گذر از طوفان به ساحل سلامت
ناگفتههای دکتر غلامعلی حدادعادل، رییس سابق مجلس شورای اسلامی، از دوران مجلس هفتم
(منتشر شده در هفته نامه پنجره ـ شماره ۱۱۹ ـ ۲۶ آذرماه ۱۳۹۰)
دکترغلامعلی حداد عادل از چهرههایی است که نیاز به معرفی ندارد. رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی و ریاست آرام و خونسرد مجلس هفتم که او را با نطقهای ادبی و شعرهایش میشناسند. در مجلس هشتم، بیش از پیش سکوت کرده و ترجیح داده است درباره گذشته کمتر سخن بگوید. تلاش زیادی کردیم تا به مناسبت پرونده بازخوانی عملکرد مجلس هفتم، بتوانیم از او وقت مصاحبهای بگیریم و گوشهای از ناگفتههایش را برای خوانندگان بیان کنیم. این مهم در یکی از روزهای میانی هفته و در ساعات پایانی شب، در دفتر کار او در مجموعه فرهنگستانها حاصل شد. در این گفتوگوی صمیمانه، به توصیه ایشان، وارد بحث لوایح و طرحهای مصوب مجلس نشدیم و ایشان با اهدای یک جلد کتاب که به امضای خودشان نیز رسیده بود، ما را به دریافت اطلاعات و آمار از داخل آن ارجاع داد. با اینحال، این گفتوگو به فضای ابتدای مجلس هفتم، نحوه انتخاب شدن ایشان به ریاست مجلس، سیاستهای حاکم بر مجلس هفتم و نحوه تعامل آن با دولتهای سیدمحمد خاتمی و محمود احمدینژاد تعلق داشت. در پایان نیز، دکتر حداد عادل به چند سؤال متفرقه ما درباره انتخابات پیش رو، وحدت اصولگرایان و برنامههای فرهنگی آنان برای مجلس نهم پاسخ داد و مصاحبه را با ذکر چند خاطره از مجلس هفتم به پایان رساند. آنچه در ادامه میخوانید، خلاصهای از گفتوگوی طولانی ما با دکتر غلامعلی حدادعادل، رییس سابق مجلس شورای اسلامی است:
*بهعنوان اولین سؤال در باب نقد مجلس هفتم، قطعا باید بهسراغ مجلس ششم و دوران اصلاحات برویم و موضوع شکلگیری مجلس هفتم را از آنجا ریشهیابی کنیم. بهعنوان یک فعال سیاسی که در هر دو دوره قبل و بعد از چرخش قدرت در میان اکثریت و اقلیت، در مجلس حضور داشتید، تحلیل خود از آن شرایط را بیان بفرمایید.
انتخابات مجلس هفتم در پایان سال ۸۲ و یک سال پس از دومین دوره انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا برگزار شد. آن انتخابات پس از حادثه دوم خرداد ۷۶، حادثه بزرگی بود؛ چراکه اصلاحطلبان، بعد از پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری دوره هفتم در سال ۷۶، تا دومین دوره انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا پیروزی مطلق را از آن خود میدانستند و تصور میکردند که همیشه ملت به آنها رأی خواهد داد. انتخابات دوره دوم شوراها ضربه سنگینی برای اصلاحطلبان بود و به کلی نظم و نظام ذهنی و عملی آنها را به هم ریخت؛ بهطوریکه بعد از آن، پیروزیهای اصولگرایان رقم خورد. پیروزی اول، در انتخابات شوراهای شهر در سراسر کشور بود و پیروزی دوم، پیروزی ائتلاف آبادگران در اکثر حوزههای انتخابی در انتخابات مجلس هفتم بود.
دومین دوره انتخابات شوراهای شهر و روستا، از آن جهت که ربطی به شورای نگهبان نداشت، بهانه رد صلاحیت را نیز از اصلاحطلبان گرفته بود؛ چراکه بر طبق قانون، نظارت بر انتخابات شوراهای شهر با مجلس است. مجلس ششم و وزارت کشور هم در آن زمان متعلق به اصلاحطلبان بود. با این وصف، مردم به آنها رأی ندادند. در تهران میزان مشارکت مردم هم پایین آمد. در انتخابات مجلس هفتم، تعداد زیادی خبرنگار، با این نیت که یا حوزههای رأیگیری خالی باشد یا بار دیگر پیروزی اصلاحطلبان تکرار شود و این خبر را پوشش بدهند، به ایران آمده بودند. البته هیچیک از این دو احتمالی که غربیها میدادند محقق نشد؛ چراکه هم مشارکت مردمی در مقایسه با انتخابات قبلی بیشتر بود، هم اصولگرایان به پیروزی قاطعی دست یافتند.
