشر شده ایشان است. ایشان با آشنایی با فلسفه اسلامی و فلسفه جدید اروپا، هم در درس‌های شهید مطهری شرکت می‌کرد و هم با تسلطی که به زبان فرانسه داشت از سخنرانی‌ها و آثار هانری کربن استفاده می‌کرد. ایشان به صورت مستقیم به آثار فیلسوفان اروپایی دسترسی داشت و از راه ترجمه‌های دیگران با آن‌ها آشنا نشده بود. به صورت مرتب کتاب دریافت و مطالعه می‌کرد و تصور می‌کنم هنوز هم همین طور باشند و البته‌‌ همان طور که عرض کردم بیشتر از اینکه مطالعه کند فکر می‌کرد.

*از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، تشکر می‌کنم. در پایان اگر مطلب خاصی در این ارتباط دارید بفرمائید؟

آقای دکتر داوری، وجود عزیز و مغتنمی است. به لحاظ شخصیت، ارجمند و به لحاظ استادی دانشمند است. از استادانی است که در این سی و سه سال با حرکت دینی و معنوی و الهی ملت ایران، که در قالب انقلاب اسلامی شکل گرفته است، به صورت اصولی همدل و همراه بوده و خدمت کرده است. ما خوشحال هستیم که چنین شخصیت‌هایی در کشور ما وجود دارند و باید به دانشگاه تهران به سبب داشتن چنین استادانی تبریک گفت.

 

منتشر شده در هفته نامه پنجره ـ ۱۰ تیرماه ۱۳۹۱ ـ شماره ۱۳۹

 

https://haddadadel.ir/news/294-01-2012

تمامی حقوق برای وبگاه شخصی دکتر غلامعلی حداد عادل محفوظ است.