*دلیل رویگردانی مردم از اصلاحطلبان به اصولگرایان چه بود؟
در واقع، مردم از اینهمه تنش و تشنج که در اصل دوره اصلاحات و حدفاصل سالهای ۷۶ تا ۸۲ در کشور پدید آمد، خسته شده بودند. مخصوصا توده مردم متدین نگران انقلاب اسلامی بودند که بهدست خودشان پا گرفته بود. وقتی مردم مجموع رفتارهای اصلاحطلبان را در کنار هم گذاشتند، به این نتیجه رسیدند که باید حمایت خود از جریان اصلاحات را بردارند. مجلس هفتم در چنین شرایطی تشکیل شد و خبرنگاران خارجی با ناباوری نتایج انتخابات مجلس را به سرتاسر دنیا مخابره میکردند؛ چراکه آنها فکر میکردند ایران در مسیری افتاده که موافق طبع غربیها عمل خواهد کرد؛ حال آنکه از رأی مردم در انتخابات مجلس، که مسیر دیگری را نشان میداد، حیرتزده بودند. خاطرم هست که خبرنگراران غربی بهدنبال این بودند که بفهمند آبادگران چیست و کیست و حتی در ترجمه اصطلاح آبادگران نیز در مانده بودند! بنده فراموش نمیکنم مجموعه مصاحبههایی را که بعد از اعلام نتایج داشتم و خود فصل مفصلی است.
اینچنین شد که مجلس هفتم تشکیل شد و به تعبیر زیبای مقام معظم رهبری در دیدار با نمایندگان در خرداد ۸۶، مجلس هفتم همانند نهالی بود که از دل سنگلاخی بیرون آمد. رهبر انقلاب در آن دیدار فرمودند: «این مجلس، از جهتی یک خصوصیتی دارد و آن این است که این ترکیب در یک فضای نامناسب رویید؛ مثل گیاه یا درختی که از میان سنگلاخ بروید. «ألا و إن الشجره البریه أصلب عودا و أبقی وقودا»؛ درختی که در میان سنگ میروید، هم محکمتر و استوارتر است و هم آن وقتی که او را تبدیل به آتش کردند، آتش ماندگارتری دارد و اثرش برای مدتها میماند؛ مجلس شما اینگونه است.»
*موضوعی که بهنظر ما کمتر درباره آن صحبت شده، مربوط است بهنحوه شکلگیری آبادگران و طراحیهایی که انجام گرفت تا از دل مجلس ششم، مجلس هفتم بیرون بیاید. دوست داریم از زبان خود شما بهعنوان یکی از مؤثرین آن اتفاقات درباره آن وقایع بشنویم. آبادگران برای آنکه بتواند مرحله به مرحله در انتخابات شوراهای شهر دوم، مجلس هفتم و نهایتا ریاستجمهوری نهم پیروز شود چه راهی را طی کرد؟
اندکی بعد از خرداد ۷۶، اصولگرایان و نیروهای معتقد به انقلاب کمکم توانستند خودشان را پیدا کنند و از آن ضربه اولیهای که خورده بودند، فاصله بگیرند تا بتوانند برای آینده تصمیم بگیرند. در خرداد ۷۹، از فهرست ۳۰ نفره جریانی که بعدها بهعنوان اصولگرایان مطرح شد، فقط یک نفر وارد مجلس شد، که آن یک نفر هم بنده بودم. درباره کم و کیف آن اتفاقات هم که با فراز و فرودهایی همراه بود، نکات زیادی وجود دارد. اجمالا آن چیزی که باید گفت این است که در آن زمان، اصلاحطلبان سرمست از پیروزی بودند؛ بهطوریکه پس از کش و قوسهای فراوان، ۵ ماه طول کشید تا اعتبارنامه من توسط مجلس ششم به تصویب برسد. داستان همین پنج ماه خودش به اندازه یک کتاب است که البته من فعلا وارد آن نمیشوم. نکتهای که در اینجا میخواهم بگویم این است که از همان روز اول تشخیص دادم که وظیفه دارم اقلیت مجلس را که جمع اندکی در مجلس ششم باقی مانده بودند، دور هم جمع کنم. اول بار، آنجا بود که در زبان سیاسی پس از انقلاب، اصطلاح فراکسیون اقلیت را برای خود بهکار بردیم و این عنوان هم عنوانی حساب شده بود. در طول چهار سال در مجلس ششم بهعنوان یک اقلیت فعال یا به قول آقای خاتمی اقلیت نجیب، در مقابل اکثریت مجلس ششم ایستادیم. بنده بدون آنکه از قبل پیشبینی کرده باشم بار سنگین این فراکسیون بر دوشم افتاد و در هرچهار سال مسئول فراکسیون اقلیت بودم. ماجرای مجلس ششم طولانی است و من قصد وارد شدن به آن را ندارم؛ ولی از همان دوران بعد از انتخابات مجلس ششم در اواخر سال ۷۸، بیرون از مجلس، جمعی از اصولگرایان جلسات منظمی داشتند و این جمع با بهرهگیری از تجربیات گذشته، برای آینده برنامهریزی میکرد. من در همه آن جلسات نبودم. جلسات هم متعدد بود و هم در لایههای مختلف، ولی پیروزی بزرگ ما در انتخابات شوراهای دوم از نتایج همین جلسات بود.
*چند تن از افراد مؤثر در آن جلسات هماهنگی را اسم میبرید؟
آقای حسین فدایی و آقای دکتر توکلی و جمعی دیگر از دوستان جزو تأثیرگذاران آن جلسات منظم و برنامه ریزیهایی که انجام شد، بودند. از جبهه پیروان خط امام و رهبری هم افرادی بودند.
*وضعیت این گروه و تأثیر آن در مجلس چگونه بود؟
ما در مجلس، در خط مقدم جبهه مواجهه با اصلاحطلبان، به انجام وظایف مجلسی خود ادامه میدادیم و در بیرون هم همین دوستان ما را پشتیبانی میکردند و برنامهریزی داشتند. نتایج این کار درونی در مجلس و کار در بیرون مجلس، این شد که در قدم اول در شوراهای شهر پیروز شدیم و در قدم دوم نیز در انتخابات مجلس هفتم به پیروزی رسیدیم. البته در این فاصله هم شورای شهر که تشکیل شد، آقای احمدینژاد بهسمت شهرداری تهران منصوب کرد. این اقدام و حضور ایشان در شهرداری، اصلاحطلبان را عصبانی کرده بود. ما هم سعی میکردیم خدمات شهرداری در دوره ایشان را به رخ اصلاحطلبان بکشیم و در واقع از این طریق، نمونهای موفق از فعالیت اصولگرایان را در خدمت به مردم، ارائه کنیم. این سری اقدامات منجر به پیروزی آبادگران در مجلس هفتم شد.
*بهسراغ انتخابات مجلس هفتم و دوران بین اعلام نتایج و شروع مجلس برویم. چه اقداماتی در این فاصله انجام شد تا مجلس هفتمی که اعضای آن نیز مشخص شده بودند با قدرت بیشتری بتواند کار خود را آغاز کند؟ گویا بحث ریاست شما بر مجلس هفتم از همان موقع مطرح شده بود؟
بعد از اسفند ماه ۸۲ که از پیروزی آبادگران در انتخابات مجلس هفتم مطمئن شدیم، با یک کار شبانهروزی، برنامهریزی برای مجلس را شروع کردیم و خودمان را بر طبق آن به هفتم خرداد ۸۳ رساندیم. یکی از کارهایی که در این مدت انجام شد، این بود که سازوکارهایی را برای برگزاری جلسات نمایندگانی که در حوزههای مختلف به جناح ما تعلق داشتند، طراحی کردیم تا به بحث و تبادلنظر درباره اولویتهای مجلس بپردازند. کارگروههای متنوعی شکل گرفت که هر کدام موضوع خاصی را پی میگرفت از جمله یکی از کارگروهها برای انتخاب رییس مجلس بود تا نمایندگان قبل از شروع کار مجلس، با هم به توافق برسند. در چند نوبت قبل از افتتاح مجلس هفتم، نمایندگان در تهران اجتماع کردند و این کارگروه خاص برای تعیین رییس آینده درباره دو، سه نفر بحث و بررسی کرد. در نهایت هم برای ریاست مجلس بنده و مرحوم آقای فاکر، به مرحله نهایی رسیدیم.
چون اصولگرایان یا همان آبادگران آن روز، بعد از سالها تحمل فشار از سوی اصلاحطلبان پا به صحن مجلس گذاشته بودند، بدون آنکه دچار اختلاف درونی بشوند، انتخابات هیأترییسه را بهنحو متینی به انجام رساندند و به قول معروف این هواپیما در صحن مجلس هفتم فرود آرامی داشت.
*به بحث وحدت و عدم اختلاف در اصولگرایان در دوران حساس بعد از مجلس ششم اشاره کردید، چه راهکارهایی را برای این منظور بهکار گرفتید؟
چه قبل از مجلس هفتم، چه در حین پیدایش آن و چه در چهار سال دوره مجلس هفتم، سیاست مبنایی ما این نکته بود که بین سلایق و نظرات مختلف در جناح اصولگرایی وفاق ایجاد شود. جمعیت ایثارگران و دوستانی مثل آقای دکتر توکلی یک مشرب و مرام داشتند، آقای باهنر و سایر دوستان ایشان در جبهه پیروان یک روش دیگری داشتند، عده کم دیگری هم بودند که بین ما و اصلاحطلبان مانور میدادند، مثل فراکسیون «وفاق و کارآمدی» که چهرههایی مثل آقای دکتر میرمحمدی، دکتر جلالی و دکتر کامران در آن حضور داشتند. سعی عمده بنده و هیأت رییس این بود که اصولگرایان در مجلس چند شاخه نشوند. این سیاست روش ما در قبل و بعد شروع کار مجلس بود.
هر هفته دوشنبه صبحها که مجلس هفتم جلسه نداشت، در دفتر رییس مجلس جلسات منظمی برقرار بود. در این جلسات که بنده اداره میکردم آقایان توکلی، فدایی، زاکانی، ابوترابیفرد، باهنر و از یک مرحلهای به بعد آقای دکتر حسین نجابت، حضور داشتند. ما در این جلسات مسائل مهم را مطرح میکردیم تا اگر اختلافی هست، همینجا بروز پیدا کند تا درباره آن تبادلنظر شده و جمعبندی حاصل بشود، برای اینکه اختلافات در صحن علنی مجلس آشکار نشود و افراد شاخص مجلس رودرروی هم قرار نگیرند. در نتیجه آن جلسات و سیاستی که در پیش گرفته شد، مجلس هفتم متانت خود را حفظ کرد.
*بهسراغ سیاستهای حاکم بر مجلس هفتم و قوانینی که از دل این سیاستها بیرون آمد برویم. بهعنوان رییس مجلس مقداری درباره سیاستهای کلی حاکم بر فضای عمومی مجلس هفتم توضیح بدهید.
درباره قوانینی که در مجلس هفتم منتشر شد، شما را ارجاع میدهم به کتاب «کارنامه مجلس هفتم» که توسط اداره کل فرهنگی و روابط عمومی مجلس شورای اسلامی منتشر شد.
اما سیاستهای کلی حاکم و روش مجلس هفتم شرایط خاصی داشت. ما همیشه به این نکته توجه داشتیم که اصلاحطلبان درصدد هستند به هر قیمتی شده در انتخابات ریاستجمهوری آینده و مجلس هشتم پیروز شوند. برای اینکه اصولگرایان پیروزی خود را حفظ کنند، چند اصل و خط قرمز داشتیم.
یکی از خط قرمزهای ما در مجلس هفتم این بود که اصولگرایان در برابر اصلاحطلبان که در مجلس هفتم اقلیت بودند، از خودشان تفرقه نشان ندهند. اگرچه ممکن بود بعضی اشخاص در اقداماتی فردی حرفهایی بزنند و مواضعی بگیرند که خلاف این روش باشد، در اجرای این سیاست موفق بودیم و بدنه اصولگرای مجلس علیرغم مشکلات یکپارچگی خود را حفظ کرد.
*آقای دکتر! بهنظر میرسد در فضایی مثل مجلس قطعا چالشهای درون گفتمانی هم وجود داشته و این سیاست شما با معضلاتی روبهرو بوده است. از سوی دیگر اینکه شما میگویید یکپارچه بودید، ممکن است این شائبه را ایجاد کند که فضای فعال و پویایی وجود نداشته است؛ پاسخ شما به این شبهه چیست؟
مشکلات درون گروهی فراوان بود، ولی اجازه نمیدادیم به بحران تبدیل شود. شما نگاه کنید وقتی قوانین بودجه در مجلس تصویب میشد، خود همین آقای توکلی از نظر اعتراض و تذکر با بنده چه میکرد. با اینکه ما با ایشان دوست بوده و هستیم، اما مردم شاید یادشان باشد، که ایشان جلوی تربیون مجلس قرار میگرفت و اعتراضات تندی هم به بنده میکرد؛ ولی آنجایی که پای اصول در میان بود اصولگرایان یکپارچگی خود را تا حد زیادی حفظ میکردند.
*همانطور که مستحضرید، یکی دیگر از چالشهای درونی مجلس هفتم مربوط میشود بهنحوه تعامل با دولت آقای خاتمی و دولت آقای احمدینژاد. میان رفتار مجلس با این دو دولت چه مقایسهای میشود داشت؟
همانطور که گفتید، یکی دیگر از مسائل مهمی که با آن مواجه بودیم، نحوه تعامل با دولتها بود. مجلس با دولت آقای خاتمی مدارا کرد. چون میدانستیم که این دولت تنها یک سال دیگر بر سر کار باقیست و آقای خاتمی به پایان دور دوم خودش میرسد؛ سعی میکردیم حتیالامکان با این دولت منطقی برخورد کنیم و تلاش میکردیم که در مسائلی که بهنفع کشور است، همکاری کنیم. بهعنوان نمونه بعضی از نمایندگان در داخل مجلس و بعضی افراد در خارج مجلس انتظار داشتند که مجلس به وزیر پیشنهادی آقای خاتمی برای وزارت جدیدالتأسیس رفاه رأی اعتماد ندهد و میگفتند لازم نیست مجلس هفتم کمکی به تشکیل وزارت رفاه بکند. بنده استدلالم این بود که ضرورتی ندارد که با آقای خاتمی این نحو مقابله کنیم. فکر میکردم که تشکیل این وزارتخانه به سود کشور است و فردی هم که ایشان معرفی کرده از حداقل شرایط لازم برخوردار است. بنابراین بهعنوان رییس مجلس تلاش کردم و علیرغم خیلی پیشبینیها، آقای شریفزادگان با اختلاف سه رأی، توانست از مجلس رأیاعتماد بگیرد. آقای خاتمی هم توجه داشت که بنای ما در مجلس هفتم بر ستیزهجویی نبود. البته ما در بعضی موارد با دولت هم اختلافنظر داشتیم مثل بحث قانون تثبیت قیمتها، ولی قیافه مجلس هفتم در برابر دولت آقای خاتمی قیافهای ستیزهجو نبود. در واقع آن نجابت اقلیت مجلس ششم در اکثریت مجلس هفتم ظهور یافت.
علاوهبر این، شخصا روش سیاسی من مبتنی بر ایجاد تنش و ستیزهجویی نیست و اصولا اعتقادی به ماجراجویی و جدالطلبی ندارم. غیر از این تشخیص من این بود که مردم از جدال و جنجال خسته شدهاند، بنابراین مراقبت میکردم که اصولگرایان روش اصلاحطلبان را پیش نگیرند تا همان بیزاری که در مردم از اصلاحطلبان ایجاد شده بود به اصولگرایان سرایت پیدا نکند. بنده بهعنوان رییس مجلس با چنین سیاستی اولین سال مجلس را اداره کردم و کشتی آقای خاتمی به سلامت به ساحل رسید. حتی ما دو روز قبل از پایان دوره آقای خاتمی، ایشان را به مجلس دعوت کردیم، از ایشان تشکر کرده و خسته نباشید گفتیم. ایشان هم در مجلس نطق کردند، نمایندگان با ایشان عکس گرفتند و حتی به دفتر بنده هم رفتیم و با هم چای نوشیدیم و در کل ایشان را با احترام بدرقه کردیم. این اتفاق در حالی میافتاد که رقیب سیاسی ایشان در انتخابات پیروز شده بود؛ یعنی رییسجمهوری آینده رییسجمهوری اصلاحطلب نبود، ولی در عینحال ما بداخلاقی نکردیم.
*و دوره آقای احمدینژاد؟
با پیروزی آقای احمدینژاد ما امیدهای زیادی داشتیم ولی از همان ابتدا روش کار ما عوض شد. من باید یک تعبیر خاصی بهکار ببرم تا منظورم دقیق مشخص شود. گروه خون ما به گروه خون آقای احمدینژاد نمیخورد. بهعبارت دیگر اصولا طبیعت آقای احمدینژاد، طبیعت تمکین نیست. فضایی پیش آمد که ما دروان سختی را بگذرانیم؛ سختی از آن جهت بود که اصرار داشتیم اختلاف میان مجلس و دولت از یک حدی علنیتر نشود و از یک سقفی تجاوز نکند. ما آگاهانه این سیاست را در پیش گرفتیم.
از طرف دیگر اصلاحطلبان متوجه میشدند که مجلس و دولت در دو دستگاه مختلف مینوازند، یعنی اختلاف آهنگ آقای احمدینژاد با ما کاملا محسوس بود. البته ما سعی میکردیم این اختلاف اوج نگیرد. شاهد این ماجرا هم محتوای مصاحبههای مطبوعاتی رییس مجلس که بهصورت دو هفته یکبار بعدازظهرهای چهارشنبه برگزار میشد، هست. اگر تحلیل محتوا کنید این جلسات را متوجه میشوید که اکثر سؤالات خبرنگاران اصلاحطلب حول همین اختلافات و به منظور دامن زدن به آنها بود. بنده متوجه بودم که نوع سؤالهایی که خبرنگاران وابسته به اصلاحطلبان در مصاحبه مطبوعاتی میآورند، بهمثابه یک مین است تا من بر روی آن بروم و از این رهگذر جنگ میان مجلس و دولت آغاز شود. مأموریت من هم این بود که طوری از میان این میدان مین عبور کنم که پای خود را بر روی هیچکدام از این مینها نگذارم.
البته با همه این اوصاف و رعایتهایی که از سوی مجلس میشد، یکبار اختلاف بین دولت و مجلس آنچنان بالا گرفت که رهبری نظام هم مداخله کردند. آقای دکتر احمدینژاد تعدادی از مصوبات مجلس را در کشوی میز خود نگه داشتهبود و برای اجرا به دستگاههای زیربط ابلاغ نمیکرد. من نامهای خصوصی به رهبری نوشتم و ایشان هم پاسخ داد. در قدم سوم در روزی که هیچ کس انتظار آن را نداشت، بنده در نطق قبل از دستور، مجلس را در جریان نامهنگاری با رهبر انقلاب و پاسخ ایشان قرار دادم. این اتفاق بهزودی خبر اول کشور شد. البته پاسخ رهبر معظم انقلاب به آن نامه، همچون همیشه فصلالخطابی بر ماجرا شد. ایشان در پاسخ خود فرمودند قوانین مجلس که به تصویب شورای نگهبان میرسد، برای قوای سهگانه لازمالاتباع است.
با تمام این اوصاف ما در مجلس تلاش کردیم، رابطه دوستانه خود با آقای احمدینژاد را قطع نکنیم، البته در این راه موانع زیادی هم بود. اصلاحطلبان مجلس از هر فرصتی استفاده میکردند و به رییس مجلس تذکر میدادند و من را به سهلانگاری در برابر دولت، پایین آوردن شأن مجلس و امثال آن، متهم کرده و میکوشیدند تا مرا تشجیع کنند که در مقابل دولت بایستم.
عدهای از اصولگراها هم بودند که هم برای عقب نیفتادن از اصلاحطلبان و هم بر حسب وظیفهای که احساس میکردند، عقیده داشتند بنده باید برخورد تندتری با دولت داشته باشم. آقای احمدینژاد هم حسابی از بنده دلخور بود به جهت مشی مستقلی که داشتم. من در عین اینکه دشمنی با آقای احمدینژاد نداشتم و بنا هم نداشتم که با ایشان بر سر قدرت رقابت کنم سعی میکردم به وظیفه خود در مجلس عمل کنم. آقای احمدینژاد همانطور که گفتم این روش را نمیپسندید و چندین نامه آشکار و سراسر بدگویی و ناسزا خطاب به شخص من نوشت و منتشر کرد و حیرت همگان را هم برانگیخت. البته من هم با آرامش و با علم به اینکه چهکار میکنم در مقابل این کنشها، واکنش خود را داشتم و اصلا ادبیات آن نامهها را در پیش نگرفتم. البته تصریح هم کردم که استفاده از آن ادبیات برای من ممکن است ولی عالمانه و عامدانه پرهیز دارم که اینچنین پاسخ بدهم.
این سیاست سبب شد وقتی ما در آستانه انتخابات مجلس هشتم قرار گرفتیم، توانستیم با دولت و نزدیکان دولت به فهرستی واحد برسیم و اختلافات ما آن چنان اوج نگرفت که نتوانیم با حامیان آقای احمدینژاد وحدت کنیم. این اتفاق در حالی رقم خورد که اصلاحطلبان به هیچ وجه دوست نداشتند رخ بدهد. کارگزاران سازندگی هم از بهوجود آمدن چنین وحدتی در میان اصولگرایان کاملا دلخور و ناراحت بودند. من برای تداوم پیروزی اصولگرایان در انتخابات مجلس هشتم، از مقوله مهم وحدت مثل یک بلور شیشهای که باید از آسیب افراد بیاحتیاط حفظ شود، محافظت کردم و موفق هم شدم. نتیجه آن اقدامات این شد که وقتی مردم در ۲۴ اسفند ۸۶ به پای صندوقهای رأی رفتند، نپرسیدند که کدام لیست مال حداد عادل است و کدام لیست مال احمدینژاد، بلکه تنها به یک لیست به نام اصولگرایان که وجود داشت رأی دادند.
در آن انتخابات افراد مؤثر و مهمی همچون آقای کروبی و همسر ایشان و تعداد زیادی از طرفداران آقای خاتمی هم حضور داشتند، اما با وجود وحدت میان اصولگرایان، پیروزی خوبی در انتخابات مجلس هشتم برای ما به ارمغان آمد.
*با تشکر از پاسخ و تحلیل مبسوط شما. در مباحثی که گفتید یک روندی را شاهد بودیم؛ از یکسو جدال و اختلاف میان اصلاحطلبان و سرمستی آنها از قدرت در مجلس ششم، که به چرخش آرای مردمی بهسمت آبادگران و اصولگرایان منجر شد و از سوی دیگر کنترل اختلاف میان اصولگرایان در مجلس هفتم که منجر به ارائه یک لیست در انتخابات مجلس هشتم شد. سؤال من این است که اینروند را در شرایط حاضر چطور ارزیابی میکنید. آیا اصولگرایان مجلس هشتم هم دچار تجربههای قبلی دیگران شدهاند؟ تجربه کردن دوباره این تجربهها چه سرانجامی خواهد داشت؟
در اینکه اصولگرایان در آستانه انتخابات مجلس نهم، وحدت خود در پایان مجلس هفتم را ندارند، نباید شک کرد. البته ممکن است بعضی دوستان این تعبیر مرا نپذیرند و بگویند که این حرف من القای یأس و ناامیدی است، ولی قضیه آشکارتر از آن است که با نگفتن من پنهان بماند. باید بررسی شود که چه اتفاقاتی در این میان افتاده و در جواب این بررسی هم باید فعلا بگویم که «این سخن بگذار تا وقت دگر».
ولی در عینحال ما مسئولیم که با تمام قوا در راه وحدت اصولگرایان، علیرغم همه این اتفاقاتی که در درون خانواده اصولگرایی افتاده، تلاش کنیم. بر همین اساس سعی ما این است که با همه دستههای مختلف اصولگرایان، علیالخصوص تشکیلات تازه تأسیس جبهه پایداری به جدال لفظی نپردازیم و در فرصت باقی مانده و ممکن، جبهه پایداری را هم به آغوش جبهه متحد اصولگرایان برگردانیم.
*آقای دکتر آخرین فرصت چه زمانی است؟
تا اواسط دی ماه این فرصت هست که آنها به جبهه متحد بپیوندند.
*پیشبینی شما از فضای سیاسی کشور در آستانه انتخابات چیست. آیا وحدت میان اصولگرایان آنطور که انتظار دارید شکل میگیرد؟
در حال حاضر در میان اصولگرایان ائتلاف وجود دارد؛ ائتلاف خوبی هم شکل گرفته است. جبهه متحد اصولگرایان توانسته پیام خود را به حامیانش در سراسر کشور منتقل کند. من با توجه به تجربهای که از انتخابات گذشته دارم، در حال حاضر با خوشبینی به انتخابات مجلس نهم نگاه میکنم.
*رقبای اصولگرایان در این انتخابات چه کسانی هستند؟
اصلاحطلبان قطعا در انتخابات حضور دارند.
*کدام طیف؟
احتمالا طیفهای متمایل به آقای خاتمی در انتخابات شرکت میکنند. طیفهای دیگری هم هستند که انتخابات را نفی میکنند. بهعبارت دیگر یک موضع مشخص و واحد از آنها سراغ نخواهیم داشت ولی آنچیزی که بهنظر من قطعی است، این است که اصلاحطلبان در انتخابات شرکت میکنند.
*رقیبهای دیگر اصولگرایان چطور؟
بعید میدانم که جبهه پایداری بخواهد با هدف رقابت با جبهه متحد اصولگرایان وارد صحنه شود.
ضمنا از فعالیتهای جریان انحرافی ارزیابی دقیقی ندارم و من بعید میدانم که این جریان بتواند در مجلس آینده وزن تعیینکنندهای بهدست بیاورد.
*شما ریاست مجلس هفتم و ریاست کمیسیون فرهنگی مجلس هشتم را بر عهده داشتید. فارغ از مسائل سیاسی و اندیشه حاکم بر سیاستورزی، اصولگرایان چه برنامهها و چه دستآوردهای فرهنگیای داشتند؟
مراد از فرهنگ، اگر فعالیتهای فرهنگی قوه مجریه باشد، باید بگویم که مجلس در آن هیچ نقش خاصی ندارد و تنها دولت تعیینکننده است. شما ببینید در حال حاضر چه قدر مجلس در دادن پروانه نمایش به فیلمهای سینمایی مؤثر است و در نمایشها و کتابهایی که وزارت ارشاد به آنها مجوز میدهد یا آنها را رد میکند.
اصولگرایان یک برنامه عام فرهنگی دارند و آن این است که در مسیر گفتمان اصیل انقلاب اسلامی که رهبری نشان میدهند، حرکت کنند. اصولگرایان سعیشان این است که روحیه دینی در جامعه حاکم بشود و توجه به حکومت دینی بهعنوان نقطه مقابل سکولاریسم در مردم و در جامعه تقویت شود. در واقع مشی فرهنگی اصولگرایان تأکید بر رهنمودهای رهبر انقلاب در عرصه فرهنگی است. این بحثی که گفته شد یک برنامه کلی است که شورایعالی انقلاب فرهنگی که در آن صفبندی سیاسی وجود ندارد و مجلس که اصولگرایان علیرغم اختلاف سلیقه سیاسی همگی آن را رعایت میکنند، در دستور کار خود قرار دادهاند.
اما راجع به فعالیتهای علمی و برنامهریزی شده فرهنگی، باید توجه داشت که این دولت است که تصمیمگیری میکند و به هر اندازه که دولت اصولگراتر باشد، ما میتوانیم بگوییم که برنامههای فرهنگی کشور اصولگرایانهتر است.
(خاطرات شفاهی)
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
آقای احمدینژاد در مرحله دوم معرفی وزرای دولت اول خود به مجلس هفتم، چهار نفر را بهعنوان نامزد معرفی کرد. یکی از وزراتخانههایی که در دور اول معرفی نامزدها رأی نیاورده بود، وزارت نفت بود که اینبار آقای محصولی برای تصدی وزارت آن معرفی شده بود. در مذاکرات قبلی، مجلس به این جمعبندی رسید که نباید به ایشان رأیاعتماد بدهد. این موضوع را از قبل به آقای احمدینژاد اطلاع دادیم و از ایشان خواستیم که آقای محصولی را معرفی نکند تا رابطه دولت و مجلس به هم نخورد. بالأخره ما دو برادر بودیم و جلوه خوبی نداشت، اگر جلوی اصلاحطلبان در گوش هم مینواختیم.
آقای احمدینژاد، پیشنهاد ما را قبول نکرد و اصرار میکرد که آقای محصولی را معرفی کند. نامه معرفی وزرا، از جمله آقای محصولی، بهعنوان وزیر نفت، نیز به دست مجلس رسید و در دستور قرار گرفت. طبق آییننامه، حضور رییسجمهوری در جلسه رأیاعتماد به وزرا لازم بود. حداقل، عرف این بود که رییسجمهوری به مجلس بیاید اما این اتفاق نیفتاد و رییسجمهوری با مجلس لج کرد.
اقلیت اصلاحطلب به نصاب شکنی (آبستراکسیون) تهدید کردند و گفتند اگر رییسجمهوری نیاید، مجلس را ترک میکنیم تا اصلا جلسه رأیاعتماد برقرار نشود. بنده سعی کردم اقلیت مجلس را از این تصمیم منصرف کنم. از طرف دیگر هم در حالیکه پشت تربیون مجلس بودم و آن را اداره میکردم، مرتب به آقای احمدینژاد هم پیغام میدادم که به مجلس بیاید.
آن روز برای من یکی از سختترین روزهای مجلس بود؛ چراکه هم نگذاشتم مجلس از نصاب بیفتد، هم آقای احمدینژاد را به مجلس آوردم و هم انصراف ایشان از معرفی آقای محصولی را گرفتم؛ یعنی آقای محصولی برحسب ظاهر نامه انصرافی به آقای احمدینژاد نوشت و ایشان هم پذیرفت و اصلا وزارت ایشان به رأی گذاشته نشد.
مجلس، در آن روز، مثل دیگ جوشانی بود که ملتهب شده باشد و من نیز سعی میکردم آرامش خودم را حفظ کنم. نزدیک ساعت ۱۱ که رییسجمهوری بالاخره به مجلس آمد، همین که در صندلی جلوی من در صحن مجلس نشست، این مصرع شعر شهریار را پشت تریبون خواندم: «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟» این مصرع آنچنان فضای مجلس را عوض کرد که همهچیز پس از آن بهطور طبیعی، صحیح و سریع پیش رفت و کار بهخوبی به انجام رسید.
ریاست مجلس کار سختی است چون میکروفون روشن است و رادیو هم بهصورت زنده مذاکرات را پخش میکند؛ شما حتی نمیتوانید با کنار دستی خود مشورت کنید و در جا باید تصمیم بگیرید. اگر پخش زنده رادیویی نبود، بعضی نمایندهها اصلا صحبت نمیکردند!
https://haddadadel.ir/news/248-24-2011